eitaa logo
تماشاگه راز
279 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالحی دیدیم جمال لا اله الا الله دیدیم جلال لا اله الا الله از دوزخ و از بهشت آزاد شدیم جستیم وصال لا اله الا الله
مستم ز ندای لا اله الا هو هستم ز برای لا اله الا هو این مستی من ز لا اله الا هو جانم بفدای لا اله الا هو
4_6019456751936474127.mp3
5.83M
👈مناجات امام حسین در گودال قتلگاه 👈حضرت زینب : ما رایت الا جمیلا 👈فنای اراده امام حسین در اراده خدا 👈 تیرانداز واقعی در جنگ ها کیست ؟ حدیث معراج
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی‌نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله در هم است گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب کآشوب در تمامی ذرات عالم است گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است 💦کانال تماشاگه جان عاشورای حسینی را به همراهان جان تسلیت عرض می‌نماید 🖤🖤
‍ 🌈 اگر به عاشورا از دیدگاه عارف بزرگ، مولانا جلال الدین محمد بلخی نظر کنیم👇👇👇 🌴 عاشورا روزیست که در آن، اندوهی عمیق با فرحی زیبا در آمیخته است. اندوه از اینکه جانی متعالی از فراز عرش، تا مفرش طبیعت هبوط کرد و با خون و آهن و آتش درآمیخت: روز عاشورا نمیدانی که هست ماتم جانی که از قرنی بهست پیش مؤمن کی بود این غصه خوار قدر عشق گوش عشق گوشوار پیش مؤمن ماتم آن پاک روح شهره تر باشد ز صد طوفان نوح 🌴و از سوی دیگر شادی و فرح از اینکه این روح متعالی را عنایت حضرت حق دریافت و او را از زندان طبیعت خلاص کرده و تا تختگاه هویت مطلقه اش عروج داد: جان سلطانی ز زندانی بجست جامه چه درانیم چون خواییم دست چون که ایشان خسروان دین بوده اند وقت شادی شد که بشکستند بند سوی شادروان دولت تاختند کنده و زنجیر را انداختند 🌴عاشورا روزی است که حقیقت اطلاقی وجود که تا آن روز در حجاب تعیین حسینی خود را ظهور می داد، این تعیین خود را با شمشیر و خنجر و نیزه یکسره از خود دور ساخت و برهنه و عریان خودش را بر قُلو عارفانی که در آن صحرا حضور داشتند همچون "زینب و سجاد " آشکار نمود و از این جهت بود که زینب کبری ندای؛《ما رایت الا جمیلا》 را در می انداخت و فریاد کنان بر قلبهای خفته می کوفت که؛《 ای بیچارگان! من حضرت وجود را با اسقاط همهٔ تعیینات و اضافات دیدم و او را در آغوش کشیدم. من حضرت هو را عریان دیدم و در گودال قتلگاه همچنان که شمر خنجر را بر گلوی برادرم می مالید و تعیّن حسینی را ویران می‌کرد، شاهد بیرون آمدن هُوَ بودم از این پرده و حجاب، و آیا برای من که سالها در مناجات هایم با حضرت هویت مطلقه و وجود اطلاقی تمنای وصال او را داشتم بدون حُجُب اسماء و صفات، و چادرها و لباسهای سمیع و بصیر و حی و قدیر، و همواره تقاضا داشتم که》: پرده بردار و برهنه شو که من می نخسبم با صنم در پیرهن 🌴امروز این حاجتم را برآورده ساخته، و به رأی العین دیدم که چون بُعد طبیعت حسین با خنجر شمر از میان برداشته شد، آنچه به جای ماند جوهر فرد هویت مطلقه بود که تاکنون خودش را به صورت حسین نشان می‌داد، و اگرچه من امروز با از دست دادن برادر عزیز و از جان گرامی تر، در اندوهی بزرگ به سر میبرم، اما از سوی دیگر، برادرم، حقیقت خودش را که همان هُوَ بود در برابرم آشکارا و بدون حجاب نشان داد، و این چنین شد که برادرم مرا با آوردن به این سفر، اگرچه یک سیر ظاهری و مکانی داد از مدینه تا به مکه و از مکه تا کوفه، اما در باطن هم یک سیر روحانی و باطنی داد از حد به لا حدی، و از تعیّن به لاتعیّنی، و از قَدَر به لا قَدَری، و این است که کربلا عبارت است از؛《سیر زینب در مراتب وجود. از مرتبهٔ تعیّن حسینی، به لا تعیّن هو هُوی، و سیری از غم به شادی، و از عناصر طبیعی خون و خاک و آهن و آتش، به آخشیج فرد اطلاقی، و اُسطُقسّ هویت لاتعیّنی》 آخشیج؛ عنصر اُسطُقسّ؛ عنصر ✍🏻 قسمتی از رسالهٔ حکمت حسینی اثر طبع علامه سبزواری
0.mp3
25.75M
💬پاسخی کوتاه به پرسشی بزرگ چرا امام حسین بیعت نکرد 🎙عماد‌الدین_باقی 🎙ناصر_مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از درس های مهم نهضت عاشورا برای همه انسان ها این بود که صرف نظر از هر عقیده ای که دارند سعی کنند در زندگی آزاده باشند.. وتن به هیچ گونه خواری ندهند وتسلیم ستم هیچ ستمگری نشوند... "اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید"...
الهی ؛ با صنـع تو هر مورچه رازی دارد با شوق تو هر سوخته نازی دارد ای خالق ذوالجلال نومید مکن آن را که به درگهت نیازی دارد عبدالله انصاری طلب خیر🙏
تنهات یافتم هر یکی به چیزی مشغول، و بدان خوش دل و خرسند ! بعضی روحی بودند، به روح خود، مشغول بودند ! بعضی به عقل خود، بعضی به نفس خود ! تو را بی کس یافتم ! همه یاران، رفتند به سوی مطلوبان ! تنهات، رها کردند ، من، یار بی یارانم !
چون دلارام می‌زند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم دوستان در هوای صحبت یار زر فشانند و ما سر افشانیم
گفتم که همچو سایه برَد دوست، همرهم! چون نقشِ پای خویش به‌خاکم سپرد و رفت
🍃بسم الله الرحمن الرحیم الهی! گاه می گویی فرود آی، گاه می گویی بگُریز، گاه فرمایی بیا، گاه گویی بپرهیز، خدای این نشان قربت است، یا محض رستاخیز ؟ هرگز بشارت ندیدم تهدید آمیز، ای مهربان بُردبار، ای لطیف نیک بار، آمد بدرگاه، خواهی به ناز دار و خواهی خوار دار گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من
جان جانان من! من تو را به هر زبانی ترجمه کردم ، عشق شدی.🕊
هوالعزیز💐 گدا اگر گهر پاک داشتی در اصل بر آب نقطه شرمش مدار بایستی ور آفتاب نکردی فسوس جام زرش چرا تهی ز می خوشگوار بایستی وگر سرای جهان را سر خرابی نیست اساس او به از این استوار بایستی زمانه گر نه زر قلب داشتی کارش به دست آصف صاحب عیار بایستی چو روزگار جز این یک عزیز بیش نداشت به عمر مهلتی از روزگار بایستی 📚 - قطعات - قطعه شماره ۳۰
کسانی هستند که در وادی طلب چنان سرگشته و از خود بیخودند، که هیچ چیز نمی‌تواند تبِ زیبایِ عشق را از چشمان‌شان برُباید. خداوند مورد رحمتشان قرار داده است به‌ خاطر وجود آنهاست که خورشید هر روز طلوع می‌کند.🕊
4_5913541307933920265.mp3
3.36M
بار دگر آن قاضی حاجات ندا کرد خیزید که آن فاتح ابواب درآمد
زمانی که عشق ؛ در قلب آدمی مأوا داشته باشد قادر به رنجاندن دیگران نخواهد بود .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من نهر مختصری بودم که به آغوش رودی می‌اندیشیدم که در افق نگاهم در پیچ دره ای گم می‌شد و تو اما با آن اندیشه‌های بلندت همیشه از اعجاز اقیانوس‌هایی سخن می‌گفتی که بال هر پرنده بلند پروازی هم در آن به آب می‌افتاد.... و اکنون نمی‌دانم تو با آن بلندپروازی هایت کجای این زمین ایستاده ای چرا که من اکنون سالهاست با خاطره‌ی گلپونه های تابستانی و ترانه لاینقطع جیرجیرکهایم در زیر آسمان ستاره ها بخواب می‌روم و همیشه آرزو دارم تو خودت اقیانوسی شده باشی که تمام نهرهای جهان آرزویت بکنند ...
آیا قلب می‌تواند هم نفرت بورزد هم عشق؟ مانند این است که بگوییم ،شخص گاهی زنده است و گاهی مرده ... این دو هم زمان نمی‌توانند روی دهند که انسان گاهی زنده باشد و گاهی مرده، قلب نیز یا تنفر را می‌شناسد یا عشق را هیچ سازشی بین این دو نیست کسی که عشق بر او وارد می‌شود ، تنفر درونش ناپدید می‌شود . قلب او چنان سرشار از عشق است که نفرت برایش غیرممکن می‌شود و کسی که نفرت می‌ورزد ، عشق هنوز در او پدیدار نشده است .
و در استغراق چنان بود، که بیست سال بود تا مریدی داشت و از وی جدا نگشته بود. هر روز که شیخ او را خواندی، گفتی: «ای پسر نام تو چیست؟». روزی به شیخ گفت: «مگر مرا افسوس می‌کنی! که بیست سال است تا در خدمت تو می‌باشم و هر روز نام من می‌پرسی؟». شیخ گفت: «ای پسر! استهزاء نمی‌کنم، لكن نام او آمده است و همه‌ی نام‌ها از دل من برده است. نام تو یاد می‌گیرم و باز فراموش می‌کنم». 🔸نقل است که از او پرسیدند که: «این درجه به چه یافتی و بدین مقام به چه رسیدی؟». گفت: شبی در کودکی از بسطام بیرون آمدم. ماهتاب می‌تافت و جهان آرمیده. حضرتی دیدم که هژده‌هزار عالم در جنب آن حضرت، ذره‌ای می‌نمود. سوزی در من افتاد و حالتی عظیم بر من غالب شد. گفتم: «خداوندا! درگاهی بدین عظیمی و چنین خالی؟ و کارگاهی بدین شگرفی و چنین پنهان؟». بعد از آن هاتفی آواز داد که درگاه خالی نه از آن است که کس نمی‌آید، از آن است که ما نمی‌خواهیم. هر ناشسته رویی شایسته‌ی این درگاه نیست». 🔸نیت کردم که خلایق را به جملگی بخواهم. باز خاطری در آمد که: مقام شفاعت محمد راست - عليه الصلوة و السلام - ادب نگه داشتم، خطابی شنیدم که: «بدین یک ادب که نگه داشتی نامت بلند گردانیدیم چنانکه تا قیامت گویند: سلطان العارفین بایزید!» الاولیاءعطار بایزید بسطامی
نگویند از سر بازیچه حرفی کزآن پندی نگیرد صاحب هوش و گر صد باب حکمت پیش نادان بخوانند، آیدش افسانه در گوش