eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم: این باغ ار گل سرخ بهاران بایدش؟ گفت: صبری تا کران روزگاران بایدش تازیانه‌ی رعد و نیزه‌ی آذرخشان نیز هست گر نسیم و بوسه‌های نرم باران بایدش گفتم: آن قربانیان پار آن گلهای سرخ ؟ گفت: آری ناگهانش گریه آرامش ربود وز پی خاموشی طوفانی‌اش گفت: اگر در سوک‌شان ابر می‌خواهد گریست هفت دریای جهان یک قطره باران بایدش گفتمش خالی‌ست شهر از عاشقان وینجا نماند، مرد راهی تا هوای کوی یاران بایدش گفت: چون روح بهاران آید از اقصای شهر مردها جوشد ز خاک آن سان که از باران،گیاه و آنچه می‌باید کنون صبر مردان و دل امیدواران بایدش                                                                             شفیعی کدکنی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🍃🍂🌺🍃🍂🍀🍃🌺 🍃🍂🍀🍃🍂 🍂🌺🍂 🍀 ✨ 🍃 🌺 عشقِ جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت مرغِ جان را نیز چون پروانه بال و پَر بسوخت عشقش آتش بود کردم مِجمرش از دل چو عود آتشِ سوزنده بر هم عود و هم مِجمر بسوخت خواستم تا پیشِ جانان پیشکش جان آورم پیش‌دستی کرد عشق و جانم اندر بَر بسوخت گفتم اکنون ذره‌ای دیگر بمانم، گفت باش ذره‌ی دیگر چه باشد، ذره‌ای دیگر بسوخت چون رسید این جایگه، عطار نه هست و نه نیست کفر و ایمانش نماند و مؤمن و کافر بسوخت 🌺 🍀 🌺🍂 🍂🍀🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتيم: ای آتش!! بر ابراهيم سرد و سلامت باش با آتش دل ابراهيم اين خطاب كردند و اگر نه آتـش دل او شعله ای بزدی كه هرگز در دنيا ذره ای آتش نديدی! از آنجا بود که ابراهیم گفت: بار خدايا! مرا يك لحظه با دوزخ گذار تا بيگانگـان از آتـش دل مـا بـه يكبارگی نجات يابند اگر ذره ای از آتش دل مشتاقان بر آتش دوزخ آيد، چنانكه كـافران را عذاب باشد از دوزخ، دوزخ نيز عـذاب يابـد از آتـش دل ايـشان... تمهیدات عین القضات همدانی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟ چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی؟ 🌼 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای درویش...! جمله خلق همه روز در خیال و پندارند که مگر وجودی دارند و بکاری مشغولند و طلب مقصودی میکنند و نمیدانند که : به جز خدای تعالی هیچ چیز و هیچکس را وجود نیست و نبوده و نخواهد نبود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌼 ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران بیداری ستاره در چشم جویباران آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران بازآ که در هوایت خاموشی جنونم فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند دیوار زندگی را زین گونه یادگاران وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران محمدرضا شفیعی کدکنی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند گر جلوه می‌نمایی و گر طعنه می‌زنی ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند جایی که یار ما به شکرخنده دم زند ای پسته کیستی تو خدارا به خود مخند حضرت حافظ💐 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیدل! از شب‌پّره کیفیّت خورشید مپرس حق نهان نیست، ولی خیره‌نگاهان کورند بیدل https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه انتظار خوشی بود! از بیست و پنجم اسفند، دیگر زمستان رفته و بهار سر زده بود. پنج روز آخر اسفند را «پنجه» می‌گفتیم که از قدیم‌ترین زمان از روزهای پرمعنای سال بوده بود؛ زیرا می‌بایست مقدّمات آمدن نوروز را فراهم کند. این نوروز به‌هرحال و در هر خانه، ولو با مقداری گرفتاری، عادت شده بود و جزو حکم بود که امید تازه برانگیزد. در کنار خانه‌تکانی، سایر نظافت‌های گاه‌به‌گاهی نیز که در طی سال نشده بود، می‌شد: چراغ‌ها و لامپاها، سماور و شیشه‌های پنجره و ظرف‌های مس را می‌دادند سفید کنند. همه‌ی گوشه‌های دوردست منزل رُفته می‌شد. رخت‌های بهاری را می‌شستند و روی بند می‌انداختند و آن‌گاه تهیه‌ی خوراکی‌های خاصّ نوروز بود. شیرینی که به‌آن «حلوا» می‌گفتند، البتّه از شهر آورده می‌شد، ولی این شیرینی پادزهری داشت که می‌بایست آن را در همان خانه تهیه کرد و آن عبارت بود از آن‌چه که در مجموع «آب‌کرده» می‌گفتند؛ یعنی میوه‌های خشک ترش و شیرین، چون آلو، قیسی، آلبالو، برگه‌ی شفتالو و زردآلو که در آب خیس می‌شد. از این «آب‌کرده» رسم بود که یک لیوان به‌ هر مهمانی که وارد خانه می‌شد خورانده شود، زیرا فرض بر این بود که اشخاص با خوردن شیرینی و تنقّلات گرمی‌شان می‌کند و نوشابه‌ی خشک، آن گرمی را دفع خواهد نمود. بنابراین تغارهایی توی خانه بود مخصوص این کار و کمچه‌ای روی آن که در آن می‌زدند و توی نیم‌کاسه یا لیوان برای تازه‌وارد می‌آوردند... یک یا دو روز پیش از رسیدن عید، چاروادارهای زغال‌کِش -که از شهر می‌رسیدند- بارشان شیرینی و سورسات عید بود. عطّارها می‌دادند خرما و کشمش و نخودچی و انجیر و حلواهای ارزان‌قیمتی -که از شیره‌ی انگور و مغز گردو درست می‌شد- بیاورند که به‌مصرفِ عیدِ فقیرترها می‌رسید، زیرا آن‌ها دسترسی به‌ خرید حلوای اصلی نداشتند؛ بنابراین این کاروانِ پیش از شبِ عید، کاروان مخصوصی بود. علاوه بر آن، مقدار اضافه‌تری قند و چای و ادویه و پارچه با خود می‌آوردند: شیرین‌کننده‌ی کام و نونوارکننده‌ی کسانی بود که در دِه دستشان به‌دهن‌شان می‌رسید. شیرینی در زندگی مردمِ آن زمان اهمیّت بسیار داشت؛ زیرا خیلی کم‌تر از آن‌چه بدن احتیاج داشت، به‌آن می‌رسید. به‌ چربی (به‌علت وجود گوسفند) کم‌ و بیش دسترسی بود ولی شیرینی جزو نوادر به‌شمار می‌رفت. از این رو، وجود آن با عید و عیش و عروسی و سور وابسته بود. پنج روز «پنجه» در خانه‌ی ما کارهای عید تهیّه می‌شد. نخستین نشانه‌ی عید با رسیدن نخستین شیر آغوز (ماک) که از صحرا می‌آوردند، آغاز می‌گشت. این شیر را کمی می‌جوشاندند که سفت می‌شد مانند ماست و آن را در اصطلاح محلّی «فله» می‌خواندند. طعمی نه ترش، بلکه روغنی داشت و بسیار خوشمزه و مقوّی بود. همان هفته‌ی اول زایمان، شیر بز را می‌شد به‌این صورت درآورد، بعد از آن دیگر به‌مصرف ماست می‌رسید. از شیر نخستین گوسفندانی که زاییده بودند «فله» برای ارباب‌ها فرستاده می‌شد؛ زیرا یُمن داشت که روز نوروز «سفیدی» بر سر سفره باشد. ما خودمان گوسفند صحرایی نداشتیم، اما از گله‌ی خویشاوندان برای ما نیز آورده می‌شد. رسم بر این بود که تشریفات عید به‌بهترین نحو ممکن انجام گیرد. نوعی ماهیّت مذهبی پیدا کرده بود، یعنی رعایتش به‌همان اندازه‌ی مناسک مذهبی واجب شمرده می‌شد. آدابی که در کبوده به‌کار می‌رفت، نسبت به‌ آن‌چه من بعد در تهران دیدم، گمان می‌کنم که ریشه‌ی قدیمی‌تر و دست‌نخورده‌تر داشت؛ مثلاً ما هفت‌سین نمی‌شناختیم. روز عید، چنان‌که در سراسر ایران رسم است، شرط اول نظافت بود. همه می‌بایست به‌حمّام رفته و نوترین لباس خود را در بر کرده باشند. زن‌ها با زینت‌هایی بر خود. پدرم که همیشه نظیف و منظّم بود، لباس پاکیزه‌ی خود را به‌تن می‌کرد. در زمان من دیگر کت و شلوار بود. مادرم سراپا در لباس نو می‌رفت، نو نه بدان معنا که همان سال دوخته شده باشد، منظور آن‌ست که از لای بقچه بیرون آمده و خیلی کم به‌تن شده بود. بوی گل سرخ و بیدمشک که لای آن‌ها خوابانده شده بود، می‌داد. همه دم به‌روشنی می‌زد، با چارقد سفید وال، چادر نماز سفید که خال‌ها یا گل‌های خیلی ریز داشت. تنها شلوار استثنا بود. من و خواهرم نیز نوترین لباسی که داشتیم می‌پوشیدیم. چه انتظار خوشی بود! (سرگذشت)، استاد محمدعلی اسلامی ، یزدان، تهران، ۱۳۶۳، جلد یک[چاپ چهارم ۱۳۹۲] صص ۸۷–۸۴ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌹✨ زیرکی بفروش و حیرانی بخر زیرکی ظنَّست و حیرانی نظر زیرکی کار عقل است و حیرانی نقشی که عشق در عالم رقم می زند. عقل دچار تردید می شود، در گذرگاه های شک سرگشته می شود، اما عشق در همان لحظه که بر دل فرود می آید به یقین می رسد. مولانا توصیه می کند که عقل را بفروشیم و عشق بخریم. زیرک نمی تواند حیرانی را بچشد و رایحه‌ای ای از عشق حس کند. علی منهاج ✨🌹✨ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یارب نصیب سوخته جانان عشق کن ته جرعه ای که مانده ز آب حیات ما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمی‌گردد به موزونی طرَف با خالِ مشکینت اگر در سرمه خوابانند چشمِ خوش‌نگاهان را https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این آتـش عـشـق می پزاند ما را هر شب به خرابات کشاند ما را با اهل خرابات نشاند ما را تا غیر خرابات نداند ما را حضرت مولانا رباعیات ✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و شنواى دعایم باش آنگاه که می ‏خوانمت، و صدایم را بشنو گاهى که صدایت می کنم، و به من توجّه کن هنگامی که با تو مناجات می ‏نمایم، همانا به سوى تو گریختم، و در حال درماندگى و زارى در برابرت ایستادم، پاداشى را که نزد توست امیدوارم، آنچه را که در درون دارم می ‏دانى، بر حاجتم خبر دارى، نهانم را می شناسى، کار بازگشت به آخرت و خانه ابدی ‏ام بر تو پوشیده نیست، و آنچه که می خواهم به زبان‏ آرم، و خواهش خویش را بازگو کنم و هم آنچه را که براى عاقبتم امید دارم، بر تو پنهان نیست، همانا آنچه تقدیر نموده‏اى بر من‏ اى آقاى من در آنچه که تا پایان عمر بر من فرود می ‏آید از نهان و آشکارم جارى شده است، و تنها به دست توست نه به دست‏ غیر تو فزونى و کاستی ‏ام و سود و زیانم، خدایا! اگر محرومم کنى پس کیست آن‏که به من روزى دهد؟ و اگر خوارم ‏سازى پس‏ کیست آن‏که به من یارى رساند. فراز اول مناجات شعبانیه✨
گر ؛برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر ؛ بر که افکنم... آن دل، کجا برم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا