eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالعزیز💐 ....و شکوفه ای دیدم که از هیچ ، شِکُفت ! 🌼🍃🌼🍃🌼 سلااام یاران ِجان عصرتون شکوفه باران درسایه نگاه مهربان حضرت دوست سبز باشید و دلارام🌱✋ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
"ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونٍَ" سوگند به قلم و به آنچه مى‌نويسند. القلم/۱ چهاردهم تیر ماه روز قلم بر اندیشمندان کانال تماشاگه راز مبارک باد!🍀🍀 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
پشت خرمن‌های گندم، لای بازوهایِ بید آفتاب زرد، کم‌کم رو نهفت بر سر گیسوی گندم‌زارها بوسه‌ی شکفت از تو بود ای چشمه‌ی جوشان تابستان گرم گر به هر سو خوشه‌ها جوشید و خرمن‌ها رسید از تو بود، از گرمی آغوش تو هر گلی خندید و هر برگی دمید این همه شهد و شکر از سینه‌ی پر شورِ توست در دلِ ذراتِ‌ هستی نورِ توست 🍀 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
می‌گِريم و می‌خندم، ديوانه چنين بايد می‌سوزم ومی‌سازم، پروانه چنين بايد می‌كوبم و می‌رقصم، می‌نالم و ميخوانم در بزم جهان شور، مستانه چنين بايد من اين همه شيدايی، دارم ز لب جامی در دست تو ای ساقی، پيمانه چنين بايد خلقم زپی افتادند، تا مست بگيرندم در صحبت بی‌عقلان، فرزانه چنين بايد يكسو بردم عارف، يكسو كشدم عامی بازيچه‌ی هر دستی، طفلانه چنين بايد موی تو و تسبيح شيخم، بدر از ره برد يا دام چنان بايد، يا دانه چنين بايد بر تربت من جانا، مستی كن و دست افشان خنديدن بر دنيا، رندانه چنين بايد https://eitaa.com/TAMASHAGAH
"همچو آن شخص درشت خوش‌سخن در میان ره نشاند او خاربن" مانند آن شخص درشتخوی خوش گفتاری که در سر راه این و آن بوته خار می کاشت. "ره گذریانش ملامت‌گر شدند پس بگفتندش بکن این را نکند" رهگذران و عابران او را به خاطر این کار سرزنش می کردند و بسیار به او میگفتند: این بوته های خار را بِکَن، ولی او نمی کَند. "هر دمی آن خاربن افزون شدی پای خلق از زخم آن پر خون شدی" بوته های خار لحظه به لحظه رشد می کرد و پای رهگذران را زخمی و خونین می کرد. "جامه‌های خلق بدریدی ز خار پای درویشان بخستی زار زار" بوته های خار، لباس های مردم را پاره می کرد و پای بینوایانِ برهنه پا نیز به سختی مجروح می شد. "چون به جِد حاکم بدو گفت: این بكَن گفت: آری بَر کَنم روزیش من" وقتی که حاکم شهر با جدیّت به او گفت: این بوته های خار را بکَن، گفت: بله. بالاخره روزی آن بوته ها را خواهم کند. شرح مثنوی شریف کریم زمانی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟ که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت به قصه ی تو هم امشب، درون بستر سینه هوای خواب ندارد، دلی که کرده هوایت تهی است دستم اگر نه، برای هدیه به عشقت چه جای جسم و جوانی، که جان من به فدایت چگونه می طلبی، هوشیاری از من سرمست که رفته ایم ز خود، پیش چشم هوش ربایت هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز به هیچ بند و فسونی نمی کنند رهایت دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست اگر هر آینه، غیر از تویی نشست به جایت هنوز دوست نمی دارمت مگر به تمامی که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی نهم جبین وداع و سر سلام به پایت https://eitaa.com/TAMASHAGAH
نی صدرِ وصل خواهم و نی پیشگاهِ قرب همراهیِ تو یک دو سه گامی مرا بس است https://eitaa.com/TAMASHAGAH
مرغ دل تو اگر عاشق این آتشست سوخته پر خوشتری هیچ تو از پر مپرس گر تو و دلدار سر هر دو یکی کرده ایت پای دگر کژ منه خواجه از این سر مپرس https://eitaa.com/TAMASHAGAH
اندر صف دوستان ما باش و مترس خاک در آستان ما باش و مترس گر جمله جهان قصد به جان تو کنند فارغ دل شو، از آن ما باش و مترس https://eitaa.com/TAMASHAGAH
" گرز بر خود زن منی در هم شکن ز آنکه پنبه ی گوش آمد چشم تن" دفترششم✨ 📘نفس خودرا بشکن وچشم از خودبینی بردار. زیرا که خودبینی آدمی را از دریافت و درک حقایق باز می دارد... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هدایت شده از تماشاگه راز
4_5895554934086044987.mp3
6.37M
دلخوش توام که می کُشی تو ما را 🍃🌼
۰:۰۰
چنان ز روی تو در نور غوطه خورده شبم که صبح گر بدمد گویم این سیاهی چیست؟ 🌱 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
اسامی حق تعالی از حصر بیرون است. تو در جیبِ خود نگر تا خود از او چه نصیب داری، و می دان که ابدالآباد از آن خواهی خوردن. عین_القضات🍃 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
الهی !❤️ مرا آن دِه ، که آن بهِ! خس و خار از تو سیرابند و من لب تشنه ی رحمت مرا هم مشت خاری فرض کن وز جلوه آبم ده! 🌱 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
و مولانا «شمس» را گفت : پس زخم‌هامان چه؟ و او پاسخ داد که : نور از محلِ آنها وارد می‌شود و آن‌که رفته چه می‌داند از خیلی چیزها که بر او نگذشته است شبِ هجران و روزِ تنهایی و بیچاره دل که غارت عشقش به باد داد ؛ اما «امید» هنوز مانده بر دلِ آن‌که مانده و با درد نجوا می‌کند که : «بازآی دلبرا که دلم بی‌قرار توست این جان بر لب آمده در انتظار توست» جان https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هوالعزیز💐 ای آفتاب روشن و ای سایه همای ما را نگاهی از تو تمامست اگر کنی من با تو دوستی و وفا کم نمی‌کنم چندان که دشمنی و جفا بیشتر کنی 🌼🍃🌼🍃🌼🍃 درودها جانان همراه عصرنوشی سرشار از عشق لطافت روح و شکرگزاری از حضرت دوست ، داشته باشید ..... عمرتان پایا به اندیشه و خردمندی.....🌱✋ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
عشق شادی ست، عشق آزادی‌ ست عشق آغـاز آدمی زادی ست عشق آتـش به سینه داشتن است! دم همت بر او گماشتن است ... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
آمدم تا صدچمن بر جلوهْ نازان بینمت‌ نشئه در سر، می به ساغر، گُل به دامان بینمت‌ همچو دل عمری در آغوش خیالت داشتم‌ این‌زمان همچون نگه در چشم حیران بینمت‌ عالمی از نقش پایت چشم روشن می‌کند اندکی پیش آی‌ تا من هم خرامان بینمت‌ عرض‌ِ تعداد مراتب‌، خجلت شوق رساست‌ آنچه دل ممنون دیدن‌ها شود، آن بینمت‌ غنچگی‌هایت نصیب دیدۀ بیدل مباد چشم آن دارم که تا بینم‌، گلستان بینمت‌ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ای عبد ! هر چیزی تسبیح گوی من است "صامت" در کیفیت سکوت محض ! و "ناطق"در نطق به حقش ! ای عبد! همه اسرار،رمز شده و به من منتهی می‌ گردند! همه اندیشه های فصیح روشن گشته و به من منتهی می شوند https://eitaa.com/TAMASHAGAH
شراب شوق می نوشم به گرد یار می گردم سخن مستانه می گویم ولی هشیار میگردم گهی خندم گهی گریم گهی افتم گهی خیزم مسیحا در دلم پیدا و من بیمار می گردم جان✨ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
عشق آتشی‌ست که چون در دل افتد، هر چه در دل یاید همه را بسوزاند، تا حدی که صورت معشوق را از دل محو کند، مگر مجنون درین سوزش بود، گفتند: «لیلی آمد» گفت: «من خود لیلی‌ام»، سر به گریبان فراغت فرو برد. لیلی گفت: «سر بردار، که محبوب و مطلوب توام»، آخر بنگر که از که می‌مانی باز؟ مجنون گفت: «الیک عنی فان حبک قد شغلنی عنک» حب تو و عشق تو مرا از خود تو"صورت تو"بی نیاز کرده و فارغ ... آن شد که به دیدار تو می‌بودم شاد از عشق تو پروای توام نیست کنون در دعا، نبی (صلوات الله علیه) ازین مقام چنین خبر داد که: «اللهم، اجعل حبک احب الی من سمعی و بصری»، هم درین مقام تواند بود، مگر می‌گوید: ای آن که شنوایی و بینایی من تویی خواهم که چنان کنی به عشقم مشغول کز عشق تو هم با تو نپردازم بیش ابراهیم عراقی لمعات/لمعه بیست و سوم https://eitaa.com/TAMASHAGAH
مرا با خارِ غم بگذار و گشتِ باغ و گلشن کن پیِ آرایشِ بزمِ حریفان، گل به دامن کن تو شمع مجلس افروزی، من سرگشته پروانه مرا آتش به جان زن دیگران را خانه روشن کن https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ای که گفتی دل بشوی از مهر یار مهربان من دل از مِهرَش نمی‌شویم تو ، دست از من بشوی! https://eitaa.com/TAMASHAGAH
چون تشنه جان سپردم، آنگه چه سود دارد آب از دو چشم دادن، بر خاکِ من گیا را؟ 🍃 ‌https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ما را نه زری ا‌ست، نی نثارِ سیمی جز تحفه‌ی عجزِ بندگی تقدیمی چون شاخِ ‌گلی که خم شود پیشِ نسیم از دوست سلامی و ز ما تسلیمی https://eitaa.com/TAMASHAGAH