کتابخانهٔخیابان64
؛ نویسندهی متبحری نیستم اما برای تو ، برای التیام دلتنگیام مینویسم. برای تو که هیچگاه به احتمال ِعاشقتشدنم نیز نمیاندیشیدم ، به تو که نمیدانم دوستم داری یا حرفهایت تنها از مسئولیتت است. نمیدانم ، اما دوستت دارم. میدانم که کم گفتهام ، شاید چون زیاد نمیبینمت که بتوانم برایت غزل بخوانم.
دوستت دارم ، تو عشقی که شاید ناخواسته به قلب ِعشقندیدهام اهدا کردی. همانند حس ِگرمی ِآغوشت.
کابوسم ، از دست دادن تو و رویایم ، دیدن توست ، تمام ِمن از تو تشکیل میشود ، افکارم ، خوابهایم ، قلب و روحم!
میدانم این پاکت ِنامه را هیچوقت نمیخوانی ، حتی اگر هم روزی پیدایش کنی قطعا دیگر در کنار تو و مردمان این سرزمین نمیزیستم ! شاید آنموقع میان اسمان ، کنار برادر کوچکم باشم. اما برایم اهمیت ندارد ، مینویسم که اگر روزی نبودم ، فراموشم نکنی ، مینویسم که بدانی چقدر دوستت دارم.
قلب ِضعیفی دارم و بدنی نیرومند ، هرچقدر در کودکی خویش را قوی ساختم ، اکنون قلبم به همان میزارن رنجور ، کوچک و غمدیده است اما برای تو ، به هنگام دیدن تو همچنان میخندم ، چون کسی که غمی ندارد!
دلم برای تو تنگ است ، برای تویی که چند ماهیست نیستی ، بودنت در میان ِآن مکان دردآور ِسپید است و من ، هربار با دیدنت بر روی آن تخت ، کابوسهایی از جنس رفتنت در جلوی چشمانم پدیدار میشود و من چه میتوانم کنم ؟ جز نشستن و صبر کردن برای بازگشتت. تنها کاری که میتوانم کنم ، در اغوش کشیدن ِآن کودکیست که نسخهی کوچک خودت است. دوستدارتو ، من !
- کتابخانهیخیابان64 | به نوشتهی اِلدا✍🏻 | #handwritten | #نامهها
کتابخانهٔخیابان64
و سوگند ؛ به زیبایی ِرایحهی چوبهای خیس خوردهی درختان ، پس از بارانی دلپذیر ! به آنچه که در خود روح جای داده است ؛ به شمع های سوزان ِروی میز ، به جعبههای چوبی ِخاکخورده بر روی طاقچه ، به قلم ، به کاغذهای کاهی و به تابلوهای قدیمی ِدیوار ، به آسمان و زمین ، به ابرهای گذرا و بارانهای کوتاه و نسیمهای وزنده ، بهذعرش رعدوبرقی ِآسمان ، به رودهای جاری و دریاهای پهناور ، رازهای کشف نشده و عجایت دنیا ، باران ِآسمان و سیل ِزمین ، نعره ِابرها و لرزش سنگ ها ،
به موجودات کوچک و بزرگ ، به پرندگان و خزندگان ، گَردهپخش کنان و گَردهسازان ، و هر آنچه نام بردیم و نبردیم ، یادآور گشتیم و پآک فراموش کردیم ؛ سوگند که ما همچون مورچهای در برابر ِکاخ ِپادشاه و همانند ریزسیارهای مقابل ِکیهان ، ناتوانیم !
- کتابخانهیخیابان64 | به نوشتهی اِلدا✍🏻 | #handwritten
کتابخانهٔخیابان64
شعر میگویم ولیمعشوقهای در کار نیست.. آه من دیوانه ام دیوانه بودن عار نیست #شعر | کتآبخانه .
شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند
پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد
#شعر | وَحشیبآفقی .