eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
بارِ سنگی بر خری که می جهد زود بر نِه پیش از آن کو برنهد 🍁🍁 📘به عنوان مثال خری که می جهد و جفتک می اندازد،زود باری بر پشتش بگذار پیش از آنکه او باری بر تو نهد.[اگر خر نفست را با طاعت و ریاضت و ذکر حق مشغول نکنی او تو را به خودش مشغول کند.پس پیش از آنکه نفس اماره بر پشت تو بار گناه و عصیان نهد ،تو بار طاعت را بر پشتش بنه]. @TAMASHAGAH
🍂 گر سوختنم باید، افروختنم باید ای عشق بزن در من، کز شعله نپرهیزم... 🍂 @TAMASHAGAH
تو از خواری همی‌نالی نمی‌بینی عنایت‌ها؟! مخواه از حق عنایت‌ها و یا کم کن شکایت‌ها... 🌹 @TAMASHAGAH
بدان که دیدار محبوب، مطلوب عاشق است. لیکن، رعایت آداب دیدار نشانه هایی دارد؛ بر جای باش بدین سو و آن سو منگر با تمام وجود مهیا باش که بوی یار بسیار دل انگیز است. شیخ ابن عربی🌱 @TAMASHAGAH
هر کجا، چشمی‌ست بینا، بارگاهِ عشقِ تُست! هر کجا، گوشی‌ست والا، عاشقِ آوازِ تُست…. @TAMASHAGAH
فراق آن قد و قامت، قیامت است، قیامت شکیب از آن لب شیرین، غرامت است، غرامت به خدمت تو رسیدن، صباح روی تو دیدن سعادت است، سعادت، سلامت است، سلامت من از کجا و سلامت؟ که عشق روی تو ورزم که بر سلامتِ عاشق، ملامت است، ملامت دمی که بی‌تو برآرم، ز عمر خود نشمارم که زندگانی باطل، ندامت است، ندامت همام بر سر کویت هوای باغ ندارد که در میان بهشتش اقامت است، اقامت   @TAMASHAGAH
🍁 ققنوس ،مرغ خوشخوان ،آوازه ی جهان آواره مانده  از وزش بادهای سرد، برشاخ خیزران بنشسته فرد نیما یوشیج نیما همان ققنوس است همان آواره مانده از بادهای سرد (حمله ی مدافعان شعر سنتی) .شاعرطبیعت است  وبه سادگی و یک رنگی وسرسختی طبیعت. گویا تهران قفسی بوده است. برای این شاعر کوهستانی که حتی در سردترین ایام هوس رفتن یوش به سرش می زد. نیما دوران کودکی رادربین شبانان و آرامش کوهستانی و زندگی کوچ نشینی گذراند. نیما تاپایان عمردلداده ی طبیعت ماند وهمچون طوطی مولانا درعشق به هندش که طبیعت شمال  بود.نالید. نیما می نویسد مراقبت وتشویق یک معلم خوش رفتار مرا به شعرکشاند. عشق به صفورا دختر ایلیاتی که به ناکامی کشید . درپرورش ذوق شعریش به خصوص افسانه و شعریادگار کاملا محسوس است. بعدازمدتی نیما ازبند اشعارعاشقانه رها می شودو به شعراجتماعی روی می آورد. اشعارنیمه سنتی نیما پلی است به سوی شعرنو. نخستین شعر آزاد نیما ققنوس است که ققنوس خودنیماست ومرغ افسانه ای بهانه ای بیش نیست. ققنوس پرنده ای است که خودرا می سوزاند تا از خاکسترش تخمی و پرنده ای جوان ترمتولدشود. نیما هم خودرا درمعرض حمله ها وتیرهای زهراگین سرزنش می سوزاند تاشعرنومتولدشود. شعر نیمایی تعهدو مسوولیت اجتماعی را به دوش شاعرمی گذارد. درنامه هایی که به برادرش لادبن می نویسد. دلی پر درد از رنجهای زمانه ی خودش دارد  نیما می نویسد.(مایه ی اصلی شعر من رنج است) بعداز نیما بار تعهد را شاگردانش به دوش کشیدند. اخوان، شاملو  ،سایه ،فروغ ،سهراب، شفیعی ودیگران راه نیما را ادامه دادند. زبان نیما کمی پیچیده است ولی روانی آن را میراث داران او تجربه کردند. ویژگیهای شعرنیما را می توان به اختصار اینگونه برشمرد. 🔹قالب آزادنیمایی است و قبلا تجربه نشده است. 🔹وزن همان وزن عروضی ولی طول مصراعها مساوی نیست. 🔹نیما از قافیه، خلاقانه استفاده می کند. 🔹اولین شاعری که به وفور از اصطلاح محلی استفاده می کندو زندگی واقعی اش رابه تصویرمی کشد. 🔹شاعرطبیعت است به خصوص طبیعت شما ل ایران. 🔹نیما بازبانی سمبلیک به مسایل اجتماعی و سیاسی زمان خود می پردازد. واین رسم تازه ای می شودبرای پیروانش که راه او را ادامه دادند. قبلا از نیما یا هم زمان با نیما در ایران دیگران هم به نوکردن و تغییر شعرفارسی پرداختندولی خلاقیت .اگاهی عمیق به مسایل اجتماعی را نداشتند. آنهاجوهر پدیده های اجتماعی رانمی شناختند. صبر و بردباری و آرامش نیما در مقابل هجمه ی مخالفان شعرنوقابل توجه است. نیما درکتاب ارزس احساسات یا درنامه هایش دیدگاههای  بدیعی درباره ی شعردارد.که راهگشای شناخت شعر نیمایی است. درسال ۱۳۹۶ دفتری از اشعار منتشر نشده ی نیما با نام (صدسال دیگر) به کوشش سعید رضوانی ومهدی علیایی از انتشارات فرهنگستان  زبان وادب فارسی منتشر شد. دراین دفتر توجه ی خاص نیما را به طبیعت اطرافش وزندگی خودش مشاهده می کنیم . اشعاری با نام ،ترنج   ،گل شب بو  ،بانگ خروس  ،مرغ وکبوتر،  عبور کلاغ  ،نشان می دهد  که  نیما همچنان با طبیعت بسر می برد. وشیفته طبیعت است... @TAMASHAGAH
محبوب را نهایت نیست... @TAMASHAGAH
...در خویش می‌گردانمت امشب آواز من امشب، شگفتا، خود ز نایِ توست پنداری اصلاً در گلویِ من، صدای توست وقتی دهانم باز و بسته می‌شود، گویی تو خوانایی وز نیک و بد، پیش آنچه می‌آید، تو بینایی افلاکی‌ام یا خاکی‌ام امشب؟ من خود نمی‌دانم کی‌ام امشب! هی‌هاکنان نام تو با فریاد می‌گویم... دستم تبرزین و دلم کشکول یاهو کشان هر سو به دنبال تو می‌پویم تو در منی، پس من که را در شهر می‌جویم؟! ، مجموعه اشعار به کوشش محمد فتحی، تهران: نگاه/آفرینش، ۱۳۹۵، ص ۷۲۵ @TAMASHAGAH
بعد عمری مات بودن در زمين فهمیده‌ام...♟ @TAMASHAGAH
خرّم آنکس که دراین محنت گاه خاطری را سببِ تسکین است @TAMASHAGAH
میوه پخته محال است نیفتد برخاک... @TAMASHAGAH
بی‌گناهی کم گناهی نیست در دیوانِ عشق یوسف از دامان پاکِ خود به زندان می‌رود @TAMASHAGAH
من کیستم که بهر تو جان را فدا کنم؟ ای صد هزار جانِ مقدس فدای تو... @TAMASHAGAH
بی رحم ترین قطعه‌ی پاییز چنین است..‌🍂 @TAMASHAGAH
بی‌حسرت از جهان نرود هیچ‌کس به در إِلّا شهیدِ عشق به تیر از کمانِ دوست ... @TAMASHAGAH
آنقدر جای تو خالی‌ست خدا می‌داند... @TAMASHAGAH
هوالعزیز🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان جانان من ! حواسم هست که من اینجا فقط یک مسافرم ؛ مسافر خاک. پس اگر مهربانی ام دیده نشد با کسی نجنگم ؛ اگر کسی بَدم را گفت با او گلاویز نشوم ، اگر آن دیگری به چشمانم نگریست و بی صداقتی کرد، به رویش نیاورم؛ فقط سفرم را پیش ببرم و کوله ام را از پر کنم نه از کینه ها و نامهربانی های روزگار . سپاسگزارم ای عشق!که در محضر تو مسافر بودنم تا همیشه فراموشم نگردد. سپاسگزارم🙏 ‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌ @TAMASHAGAH
شمس/غزل شماره ۶۹ چه باشد گَر نگارینَم بگیرد دستِ من فردا ز روزَن سَر دَرآویزَد چو قُرصِ ماهِ خوش سیما دَرآیَد جانْ فَزایِ من گُشایَد دست و پایِ من که دستَم بَست و پایَم هَم کَفِ هِجْرانِ پابَرجا بِدو گویم به جانِ تو که بی‌تو ای حَیاتِ جان نه شادم می‌کُند عِشرَت نه مَستم می‌کُند صَهْبا وَگَر از نازْ او گوید بُرو از من چه می‌خواهی؟ زِ سودایِ تو می‌تَرسَم که پیوندد به من سودا بَرَم تیغ و کَفَنْ پیشَش چو قُربانی نَهَم گَردن که از من دَردِسَر داری مرا گَردن بِزَن عَمْدا تو می‌دانی که من بی‌تو نخواهم زندگانی را مرا مُردن بِهْ از هِجْران به یَزدان کَاخْرَجَ اَلْمَوْتی مرا باور نمی‌آمد که از بَنده تو بَرگردی همی گفتم اَراجیف است و بُهتانْ گُفته‌ی اَعْدا تویی جانِ من و بی‌جانْ ندانم زیستْ من باری تویی چَشمِ من و بی‌تو ندارم دیده‌ی بینا رَها کُن این سُخن‌ها را بِزَن مُطرب یکی پَرده رَباب و دَف به پیش آور اگر نَبْوَد تو را سُرنا @TAMASHAGAH
علیه‌السلام فرمودند: إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِیهِ فَإِنَّ شِدَّهَ تَوَقِّیهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ. از هر کاری که ترسیدی خود را در آن بینداز، زیرا رنجی که در اثر نگاهداشتن خود از آن چیز به تو می‌رسد بزرگتر از چیزی است که تو از آن می‌ترسی. ، حکمت 166 @TAMASHAGAH
سلام به آنها که تمام نمی شوند...🌱✋