کاش تمام «مطوّل» را از من می گرفتند و این سخنِ [سعدی] را به من می دادند که:
«از بسترِ نرمَش به خاکسترِ گرمش نشاند».
#سعد الدین تفتازانی،
صاحبِ «مطوّل»، قرن هشتم
مقالاتی دربارهء سعدی، ص ۲۶۱
___
اصل حکایت:
ظالمی را حکایت کنند که
هیزم درویشان خریدی به حیف و توانگران را دادی به طرح.
صاحب دلی برو بگذشت و گفت:
زورت ار پیش میرود با ما
با خداوند ِغیب دان نرود
زورمندی مکن بر اهلِ زمین
تا دعائی بر آسمان نرود
حاکم از گفتنِ او برنجید و روی از نصیحتِ او در هم کشید و برو التفات نکرد، اَخذتهُ ألْعزَّةُ بِألْاثمِ، تا شبی که آتشِ مطبخ در انبارِ هیزمش افتاد و سایرِ املاکش بسوخت و از بستر نرمش به خاکسترِ گرم نشاند.
اتفاقاً همان شخص برو بگذشت و
دیدش که با یاران ميگفت:
ندانم این آتش از کجا در سرای من افتاد.
گفت: از دودِ دلِ درویشان.
"به هم بر مکن تا توانی دلی
که آهی جهانی به هم بر کند"
"چه سالهای فراوان و عمرهای دراز
که خلق برسر ما بر زمین بخواهد رفت
چنان که دست بدست آمده ست مُلک به ما
به دست های دگر همچنین بخواهد رفت"
#گلستان سعدی، تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، باب اول، حکایت ۲۶
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
کاش تمام «مطوّل» را از من می گرفتند و این سخنِ [سعدی] را به من می دادند که:
«از بسترِ نرمَش به خاکسترِ گرمش نشاند».
#سعد الدین تفتازانی،
صاحبِ «مطوّل»، قرن هشتم
مقالاتی دربارهء سعدی، ص ۲۶۱
___
اصل حکایت
ظالمی را حکایت کنند که
هیزم درویشان خریدی به حیف و توانگران را دادی به طرح.
صاحب دلی برو بگذشت و گفت:
زورت ار پیش میرود با ما
با خداوند ِغیب دان نرود
زورمندی مکن بر اهلِ زمین
تا دعائی بر آسمان نرود
حاکم از گفتنِ او برنجید و روی از نصیحتِ او در هم کشید و برو التفات نکرد، اَخذتهُ ألْعزَّةُ بِألْاثمِ، تا شبی که آتشِ مطبخ در انبارِ هیزمش افتاد و سایرِ املاکش بسوخت و از بستر نرمش به خاکسترِ گرم نشاند.
اتفاقاً همان شخص برو بگذشت و
دیدش که با یاران ميگفت:
ندانم این آتش از کجا در سرای من افتاد.
گفت: از دودِ دلِ درویشان.
"به هم بر مکن تا توانی دلی
که آهی جهانی به هم بر کند"
"چه سالهای فراوان و عمرهای دراز
که خلق برسر ما بر زمین بخواهد رفت
چنان که دست بدست آمده ست مُلک به ما
به دست های دگر همچنین بخواهد رفت"
#گلستان سعدی، تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، باب اول، حکایت ۲۶
@TAMASHAGAH