eitaa logo
تماشاگه راز
280 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
از برای امتحان چندی مرا دیوانه کن گَر ، بِه از مجنون نبودم، باز عاقل کن مرا! ‌ تبریزی @TAMASHAGAH
نردبانهاییست پنهان در جهان پایه پایه تا عنان آسمان هر گره را نردبانی دیگرست هر روش را آسمانی دیگرست @TAMASHAGAH
عشق می آید تا قلب های مرده را به رستگاری رساند. @TAMASHAGAH
بر سَرِ کوی تو عقل از سَرِ جان برخیزد جان @TAMASHAGAH
صلی‌الله‌علیه‌وآله: «ِبه زودی در آخرالزمان، عُلمایی می آیند که مردم را به خودداری از دنیا می‌خوانند، اما خود زهد نمی‌ورزند؛ به آخرت ترغیب می‌کنند ولی خود بدان رغبت نمی‌کنند؛ از وارد شدن به دستگاه حکمرانان نهی می‌کنند، اما خود از این کار، خودداری نمی‌ورزند؛ از تهی‌دستان دوری می‌کنند و به ثروتمندان نزدیک می‌شوند. اینان، همان جباران دشمن خدا هستند» (الکافی‌،جلد ۲،صفحه ۱۱۷) @TAMASHAGAH
‍خداوند بواسطه آنچه در ذهن و قلب توست با تو رفتار می کند از تو می گیرد و به تو می بخشد. @TAMASHAGAH
خداوند کِی دری را بر تو بسته است که می گویی:خداوندا، از برایم دری بگشای! آنچه درها را بسته است، اندیشه های تاریک و عملکرد خود ماست. از آنها خلاص شو! آنگاه تمامی راههای خیر و برکت را گشوده خواهی یافت. چه انسان همواره اسیر بافته های ذهن محدود خویش است... @TAMASHAGAH
ای پيک راستان خبر يار ما بگو احوال گل به بلبل دستان سرا بگو ما محرمان خلوت انسيم غم مخور با يار آشنا سخن آشنا بگو برهم چو می‌زد آن سر زلفين مشکبار با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو هر کس که گفت خاک در دوست توتياست گو اين سخن معاينه در چشم ما بگو آن کس که منع ما ز خرابات می‌کند گو در حضور پير من اين ماجرا بگو گر ديگرت بر آن در دولت گذر بود بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو هر چند ما بديم تو ما را بدان مگير شاهانه ماجرای گناه گدا بگو بر اين فقير نامه آن محتشم بخوان با اين گدا حکايت آن پادشا بگو جان‌ها ز دام زلف چو بر خاک می‌فشاند بر آن غريب ما چه گذشت ای صبا بگو جان پرور است قصه ارباب معرفت رمزی برو بپرس حديثی بيا بگو گرت به مجلس او راه می‌دهند می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو @TAMASHAGAH
با هر آنچه که در اختیار داری خشنود باش! با هر چیزی همانگونه که هست، شاد باش! هنگامیکه درک می کنی در هستی هیچ نقصانی وجود ندارد ، همه عالم از آنِ توست. @TAMASHAGAH
🍃🍃🍃 نگاهی به کتاب نردبان شکسته مولف ،عبدالحسین زرین کوب ناشر ،سخن چاپ 1382 استاد زرین کوب. کتابی در باره ی امام علی(ع) می نویسند که درجریان حمله به دفتر آن  بزرگمرد به یغما می رود. کتاب دیگری به نام نردبان آسمان در شرح مثنوی می نویسند  که گران جانی آن  رامی دزد و برای پس دادنش مبلغی کرانمند از استادمی خواهد. استاد اختیاررا به دست دزد می دهد که برای خودش و به نام خودش چاپ کند. چون علاقه داشته است این کتاب چاپ شود. گویا خبری از ان گران جا ن سارق نمی شود. ولی در اواخر عمر استاد  یادداشتهای پراکنده ای  از نردبان اسمان پیدا می شود که به نام نردبا ن شکسته چاپ می شود. نردبان شکسته شرح توصیفی دفتر اول ودوم مثنوی است. . شرحی دقیق وغنی است. استا دمفاهیم عرفانی و اندیشه های بلند مولانا را از دل داستانها بیرون کشیده است. و به شرح و بسط آن پرداخته است. در د فتر دوم وقتی ابلهی به خرس اعتمادمی کند. در این راه جانش را ازدست می دهد برداشت استادجالب وهشدار دهنده است . استادمی نویسد." این داستان ممکن است. تصویری باشد از سالکان یا زاهدانی که باتملق عوام مغرور می شوند. و خرس کنایه از سبکی عقل آنان است. که به مخلوق روی می آورندواز حق غافل می شوندو غرور کاذب می یابند." نمونه های این غرور کاذب را درتاریخ مشاهده کرده ایم. کتابهای ،سرنی ،بحر درکوزه ،نردبان شکسته ی استاد زرین کوب ما را با اندیشه آسمانی و بشری مولا نا نزدیک تر می کندو می توانیم در این اسمان پرواز کنیم ، بزرگانی چون استاد فروزانفر ،استاد محمدتقی جعفری ،استاد کریم زمانی استاد استعلامی ،استاد ابراهیم دینانی دکتر تقی پور نامداریان ،دکتر سیروس شمیسا با نگرشی تازه در راه رمز گشایی از مفاهیم بلند وآسمانی مثنوی کوشیده اند. اما تلاشهای استاد زرین کوب جایگاه دیگری دارد . درحقیقت کتاب پله پله تا ملاقات خدا مولوی را از خواص به میان دانشجویان و دانش آموزان و شیفتگان مثنوی آورد. کسانی که  نمی توانسنتد یا فرصت نداشتند برای شناخت مولانا قدمی بردارند. از این کتابها بهره می برند ومحققان به این آثار مراجعه می کنند. 🍃🍃🍃 @TAMASHAGAH
هوالعزیز🌱 مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من بر امید دانه‌ای افتاده‌ام در دام دوست سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست بس نگویم شمه‌ای از شرح شوق خود از آنک دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست حافظ اندر درد او می‌سوز و بی‌درمان بساز زان که درمانی ندارد درد بی‌آرام دوست @TAMASHAGAH
هوالعزیز🌱 محبوب را نهایت نیست...
جان جانان من! آنی را می طلبم که مرا به تو متصل گرداند... سپاسگزارم که آن را دریغ نمی کنی. @TAMASHAGAH
آنست که باشد نباشی . خرقانی @TAMASHAGAH
تماشاگه راز
بدون شرح!
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند با رنگ های تازه مرا آشنا کند بدیع
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد ...! مولانا @TAMASHAGAH
عبارتِ «من به خداوند توکل میکنم» شما را از میان طوفان مشکلات عبور می دهد، از بدبختی و درد می گذراند هیچ مشکلی نیست که آسان نشود و هیچ نمودی نیست که در پیشگاه چشمان شمایی که به خداوند توکل کرده اید، خواهان تبدیل شدن به حقیقت نباشد. امروز روز آرامش است. شما به خداوند توکل کرده اید، در حالی که دنیا با طوفان نفرت از هم پاشیده می شود، آرامش شما کاملاً دست نخورده و سالم باقی می ماند. 📕 @TAMASHAGAH
هر که طواف قلب کند مقصود یافت و هر که راه دل غلط و گم کند، چنان دور افتاد که هرگز خود را بازنیابد. @TAMASHAGAH
🍃🍃 در غزلی دیگر، که در آن خدا متکلم است و انسان مخاطب، به عظمت مقام انسان اشاره می‌شود که در واقع موسی، مصطفی، یوسف، مسیح و اسفندیار و مرتضای وقت است، اما در این جهان و تعلقات آن چون ماهی در زیر ابرِ تن مانده است و از او دعوت می‌شود که چون ذوالفقار غلاف تن را که چوبین است بشکند و خود را از شکسته‌دلی برهاند و آزاد کند: «منگر به هر گدایی که تو خاص از آنِ مایی مفروش خویش ارزان که تو بس گران‌بهایی به عصا شکاف دریا که تو موسیِ زمانی بدران قبای مه را که ز نورِ مصطفایی بشکن سبویِ خوبان که تو یوسفِ جمالی چو مسیح دم روان کن که تو نیز از آن هوایی به صف اندرآی تنها که سفندیارِ وقتی درِ خیبر است برکن که علیّ مرتضایی... تو چنین نهان دریغی که مهی به زیرِ میغی بدران تو میغِ تن را که مهیّ و خوش‌لقایی... تو چو تیغِ ذوالفقاری تنِ تو غلافِ چوبین اگر این غلاف بشکست تو شکسته‌دل چرایی.. ز غلافِ خود برون آ، که تو تیغِ آبداری ز کمینِ کانْ برون آ، که تو نقدِ بس رَوایی...» /دکتر تقی پورنامداریان داستان پیامبران در شمس "شرح و تفسیر عرفانی داستان‌ها در غزل‌های مولوی" @TAMASHAGAH
گر تو هستی مرد کل ، کل را ببین! کل طلب ،کل باش،کل شو، کل گزین @TAMASHAGAH
همه کردهٔ کردگار است و بس جز او کرد نتواند این کرده کس بزرگ @TAMASHAGAH