10.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🩹
این عاقبت و آخر
عاشق شدن ماست
#حامد_عسکری
♥️
به سینه میزندم سر دلی که کرده هوایت
دلی که کرده هوای کرشمههای صدایت
گره به کار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دستهای عقدهگشایت؟
به کبر شعر مَبینم که تکیه داده به افلاک
به خاکساریِ دل بین که سر نهاده به پایت
دلمگرفته برایت زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت
#حسین_منزوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃هوالطیف
«کُنْتُ کَنزاً لا اُعرَفُ، فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَفَ، فَخَلَقْتُ خَلقَ لَکیْ اُعْرَفَ»
گنجی پنهان بودم ، شناخته نبودم
دوست داشتم شناخته شوم ، مخلوقات را آفریدم.
[سیوطی، الدرر المتثره، ۱۲۶؛ علی القاری، اسرار المرفوعه، ۲۷۳؛ عجلونی، کشف الخفاء ۱۹۱/۲.]
در بیداری شان مرا می گویند : تو و جهانی که در آن زندگی می کنی ، جز دانه ی ماسه ای بر ساحل بیکران دریایی لایتناهی نیستید ...
و من ، در رویایم به آن ها می گویم : من دریایی لایتناهی هستم و همه ی عالم ، جز دانه ای ماسه بر ساحل من نیست
آیا آدم ندید؟
#جبران خلیل جبران
در عهدِ جمال تو نگیرند ز گل آب
عکس تو به هر آب که افتاد، گلاب است...
#غروری_کاشانی
هوالعزیز💐
فخر جمله ساقیانی ساغرت در کار باد
چشم تو مخمور باد و جان ما خمار باد
ای ز نوشانوش بزمت هوشها بیهوش باد
وی ز جوشاجوش عشقت عقل بیدستار باد
چون زنان مصر جان را دست و دل مجروح باد
یوسف مصری همیشه شورش بازار باد
ساقیا از دست تو بس دستها از دست شد
مست تو از دست تو پیوسته برخوردار باد
مغز ما پرباد باد و مشک ما پرآب باد
باد ما را و آب ما را عشق پذرفتار باد
شاه خوبان میر ما و عشق گیراگیر ما
جان دولت یار ما و بخت و دولت یار باد
سرکشیم و سرخوشیم و یک دگر را میکشیم
این وجود ما همیشه جاذب اسرار باد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۴۸
دانمت آستین چرا پیش جمال میبری
رسم بود کز آدمی روی نهان کند پری
معتقدان و دوستان از چپ و راست منتظر
کبر رها نمیکند کز پس و پیش بنگری
آمدمت که بنگرم باز نظر به خود کنم
سیر نمیشود نظر بس که لطیف منظری
غایت کام و دولت است آن که به خدمتت رسید
بنده میان بندگان بسته میان به چاکری
روی به خاک مینهم گر تو هلاک میکنی
دست به بند میدهم گر تو اسیر میبری
هر چه کنی تو برحقی حاکم و دست مطلقی
پیش که داوری برند از تو که خصم و داوری
بنده اگر به سر رود در طلبت کجا رسد
گر نرسد عنایتی در حق بنده آن سری
گفتم اگر نبینمت مهر فرامشم شود
میروی و مقابلی غایب و در تصوری
جان بدهند و در زمان زنده شوند عاشقان
گر بکشی و بعد از آن بر سر کشته بگذری
#سعدی اگر هلاک شد عمر تو باد و دوستان
ملک یمین خویش را گر بکشی چه غم خوری