eitaa logo
تماشاگه راز
293 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ اهمیت شناخت حقیقی یکدیگر دوستان را بیشتر که خاطرم می‌خواهد که ببینم و در ایشان سیرسیر نظر کنم و ایشان نیز در من، تا چون این‌جا بسیار دوستان گوهرِ همدگر را نیک‌نیک دیده باشند، چون در آن عالَمِ حَشر شوند، آشنای‌ای قوّت گرفته باشد، زود همدگر را بازشناسَند و بدانند که ما در دارِ دنیا به هم بوده‌ایم. و به هم خوش بپیوندند. زیرا که آدمی یارِ خود را زود گُم می‌کند! نمی‌بینی که در این عالَم که با شخصی دوست شده‌ای و جانانه و در نظرِ تو یُوسفی است، به یک فعلِ قبیح، از نظرِ تو پوشیده می‌شود و او را گُم می‌کنی و صورتِ یوسفی به گُرگی مُبدّل می‌شود؟! همان را که یوسف می‌دیدی اکنون به صورتِ گُرگَش می‌بینی! هرچند که صورتِ او مبدّل نشده است و همان است که می‌دیدی به این یک حرکتِ عارضی گُمَش کردی فردا که حَشرِ دیگر ظاهر شود و این ذات به ذاتِ دیگر مبدّل گردد، چون نیک او را نشناخته باشی و در ذاتِ وی نیک‌نیک فرو نرفته باشی، چُونش خواهی شناختن؟! حاصل، همدیگر را نیک‌نیک می‌باید دیدن و از اوصافِ نیک و بَد که در هر آدمی مُستعار است از آن گذشتن و در عینِ ذاتِ او رفتن و نیک‌نیک دیدن، که این اوصاف که مردم همدگر را برمی‌دهند(نقل می‌کنند)، اوصافِ اصلی ایشان نیست. حکایتی گفته‌اند که شخصی گفت که: من فلان مرد را نیک می‌شناسم و نشانِ او بدهم. گفتند: فرما! گفت: مُکاریِ(کسی که اسب و شتر و غیره را کرایه دهد) من بود، دو گاوِ سیاه داشت!. اکنون همچنین بر این مثال است! خَلق گویند که فلان دوست را دیدیم و می‌شناسیم و هر نشانی که دهند در حقیقت همچنان باشد که حکایتِ دو گاوِ سیاه داده باشد! آن نشانِ او نباشد، و آن نشان به هیچ کاری نیاید. اکنون از نیک و بَدِ آدمی می‌باید گذشتن و فرو رفتن در ذاتِ او که چه ذات و چه گوهر دارد، که دیدن و دانستن، آن است. جان
🪞آینه آورده‌ام! پیشِ حق تعالی دلِ روشنی می‌باید بُردن
"بلندمرتبگی اولیا معنویست، نه ظاهری" این بُزرگیِ اولیا از روی صُورت نیست. ای وَالله، ایشان را بالایی و بزرگی هست، امّا بی‌چون و بی‌چگونه. آخِر این دِرَم(دِرهَم) بالای پُول است[۱]؛ بالاییِ او از روی صُورت نیست. تَقدیراً(فرضاً) اگر دِرهَم را بر بام نهی و زَر را زیر، قَطعاً زَر بالا باشد، عَلی کُلِّ حالٍ(به هر حال). و دُرّ و لعل بالای زَر است، خواه زیر، خواه بالا. و همچنین سَبُوس، بالای غَربیل است و آرد زیر مانده است، بالا که باشد؟ قطعاً آرد باشد، اگرچه زیر است. پس بالایی از روی صُورت نیست. در عالَمِ مَعانی چون آن گُوهر در اوست، عَلی کُلِّ حالٍ او بالاست. 📕 شرح فیه‌ما‌فیه، کریم زمانی، ص۲۹۴: این بزرگی و بلند مرتبگیِ اولیای الهی وابسته به امور ظاهری همچون پول و مقام و مَسند نیست بلکه به بلندیِ روح و علوّ معنویِ ایشان است. و مولانا برای بیان این مطلب طبق شیوۀ سخنوری خود آن را با تمثیلهایی ساده همراه می‌کند. [۱] این دِرَم بالای پول است یعنی ارزش دِرَم بیش از ارزش «پول» است. توضیح آنکه «پول» در عصر مولانا به مسکوک مسی گفته می‌شد که خُُردترین ارز رایج بازار به شمار می‌آمده است و امّا دِرَم یا همان دِرْهَم، مسکوک نقره‌ای بود. و در زمان مولانا (به روایت افلاکی در مناقب العارفين، ج۲، ص۶۲۹) صد و بیست عدد پول (مسکوک رایج مسی) برابر با یک دِرْهَم (مسکوک نقره‌ای) بود. «چه آن زمان صد و بیست پول به دِرَمی بود». @TAMASHAGAH
⭕️ درد است که راهنما و زایندۀ عیسای درون ماست دَرد است که آدمی را رهبر است. در هر کاری که هست، تا او را دردِ آن کار و هوسِ و عشقِ آن کار در درون نخیزد، او قصدِ آن کار نکند و آن کار بی‌درد او را میسَّر نشود، خواه دنیا، خواه آخرت، خواه بازرگانی، خواه پادشاهی، خواه علم، خواه نُجوم و غیره. تا مریم را دردِ زِه (درد زایمان) پیدا نشد، قصد آن درختِ بخت نکرد که: فَاَجَاءَهَا الْمَخَاضُ اِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ (بخشی از آیۀ ۲۳ سورۀ مریم آنگاه درد زایمان او را به پناه تنه درخت خرمایی کشانید.). او را آن درد به درخت آورد و درختِ خُشک، میوه‌دار شد. تَن همچو مریم است و هر یکی عیسی داریم. اگر ما را درد پیدا شود، عیسیِ ما بزاید و اگر درد نباشد، عیسی هم از آن راهِ نهانی که آمد، باز به اصل خود پیوندد، اِلّا ما محروم می‌مانیم و از او بی‌بهره. جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ دیو از خورش به تخمه و جمشید ناشتا اکنون بکن دوا که مسیح تو بر زمی‌ست چون شد مسیح سوی فلک، فوت شد دوا جان
⭕️ درد است که راهنما و زایندۀ عیسای درون ماست دَرد است که آدمی را رهبر است. در هر کاری که هست، تا او را دردِ آن کار و هوسِ و عشقِ آن کار در درون نخیزد، او قصدِ آن کار نکند و آن کار بی‌درد او را میسَّر نشود، خواه دنیا، خواه آخرت، خواه بازرگانی، خواه پادشاهی، خواه علم، خواه نُجوم و غیره. تا مریم را دردِ زِه (درد زایمان) پیدا نشد، قصد آن درختِ بخت نکرد که: فَاَجَاءَهَا الْمَخَاضُ اِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ (بخشی از آیۀ ۲۳ سورۀ مریم آنگاه درد زایمان او را به پناه تنه درخت خرمایی کشانید.). او را آن درد به درخت آورد و درختِ خُشک، میوه‌دار شد. تَن همچو مریم است و هر یکی عیسی داریم. اگر ما را درد پیدا شود، عیسیِ ما بزاید و اگر درد نباشد، عیسی هم از آن راهِ نهانی که آمد، باز به اصل خود پیوندد، اِلّا ما محروم می‌مانیم و از او بی‌بهره. جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ دیو از خورش به تخمه و جمشید ناشتا اکنون بکن دوا که مسیح تو بر زمی‌ست چون شد مسیح سوی فلک، فوت شد دوا جان
عالم آینه است: نقش خود را در او می‌بینی. همهٔ اخلاق بد - از ظلم و کین و حسد و حرص و بی‌رحمی و کبر - چون در توست نمی‌رنجی، چون آن را در دیگری می‌بینی، می‌رمی و می‌رنجی. پس بدان که از خود می‌رنجی و می‌رمی. مقالات مولانا [فیه مافیه] @TAMASHAGAH
آدمی بیاید که او را دریاها بس نکند، و آدمی باشد که او را قطره‌ای چند بس باشد و زیاده از آن زیانش دارد! و این تنها در عالَمِ معنی و علوم و حکمت نیست، در همه چیز چنین است: در مال‌ها و زرها و کان‌ها. جان @TAMASHAGAH
هر چه تو در دل پنهان داری از و ، حق تعالی آن را بر تو پیدا گرداند. هر چه بیخ (ریشه) درخت پنهان می خورد ، اثر آن در شاخ و برگ ظاهر می شود سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ و قوله تعالی: سَنَسِمُهُ‌ عَلَى‌ الْخُرْطُومِ‌ [ما بزودی بر بینی او علامت و داغ ننگ می‌نهیم. القلم/۱۶] اگر کسی بر تو مطلع نشود ، رنگ روی خود را چه خواهی کردن؟! جان @TAMASHAGAH
منصور را چون دوستی حق به نهایت رسید دشمن خود شد و خود را نیست گردانید ، گفت: "اَناالحَقّ". یعنی من فنا گشتم ، حق ماند و بس. و این بغایت تواضع است و نهایت بندگی است. یعنی و بس! دعوی و تکبر آن باشد که گویی: تو خدایی و من بنده! پس هستی خود را نیز اثبات کرده باشی ، پس دوئی لازم آید. و این نیز که می گویی: "هوَالحَقّ" ، هم دوئی است. زیرا که تا "اَنا" نباشد ، "هوَ" ممکن نشود. پس گفت: "اَناالحَقّ" چون غیر او موجودی نبود و منصور فنا شده بود. آن سخنِ حق بود. @TAMASHAGAH
⭕️ مؤمنان زیرک، دانا و تمیز دهنده حق از باطل‌اند. هر طایفه‌ای، طایفه‌ی دیگر را نفی می‌کند. این‌ها می‌گویند که: حق ماییم و وَحی ما راست و ایشان باطل‌اند. و ایشان نیز آنها را همچنین می‌گویند، همچنین هَفتاد دُو مِلَّت نفیِ یکدیگر می‌کنند. پس به اتّفاق می‌گویند که همه را وحی نیست. پس در نیستیِ وحی همه مُتّفِق باشند و از این جُمله، یکی را هست. بر این هم متّفِق‌اند. اکنون مُمَیِّزی(دانا) کَیِّسی(زیرک)، مؤمنی می‌باید که بداند که آن یک، کُدام است که: اَلْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ مُمَیِّز (مؤمن، زیرک و باهوش و ممیز است) و ایمان همان تمیز و ادراک است. سؤال کرد که: این‌ها که نمی‌دانند بسیارند و آنها که می‌دانند اندک‌اند. اگر به این مشغول خواهیم شدن که تَمیز کنیم میان آنها که نمی‌دانند و گوهَری ندارند و میانِ آنها که دارند، درازنای کَشَد! فرمود که: این‌ها که نمی‌دانند اگرچه بسیارند، امّا اندکی را چون بدانی، همه را دانسته باشی. همچون که مُشتی گندُم را چون دانستی (شناختی)، همه انبارهای عالَم را دانستی. و همچنین پاره‌ای شِکَر را چون چشیدی، اگر صَد لَوْن حَلوا سازَند از شِکَر، دانی که در آن‌جا شِکَر است، چون شِکَر را دانسته‌ای. کسی که شاخی از شِکَر بخورد، چون شِکَر را نشناسد؟ مَگر او را دو شاخ باشد (یعنی گاو باشد که در نادانی مثل است). جان @TAMASHAGAH
هوالنور🍃 آسمان‌ها و زمين‌ها همه سخن است پيش آن‌کس كه ادراک می‌کند. / @TAMASHAGAH
شب دراز است از بهرِ راز گفتن و حاجات خواستن. بی تشویشِ خَلق و بی زحمتِ دوستان و دشمنان. خلوتی و سَلوَتی حاصل شده و حق تعالی پرده فرو کشیده تا عمل ها از ریا مصون و محروس باشد و خالص باشد الله تعالی. و در شبِ تیره، مردِ ریایی از مَخلَص پیدا شود، ریایی رسوا شود در شب. همه ی چیزها به شب مستور شوند و به روز رسوا شوند. و مردِ ریایی به شب رسوا شود! گوید: چون کسی نمی بیند، از بهرِ کی کنم؟ می گویندش که: کسی می بیند! ولی تو کسی نیستی تا کسی را بینی آن کسی می بیند که: همه کسان در قبضه قدرتِ وی اند! 🍃🍃🍃 سلوتی: خُرسندی، فراغت محروس: نگهبانی، محفوظ مخلص: پناهگاه مستور: پوشیده شده، نهان @TAMASHAGAH