eitaa logo
تماشاگه راز
279 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 چراغِ بدن چشم است پس اگر چشمِ تو گشوده باشد بدن تو نورانی و روشن خواهد شد ترجمه‌ی اناجیل اربعه: ✍ حسینی خاتون آبادی @TAMASHAGAH
براى آنان در نزد خداوند خانه سلامت و آرامش است، و او دوستدار آنان است، زيرا نيكوكار بودند. (الأنعام ۱۲۷) انسان در ابتداى زندگى همۀ توجّهش بسوى نان و كسب و كار و بدست آوردن آرزوهايش سپرى مى‌شود، تا زمانى كه از آنها دست كشيده و جوياى نام مى‌گردد، امّا با گذشت زمان استعداد درونى‌اش شكوفا شده و از همۀ اينها بيزار گشته، و فقط‍‌ دل به حق مى‌سپارد و بس. عارفان اين حالت را آرامش درونى و خود شكوفايى انسان مى‌نامند. نظير همين بحث با كمى تفاوت در روانشناسى نيز مطرح است. ولى وقتى به خود شكوفايى رسيد خود را همچون مرده‌اى در دستان پر توان قدرت و عظمت خدايى مى‌بيند، كه شكست و پيروزى، ستايش و تعريف در او هيچگونه اثرى ندارد. 🍃🍃🍃 آدمی اول حریص نان بود زانک قوت و نان ستون جان بود سوی کسب و سوی غصب و صد حیل جان نهاده بر کف از حرص و امل چون بنادر گشت مستغنی ز نان عاشق نامست و مدح شاعران تا که اصل و فصل او را بر دهند در بیان فضل او منبر نهند تا که کر و فر و زر بخشی او هم‌چو عنبر بو دهد در گفت و گو خلق ما بر صورت خود کرد حق وصف ما از وصف او گیرد سبق چونک آن خلاق شکر و حمدجوست آدمی را مدح‌جویی نیز خوست خاصه مرد حق که در فضلست چست پر شود زان باد چون خیک درست ور نباشد اهل زان باد دروغ خیک بدریدست کی گیرد فروغ این مثل از خود نگفتم ای رفیق سرسری مشنو چو اهلی و مفیق این پیمبر گفت چون بشنید قدح که چرا فربه شود احمد به مدح رفت شاعر پیش آن شاه و ببرد شعر اندر شکر احسان کان نمرد محسنان مردند و احسانها بماند ای خنک آن را که این مرکب براند ظالمان مردند و ماند آن ظلمها وای جانی کو کند مکر و دها گفت پیغامبر خنک آن را که او شد ز دنیا ماند ازو فعل نکو مرد محسن لیک احسانش نمرد نزد یزدان دین و احسان نیست خرد وای آنکو مرد و عصیانش نمود تا نپنداری به مرگ او جان ببرد مثنوی مولوی و قرآن @TAMASHAGAH
🍃تا بپوشد او پلیدیهای ما در عوض بر روید از وی غنچه‌ها تا اینکه ناپاکی هایِ ما را بپوشاند و در تو از آن، غنچه های نمایان سازد. 🍃پس چو کافر دید کو در داد و جود کمتر و بی‌مایه‌تر از خاک بود همینکه کافر می بیند که در بخشش و سخاوت از خاک هم کمتر است. 🍃از وجودِ او گُل و میوه نَرُست جز فَسادِ جمله پاکی ها نَجُست و از وجود او گُل و میوه ای نرویید، و جز تباهی و آلایش همه پاکی ها چیزی را دنبال نکرد. 🍃گفت واپس رفته‌ام من در ذهاب حسر تا یا لیتنی کنت تراب در این حال می گوید: من سیر قهقرایی کرده ام. وای بر من، ای کاش، خاک می بودم اشاره به آیه ۴۰ سورة نَبَا "روزی که آدمی ببیند آنچه دستانش پیش فرستاده، و کافر گوید: کاشکی من خاک بودمی" 🍃کاش از خاکی سفر نگزیدمی همچو خاکی دانه‌ای می‌چیدمی ای کاش از مرتبه خاک بودن در نمی گذشتم، و همچون خاک، دانه ای در دلِ خود می پروردم و آن را می رویانیدم. (اشاره به آیه ۲۹ سوره فتح) شرح مثنوی شریف استاد کریم زمانی @TAMASHAGAH
🍃چون سفر کردم مرا راه آزمود زین سفر کردن ره‌آوردم چه بود وقتی که از مرتبه خاکی سفر آغاز کردم. راه، مرا مورد امتحان قرار داد، پس حاصل و ارمغان این سفرم چه بوده است؟ 🍃زان همه میلش سوی خاکست کو در سفر سودی نبیند پیش رو اینکه کافر به سوی خاک متمایل است اینست که او در ضمن سفر در پیش روی خود سودی مشاهده نمی کند. اینکه آدمیان مقیّد به مادیّات به ظواهر دنیا دل خوش داشته اند بدین خاطر است که از جهان برین خبر ندارند. 🍃روی واپس کردنش آن حرص و آز روی در ره کردنش صدق و نیاز اینکه کافر روی به قهقرا می کند به دلیل اینست که دچار حرص و آزمندی ست. یعنی اینکه کافر، رخ از حق بر می تابد معلول حرص و آز اوست. و اینکه شخص مؤمن رو به حق می آورد، معلول صداقت و نیاز معنوی اوست. 🍃 هر  گیا را  کِش  بود  میلِ  عُلا   در مَزیدست و حیات و در نَما به عنوان مثال، هر گیاهی که میل به سوی عالم بالا داشته باشد، قطعاً در حال رشد و حیات و نموّ است. 👈نما: روییدن و نمو کردن 🍃چونک گردانید سر سوی زمین در کمی و خشکی و نقص و غبین ولی همینکه گیاه سر به سوی زمین خم کند، قهراً در حال کاستی و خروشیدن و نقص و زیان است. شرح مثنوی شریف استاد کریم زمانی @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای باد بی‌آرام ما با گل بگو پیغام ما کای گل گریز اندر شکر چون گشتی از گلشن جدا @TAMASHAGAH
🔅فقط یک راه باقی‌مانده! تنها راه باقی‌مانده در برابر انسان متفکر ، راه بازگشت به هستی است ... بازگشت به هستی، مسبوق به آگاه شدن از محدودیت و تناهیِ عقل مُدْبِر و فتنه‌گری و دلربایی اوست.. نیز مسبوق است به وقوف بر این که عقل گریزپا و گریخته از حق، نمی‌تواند با پشت کردن به وجود و اعراض از حق ، سر از جایی درآورد جز عدمستان کفر ، و برهوت دربِدری و سرگردانی و سقوط در دره‌های هولناک تاریکی و نیستی.  باید چهرهٔ عقل را به جانب مسجدالحرامِ وجود بازگرداند، باید او را توبه داد، باید گرد و غبار این راه طی‌شده در بیابان خشک و سوزان ادراکات بشری را از سیمایش شست و او را به دروازه‌های امن ایمان رساند؛ تا در برکهٔ مبارک برکاتِ هستی متبرک گردد و در فضای عشق و اشتیاق به حقیقت ، تنفس کند و در سپهر تفکر به پرواز درآید و با بال و پر ایمان به غیب، خود را به کهکشان عبودیت حق برساند...              📚«تأملی در فلسفهٔ تاریخ عقل»          صص ۱۰۰ و ۱۰۱ @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️‍🩹🕊 من‌ رشته‌ی‌ محبت‌ تو پاره‌ می‌کنم شاید گره‌ خورَد به‌ تو نزدیک‌تر شوم... ✍ 🎙 @TAMASHAGAH
هوالحی💐 ای نسخهٔ نامهٔ الهی که توئی وی آینهٔ جمال شاهی که توئی بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی که توئی جان @TAMASHAGAH
يكى را همت و يكى را ، فداى كه همتش همه عبدالله انصاری سلااام یاران جان ✋ عصرتان دلارام @TAMASHAGAH
4_5812204535292105528.mp3
3.82M
دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه‌ای ببارد @TAMASHAGAH
‌ قاصدِ مُلکِ فراموشی کسی چون من مباد نامه‌ای دارم که هرجا می‌بَرم، گم می‌کنم. دهلوی @TAMASHAGAH
هر که را باشد ز سینه فتح باب بیند او بر چرخ دل صد آفتاب جان هرکس قلب گشاده ای شرح صدر داشته باشد, تمام هستی را در وجود خود خواهد یافت. @TAMASHAGAH
. گفتمش: در حلقه‌ی زلفت دل آرامی نگیرد گفت: اگر خواهد دل آرامی، دلارامی نگیرد گفتمش: مرغِ دل از کویت سرِ پرواز دارد گفت: مشکل زآنکه او الفت به هر بامی نگیرد گفتمش: در آتشِ جان‌سوزِ عشقت، سوخت جانم گفت: می‌ساز! این شرر بر جانِ هر خامی نگیرد گفتمش: جان در رهت دادم، به رحمت کن نگاهی گفت: عاشق هرگز از جانبازی انعامی نگیرد گفتمش: در عشق و ناکامی سرآمد زندگانی گفت: بی‌عشق آدمی از زندگی کامی نگیرد گفتمش: آیا ز من غافل‌تری دانی به گیتی؟ گفت: آن‌کس کز کفِ جانانه‌ای جامی نگیرد گفتمش: شیخ از چه رو پس با مِی و ساغر نسازد؟ گفت: ساغر دستِ هر نااهلِ بدنامی نگیرد گفتمش: آخر غمِ هجرِ تو کِی پایان پذیرد؟ گفت: خاموش "اطهری" این قصه فرجامی نگیرد @TAMASHAGAH
‌ دوزخ ز شرمساری کوثر شود جبینش گر این‌قدَر بداند ما را که از که دوریم! «بیدلِ دهلوی» طنز بیدلانه! دوری از معشوقِ ما، خود جهنمی‌ست. چنان جهنمی که دوزخ اگر درکش کند، در مقابلِ آن جهنم، از شرم چنان عرق می‌کند که پیشانی‌اش غرقِ آب شده و حوض کوثر می‌شود و متعاقبا آتشش خاموش خواهد شد. اما در زیرمتنِ بیت می‌شود این معنا را هم دید که دوری از معشوق چنان جهنمی‌ست که دوزخ در مقابلش برای ما بهشت است. ‌ @TAMASHAGAH
و گفت: ای بَسا کَس که به ما نزدیک است و از ما دور و بَسا کَس که از ما دور است و به ما نزدیک.. @TAMASHAGAH
مسجد وکیل ‎ 🍃
چون من گدای بی‌نشان مشکل بود یاری چنان سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند؟ @TAMASHAGAH
هوالعزیز🌱 تمام دلخوشی ام شور عاشقانه ی توست دو ‌چشم منتظر من، مدام خانه ی توست دوان دوان بشتابم بسوی مقصد دوست هر آنچه در نظر آید، همان نشانه ی توست تمام فاصله ها را دویده ام شب و روز سکوت کردم و قلبم پر از بهانهء توست شکسته گر چه دلم در مسیر طوفان ها پناه این دل در مانده آستانه ی توست نفس کشم به هوایت در این غبار گناه نسیم رحمت بی واسعه از مرحمت توست من آن کبوتر جَلدم که بی هراس قفس هنوز زنده به تکرار آب و دانه ی توست نداده ام به کسی دل ،که خانه ی توست بیا که ساحلِ دل پُر ، ز بیکرانه ی توست به سر هوای تو دارم به دل امید وصال مرو از این دل خسته که خانه خانه توست هر آنچه پاک ومنزه هرآنچه زیبا هست به چشم واله ی عاشق فقط نشانه ی توست مرا به هیچ بخرای خیال شیرینم که لحظه لحظه عمرم همه بهانه توست هوا هوای غدیر و دلم چه بی تاب است گرفته راحت جانم غم از فراق تواست هرانچه شعر نوشته ام به هوای دورهمی اگرچه شعر نباشد ولی فقط برای تو است😄✋🏻 ‌ ✍صالح ادیب @TAMASHAGAH
و آنکس که تو را کند یارِ تو اوست جان @TAMASHAGAH
عشق به جستجوی فردی می‌آید که طالب آن (عشق) نباشد بلکه بخشنده‌ی آن در سهیم شدن های بی‌قید و شرط باشد، حقیقتِ متعالیِ عشق در حالی فرد را خواهد یافت؛ که او در بی‌تمناییِ محض ساکنی همیشگی‌ست ، زیرا جوهره‌ی وجود و ذاتِ مطلقِ حقیقی جهانِ هستی در کلیت اش از بودشِ عشق است و عشق غیر خویش را نمی‌جوید، نمی‌خواهد، نمی‌بخشد و غیر عشق را درنمی‌یابد. @TAMASHAGAH
نه در فراق توام طاقت شکیبائی ست نه در وصال توام ایمنی ز شیدائی ست نه در وصال تو شادم نه در فراق صبور چه طالع است مرا یارب این چه رسوائی ست @TAMASHAGAH
🍃هوالعزیز به نام خدای شفیع و صبور خداوند دانش خداوند نور بنام خدایی که هیچگاه دغدغه از دست دادنش را ندارم . امروز را ، می‏خواهم دل بسپارم به دریای لایتناهیِ لطف حق . جان جانان من! ما را از خودمان برهان و به خودت برسان که فردا دیر است . امروز ، باید خودم را بشناسم بدانم کیستم و کجای عالم ایستاده‏ ام ؟! الهی ما را به راه راست هدایت فرما . سپاسگزارم ای عشق سپاسگزارم 🙏 @TAMASHAGAH
و [بندگان رحمان] كسانى هستند كه چون به آيات پروردگارشان تذكّر داده شوند، كر و كور (چشم و گوش بسته) به سجده نمى‌افتند (بلكه عمل آنان آگاهانه است). فرقان/۷۳ @TAMASHAGAH
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست وز عمر، مرا جز شب دیجور نماندست هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت هیهات از این گوشه که معمور نماندست وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت از دولت هجر تو کنون دور نماندست نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید دور از رخت این خسته رنجور نماندست صبر است مرا چاره هجران تو لیکن چون صبر توان کرد؟ که مقدور نماندست در هجر تو گر چشم مرا آب روان است گو خون جگر ریز که معذور نماندست ، ز غم از گریه نپرداخت به خنده ماتم زده را داعیه سور نماندست @TAMASHAGAH
.    به پایِ خويشتن آیند عاشقان به کمندت                 که هر که را تو بگیری                 زِ خویشتن برهانی ...!              اجل سعدی از ۶۱۵ @TAMASHAGAH
و گفت: مرا چون پاره‌ی خاک جمع کردند، پس بادی به انبوه در آمد و هفت آسمان و زمین از من پُر کرد و من خود ناپدید.  @TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا را به خواب دیدم گفتم: راه به تو چون است؟ گفت: از خود فروتر آی، رسیدی @TAMASHAGAH