eitaa logo
تماشاگه راز
279 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
✅صدق در لغت به معنی: راستگویی و راست کاری و راست حالی است. عرفا،صدق را فرقان حق و باطل شمرده اند زیرا صفات رحمانی از اوصاف شیطانی تنها به برکت صدق متمایز گردد. صدق آن بُوَد که از خویشتن،آن نمایی که باشی و آن باشی که نمایی(مناقب الصوفیه) هرکه با نفسانیات خود به تساهل رفتار کند هرگز نسيم صدق به مشام او نرسد و هرکه رخساره جميل صدق را بیند از مرگ در تاب و پریشانی اندر نشود عزالدين محمود کاشانی صدق را فضیلتی می داند راسخ و ریشه گستر در نفس آدمی که ثمره آن سازواری رفتار و گفتار با نیات و سِگال اوست ابن عربی گوید: صدق، شدّت و صلابت در دین و غیور بودن برای خداست. صدیق کسی است که حرف و پیمان و کردار و رفتارش راست باشد. بدین جهت خداوند در سوره نساء آیه ۶۹ مقام صديقان را تالى مقام انبیا دانسته است و نیز نام آنان را مقدم بر شهدا آورده است تا معلوم آید که صدق، فوق شهادت است. مولانا در دفتر دوم در باب راستی می گوید: در حدیثِ راست، آرام دل است راستی ها دانهٔ دامِ دل است https://eitaa.com/TAMASHAGAH - راز (شرح موضوعی مثنوی معنوی)
⭐️ سفر نزد عارفان بر دو نوع تقسیم می شده است: یکی سفر بیرونی (سفر گِـل) و دیگر سفر درونی (سفر دل) مراد از سفر بیرونی همان سفر مشهور و مصطلح است که از سرزمینی به سرزمین دیگر می کوچند و مراد از سفر درونی همانا سیر و سلوک معنوی و قطعِ طریق در عرصهٔ روحانی است. نزد اهل الله مقصود نهایی از سفر بیرونی رسیدن به اسفار روحانی است. مولانا سفر به دگرسوی جهان ماده و مدت را در حکایت پیرِ چنگی این گونه وصف می کند: آنگاه که پیر چنگی از فرط نواختن چنگ، بی خویش شد از این جهان بیرون رفت: گشت آزاد از تن و رنجِ جهان در جهانِ ساده و صحرای جان جانِ او آنجا سُرایان ماجرا کاندر اینجا گر بماندندی مرا؛ خوش بُدی جانم در این باغ و بهار مستِ این صحرا و غیبی لاله زار بی سر و بی پا سفر می کردمی بی لب و دندان ، شِکر می خوردمی ذکر و فکری فارغ از رنجِ دِماغ کردمی با ساکنانِ چرخ، لاغ چشمْ بسته، عالَمی می دیدمی وَرد و ریحان، بی کفی می چیدمی تماشاگه راز💐
⭐️ سفر نزد عارفان بر دو نوع تقسیم می شده است: یکی سفر بیرونی (سفر گِـل) و دیگر سفر درونی (سفر دل) مراد از سفر بیرونی همان سفر مشهور و مصطلح است که از سرزمینی به سرزمین دیگر می کوچند و مراد از سفر درونی همانا سیر و سلوک معنوی و قطعِ طریق در عرصهٔ روحانی است. نزد اهل الله مقصود نهایی از سفر بیرونی رسیدن به اسفار روحانی است. مولانا سفر به دگرسوی جهان ماده و مدت را در حکایت پیرِ چنگی این گونه وصف می کند: آنگاه که پیر چنگی از فرط نواختن چنگ، بی خویش شد از این جهان بیرون رفت: گشت آزاد از تن و رنجِ جهان در جهانِ ساده و صحرای جان جانِ او آنجا سُرایان ماجرا کاندر اینجا گر بماندندی مرا؛ خوش بُدی جانم در این باغ و بهار مستِ این صحرا و غیبی لاله زار بی سر و بی پا سفر می کردمی بی لب و دندان ، شِکر می خوردمی ذکر و فکری فارغ از رنجِ دِماغ کردمی با ساکنانِ چرخ، لاغ چشمْ بسته، عالَمی می دیدمی وَرد و ریحان، بی کفی می چیدمی https://eitaa.com/TAMASHAGAH 🌼🍃 📝
✅صدق در لغت به معنی: راستگویی و راست کاری و راست حالی است. عرفا،صدق را فرقان حق و باطل شمرده اند زیرا صفات رحمانی از اوصاف شیطانی تنها به برکت صدق متمایز گردد. صدق آن بُوَد که از خویشتن،آن نمایی که باشی و آن باشی که نمایی هرکه با نفسانیات خود به تساهل رفتار کند هرگز نسيم صدق به مشام او نرسد و هرکه رخساره جميل صدق را بیند از مرگ در تاب و پریشانی اندر نشود (مناقب الصوفیه) عزالدين محمود کاشانی صدق را فضیلتی می داند راسخ و ریشه گستر در نفس آدمی که ثمره آن سازواری رفتار و گفتار با نیات و سِگال اوست ابن عربی گوید: صدق، شدّت و صلابت در دین و غیور بودن برای خداست. صدیق کسی است که حرف و پیمان و کردار و رفتارش راست باشد. بدین جهت خداوند در سوره نساء آیه ۶۹ مقام صديقان را تالى مقام انبیا دانسته است و نیز نام آنان را مقدم بر شهدا آورده است تا معلوم آید که صدق، فوق شهادت است. مولانا در دفتر دوم در باب راستی می گوید: در حدیثِ راست، آرام دل است راستی ها دانهٔ دامِ دل است (شرح موضوعی مثنوی معنوی) تماشاگه راز💐
🔅 مولانا در خانواده‌ای حنفی‌مذهب زاده‌شد و همه‌ی اجداد و نیاکانش بر مذهبِ اهلِ‌سنت بوده‌اند. لیکن مولانا این ویژگیِ بارز را داشت که در عینِ اعتقاد استوار به آیین حنیف احمدی و تعبّد و تهجّد دائمی،با پیروان همه‌ی مذاهب و ادیان دیگر به حرمت و محبّت زندگی‌کند و کسی را به‌خاطر نوع عقیده و مذهبش نرنجاند. مولانا"طریقتِ عشق" داشت و از جنگ هفتاد و دو ملت و ستیزه‌های فرقه‌ای فارغ بود. حسام‌الدین چلبی که مذهب شافعی داشت روزی خواست به خاطر ارادتی که به مولانا می‌ورزید از مذهب‌خود دست‌کِشد و به مذهب حنفی درآید. اما مولانا بدو سفارش‌کرد که بر همان مذهب خود بماند ولی"طریقت عشق"را فراموش نکند. فرمود:((نی،نی!صواب آن‌است که بر مذهب خود باشی و آن را نگهداری‌.اما بر طریقه‌ی ما بروی و مردم را بر جاده‌ی عشق ارشادکنی)) بنابراین آزادگی و آزاداندیشی از ویژگی‌های او بوده‌است. 📚زندگی‌نامه‌ی مولانا جلال‌الدین: فریدون‌بن احمد سپهسالار.ص۱۸۰
🔅مولانا می‌گوید: از سَر لطف خداوندست‌ که به برگزیدگانِ‌خود مقام شفاعت بخشیده‌است و این به جهت تکریم مقام آنان است. پس شفاعت بدین‌معنی‌ست‌که خدا رحمتِ مقدّر خود را از طریق بندگانِ مخلَص صورت‌می‌دهد تا آنان‌را گرامی ومجلّل‌دارد. این بدان مانَد که‌ مجرمی را نزدِ حاکمی مهربان و عادل ببرند و طوری وانمودکند که گویی قصد کیفرش دارد و سپس بی‌آن‌که مجرم متوجه‌ شود به‌معاونش اشاره‌کند به پادرمیانی و خواهشگری! و آنگاه معاون بِدو گوید:بزرگا!سرورا! خواهش می‌کنم این مجرم را عفوبفرمایید آن حاکم نیز می‌گوید باشد به خاطر تو او را بخشیدم حال آن‌که از ابتدا نیز می‌خواسته‌او را ببخشد منتها با این تدبیر معاون‌خود را در چشم‌دیگران عزیزداشته‌است. شفاعت انبیا و اولیا نیزبدین معنی‌ست. گفت پیغمبر که روز رستخیز کی گذارم مجرمان را اشک‌ریز؟ من شفیع عاصیان باشم به جان تا رهانم‌شان ز اشکنجه‌ی گران! (تفسیر موضوعی مثنوی‌معنوی)
‍ 🔅 هر وقت که عاشق شدی بدان که صیدِ خدا شده‌ای! هنگامی که عیسی مسیح به سراغ شمعون ماهیگیر رفت تا او را به عنوان حواريش انتخاب کند شمعون اشک‌ریزان گفت: ای نبی! از من درگذر زیرا من بنده‌ای گناهکارم . و عیسی روح الله فرمود: شمعون از این پس به جای ماهی مردم را صید کن و به راه خدا بیاور. شمعون، حواری عیسی(ع) شد و بعد از آن تمام عمرش در راه خدا گذشت، شمعون کسی را به زور وارد راه خدا نمی‌کرد بلکه خودش آنقدر اهل محبت شد، که همه صیدِ لطف و محبتش می‌شدند. آن که ارزد صید را عشق است و بس لیک او کی گنجد اندر دام کس؟ تو مگر آیی و صید او شوی دام بگذاری و به دام او روی عشق می‌گوید به گوشم پستِ پست صید بودن خوش‌تر از صیادی است (شرح موضوعی مثنوی معنوی) @TAMASHAGAH
🔅 در لفظ به معنیِ پاسبانی و نگاهداشتن است و در اصطلاح یکی از احوالِ سلوک عرفانی است و مقصود از مراقبه این است که: بنده یقین کند که خداوند در جمیع احوال بر قلب و ضمیر او عالِم است. این اصطلاح مقتبس از آیات قرآنی است چنان که در سوره نساء آیه ۱ می‌فرماید: «انّ الله علیکُم رقیباً» همانا خداوند مراقب شماست. در تعریف مراقبه گوید: "تا بدانی که وی بر تو رقیب است در همهٔ احوال" از نظر مراقبه صفای قلب می‌آورد و همه زوائد آدمی را می‌زداید و روح را پالایش می‌کند در نتیجه: هین مراقب باش گر دل بایدت ✍ @TAMASHAGAH
🔅ذکر، زدایندهٔ خیالات پریشان: در بیان فایدهٔ ذکر تمثیلی بسیار بدیع و پرمغز دارد به نام عور و زنبور بدین مضمون که شخصی برهنه با هجوم زنبوران رو به رو می‌شود او برای آن که به نیش زنبوران گرفتار نیاید خود را درون برکهٔ آبی فرو می‌برد. تا وقتی که زیر آب است از گزند زنبوران در امان است اما همین که از آب بیرون می‌آید با هجوم انبوه زنبوران روبه‌رو می‌گردد. در این تمثیل می‌گوید: آدمی در معرض هجوم خیالات یاوه و اوهام آزاردهنده است.او برای رهایی از این وضعیت باید به برکهٔ ذکر خدا درآید.بنابراین مولانا مسأله استغراقِ ذاکر در ذکر خدا را این‌گونه بیان می‌دارد: آن‌چنان که عور اندر آب جَست تا در آب از زخمِ زنبوران برَست می‌کند زنبور بر بالا طواف چون برآرد سر، ندارندش معاف آب، ذکر حقّ و زنبور این زمان هست یاد آن فلانه وآن فلان دَم بخور در آبِ ذکر و صبر کن تا رهی از فکر و وسواسِ کهن بعد از آن تو طبعِ آن آبِ صفا خود بگیری جملگی سر تا به پا آنچنان کز آب آن زنبورِ شرّ می‌گریزد، از تو هم گیرد حذر (تفسیر موضوعی مثنوی معنوی) ✍ @TAMASHAGAH
🔅نشناختنِ خود، بلای عالَم بشری است! در تمثیلی کوتاه و لطیف این مطلب را به خوبی بیان کرده است: گفت با درویش، روزی یک خسی که تو را اینجا نمی‌داند کسی گفت او گر می‌نداند عامی‌ام خویش را من نیک می‌دانم کی‌ام! وای اگر برعکس بودی درد و ریش او بُدی بینایِ من، من کورِ خویش (تفسیر موضوعی مثنوی معنوی) ✍ @TAMASHAGAH
🔅مولانا می‌گوید: درویش‌ِ حقیقی کسی است که به طورِ کامل از منزلِ خودبینی سفر کرده باشد و خواستهٔ شخصی نداشته باشد، بل ارادهٔ خود را در ارادهٔ حضرتِ دوست فانی کرده باشد و به اصل، وصل شده است. گفت قائل: در جهان درویش نیست ور بُود درویش، آن درویش نیست هست، از رویِ بقای ذاتِ او نیست‌گشته وصفِ او در وصفِ "هو" @TAMASHAGAH
🔅زبان، عضوی است با صفت دوگانهٔ خیر و شر . هم جهان‌ساز است هم جهان‌سوز، هم زخم است و هم مرهم، هم گلشن و هم گلخن. زبان، کشّاف ضمیر و نمایانگر درون است. از آن‌رو امام علی(ع) می‌فرماید: "سخن بگویید تا شناخته شوید زیرا آدمی در زیر زبان خود پنهان است. از امام صادق(ع) نیز آمده است: " سخن آشکارگرِ نهانی‌های دل است همچون تیرگی و دانایی و نادانی" از نظر حضرت مولانا زبان، آشکارکنندهٔ درون است: آدمی مخفی است در زیرِ زبان این زبان پرده است بر درگاهِ جان چون که بادی پرده را درهم کشید سرّ صحنِ خانه شد بر ما پدید کاندر آن خانه، گُهر یا گندم است؟ گنجِ زر یا جمله مار و کژدم است یا در او گنج است ماری بر کران زان که نبْوَد گنجِ زر، بی‌پاسبان @TAMASHAGAH
🔅ذکر از بدیهی‌ترین نشانِ عاشقی و دلبُردگی است. چنان‌که امام‌علی(ع) فرماید: «انتَ معَ مَنِ اَحْبَبْتَ: تو با کسی هستی‌ که دوستش‌داری». مقصود اصلی جمیع عبادات این است که آدمی یاد خدا باشد. عرفا و صوفیه نیز در باب ذکر سخنانی دامن‌گستر گفته‌اند. از آن‌جمله باباطاهر می‌گوید:«الذِکرُ حیاة‌القلب: ذکر، قلب را زنده می‌کند». امام محمد غزالی گوید:«بدان‌که مقصود و لباب همهٔ عبادتها یادکردنِ خدای‌تعالی است که عماد مسلمانی، نماز است که ذکر حق‌تعالی است». امام قشیری نیز گوید:«ذکر رکنی قوی است اندر طریق حق سبحانه‌و‌تعالی و هیچکس به خدای‌تعالی نرسد مگر به دوامِ ذکر». نجم‌الدین کبری گوید:«ذکر یعنی بیرون‌آمدن از آنچه غیرِ خداست». حضرت‌مولانا ذکرِخدا را ضدِغفلت می‌داند: اُذْکُروا الله، شاهِ ما دستور داد اندر آتش دید ما را نور داد ✍ @TAMASHAGAH
📎 🔅تفسیر دنیا از نظر مولانا: همچون سایرِ عارفان دنیا را نکوهش می‌کند اما باید دید که این دنیا کدامین دنیاست؟ بی‌گمان منظور مولانا از دنیای نکوهیده، عالمِ طبع و جهان محسوسات نیست چرا که به تصریحات قرآنی، آسمان‌ها و زمین و موجودات، مُلک خداوند است و جملگی رهِ طاعتِ او را می‌پویند، نیز زمین و آسمان به تسبیح حق مشغول‌اند و به علاوه خداوند، آفرینش جهان را بر بنیاد حق آفریده است. با این ملاحظه مگر ممکن است موجودِ مطیع، نیایشگر و حق‌پی، نکوهیده به شمار آید؟! بنابراین منظور مولانا از دنیای مذموم گیتی نیست بل حالتی قلبی است و آن غفلتی است که بر دل عارض می‌شود و یاد خدا را از دل‌ها محو می‌کند. چیست دنیا؟ از خدا غافلْ بُدَن @TAMASHAGAH
🔅ذکر، زدایندهٔ خیالات پریشان: مولانا در بیان فایدهٔ ذکر تمثیلی بسیار بدیع و پرمغز دارد به نام عور و زنبور بدین مضمون که شخصی برهنه با هجوم زنبوران رو به رو می‌شود او برای آن که به نیش زنبوران گرفتار نیاید خود را درون برکهٔ آبی فرو می‌برد. تا وقتی که زیر آب است از گزند زنبوران در امان است اما همین که از آب بیرون می‌آید با هجوم انبوه زنبوران روبه‌رو می‌گردد. در این تمثیل می‌گوید: آدمی در معرض هجوم خیالات یاوه و اوهام آزاردهنده است.او برای رهایی از این وضعیت باید به برکهٔ ذکر خدا درآید.بنابراین مولانا مسأله استغراقِ ذاکر در ذکر خدا را این‌گونه بیان می‌دارد: آن‌چنان که عور اندر آب جَست تا در آب از زخمِ زنبوران برَست می‌کند زنبور بر بالا طواف چون برآرد سر، ندارندش معاف آب، ذکر حقّ و زنبور این زمان هست یاد آن فلانه وآن فلان دَم بخور در آبِ ذکر و صبر کن تا رهی از فکر و وسواسِ کهن بعد از آن تو طبعِ آن آبِ صفا خود بگیری جملگی سر تا به پا آنچنان کز آب آن زنبورِ شرّ می‌گریزد، از تو هم گیرد حذر (شرح موضوعی مثنوی معنوی) ✍ @TAMASHAGAH
🔅{توکّل} : توکّل در لفظ به معنیِ کار و بارِ خود به کسی واگذاردن است و در اصطلاحِ اهل الله از عالی‌ترین مقامات عرفانی است و مراد از آن واگذار کردنِ امور به وکیلِ جهانِ هستی است. ابن عربی گوید: توکّل اعتمادِ قلب است به خداوند بی‌آن که از فقدانِ علل و اسبابِ طبیعی، پریشانی و اضطرابی بر متوکّل عارض آید(فتوحات مکیه، ج۲،ص۱۹۹) سهل‌بن عبدالله تُستری گوید: اولْ مقام اندر توکّل آن است که پیشِ قدرتِ حق، چنان باشی که مُرده پیشِ مُرده شوی. جنید بغدادی نیز توکّل را این‌گونه بیان می‌دارد: اعتماد کردنِ قلب به خدا در همه حال.(شرح منازل‌السائرین، ص۷۴) نظر کلی در باب توکل این است که سعیِ بنده چون در طولِ مشیّت الهی است معارض با توکّل نیست:     در حَذَر، شوریدنِ شور و شر است        رو توکّل کن، توکّل بهتر است     با قصا پنجه مزن ای تند و تیز!      تا نگیرد هم قضا با تو ستیز     مُرده باید بود پیشِ حکمِ حق       تا نیاید زخم، از ربّ‌ الْفلق       گفت آری گر توکّل رهبرست    این سبب هم سنّتِ پیغمبرست         گفت پیغمبر به آواز بلند        با توکّل زانوی اُشتر ببند      رمزِ الکاسب حبیبُ الله شنو    از توکّل در سبب، کاهل مشو      نیست کسبی از توکّل خوب‌تر چیست از تسلیم، خود محبوب‌تر؟                                (دفتر اول،۹۰۸ به بعد)                              @TAMASHAGAH