ای پيک راستان خبر يار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسيم غم مخور
با يار آشنا سخن آشنا بگو
برهم چو میزد آن سر زلفين مشکبار
با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو
هر کس که گفت خاک در دوست توتياست
گو اين سخن معاينه در چشم ما بگو
آن کس که منع ما ز خرابات میکند
گو در حضور پير من اين ماجرا بگو
گر ديگرت بر آن در دولت گذر بود
بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو
هر چند ما بديم تو ما را بدان مگير
شاهانه ماجرای گناه گدا بگو
بر اين فقير نامه آن محتشم بخوان
با اين گدا حکايت آن پادشا بگو
جانها ز دام زلف چو بر خاک میفشاند
بر آن غريب ما چه گذشت ای صبا بگو
جان پرور است قصه ارباب معرفت
رمزی برو بپرس حديثی بيا بگو
#حافظ گرت به مجلس او راه میدهند
می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو
@TAMASHAGAH
با هر آنچه که در اختیار داری خشنود باش!
با هر چیزی همانگونه که هست، شاد باش!
هنگامیکه درک می کنی در هستی هیچ نقصانی وجود ندارد ، همه عالم از آنِ توست.
@TAMASHAGAH
🍃🍃🍃
نگاهی به کتاب نردبان شکسته
مولف ،عبدالحسین زرین کوب
ناشر ،سخن
چاپ 1382
استاد زرین کوب. کتابی در باره ی امام علی(ع) می نویسند که درجریان حمله به دفتر آن بزرگمرد به یغما می رود.
کتاب دیگری به نام نردبان آسمان در شرح مثنوی می نویسند که گران جانی آن رامی دزد و برای پس دادنش مبلغی کرانمند از استادمی خواهد.
استاد اختیاررا به دست دزد می دهد که برای خودش و به نام خودش چاپ کند.
چون علاقه داشته است این کتاب چاپ شود.
گویا خبری از ان گران جا ن سارق نمی شود.
ولی در اواخر عمر استاد یادداشتهای پراکنده ای از نردبان اسمان پیدا می شود
که به نام نردبا ن شکسته چاپ می شود.
نردبان شکسته شرح توصیفی دفتر اول ودوم مثنوی است.
.
شرحی دقیق وغنی است.
استا دمفاهیم عرفانی و اندیشه های بلند مولانا را از دل داستانها بیرون کشیده است.
و به شرح و بسط آن پرداخته است.
در د فتر دوم وقتی ابلهی به خرس اعتمادمی کند.
در این راه جانش را ازدست می دهد برداشت استادجالب وهشدار دهنده است .
استادمی نویسد." این داستان
ممکن است.
تصویری باشد از سالکان یا زاهدانی که باتملق عوام مغرور می شوند.
و خرس کنایه از سبکی عقل آنان است.
که به مخلوق روی می آورندواز حق غافل می شوندو غرور کاذب می یابند."
نمونه های این غرور کاذب را درتاریخ مشاهده کرده ایم.
کتابهای ،سرنی ،بحر درکوزه ،نردبان شکسته ی استاد زرین کوب ما را با اندیشه آسمانی و بشری مولا نا نزدیک تر می کندو می توانیم در این اسمان پرواز کنیم ،
بزرگانی چون استاد فروزانفر ،استاد محمدتقی جعفری ،استاد کریم زمانی
استاد استعلامی ،استاد ابراهیم دینانی
دکتر تقی پور نامداریان ،دکتر سیروس شمیسا با نگرشی تازه
در راه رمز گشایی از مفاهیم بلند وآسمانی مثنوی کوشیده اند.
اما تلاشهای استاد زرین کوب جایگاه دیگری دارد .
درحقیقت کتاب پله پله تا ملاقات خدا
مولوی را از خواص به میان دانشجویان و دانش آموزان و شیفتگان مثنوی آورد.
کسانی که نمی توانسنتد یا فرصت نداشتند برای شناخت مولانا قدمی بردارند. از این کتابها بهره می برند
ومحققان به این آثار مراجعه می کنند.
🍃🍃🍃
@TAMASHAGAH
هوالعزیز🌱
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست
زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
بر امید دانهای افتادهام در دام دوست
سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
بس نگویم شمهای از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست
گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهی کان مشرف گردد از اقدام دوست
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
حافظ اندر درد او میسوز و بیدرمان بساز
زان که درمانی ندارد درد بیآرام دوست
@TAMASHAGAH
جان جانان من!
آنی را می طلبم که مرا به تو متصل گرداند...
سپاسگزارم که آن را دریغ نمی کنی.
@TAMASHAGAH
تماشاگه راز
بدون شرح!
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
#علیرضا بدیع
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد ...!
#حضرت مولانا
@TAMASHAGAH
عبارتِ «من به خداوند توکل میکنم» شما را
از میان طوفان مشکلات عبور می دهد،
از بدبختی و درد می گذراند
هیچ مشکلی نیست که آسان نشود و هیچ نمودی نیست که در پیشگاه چشمان شمایی که به خداوند توکل کرده اید، خواهان تبدیل شدن به حقیقت نباشد.
امروز روز آرامش است.
شما به خداوند توکل کرده اید، در حالی که دنیا با طوفان نفرت از هم پاشیده می شود، آرامش شما کاملاً دست نخورده و سالم باقی می ماند.
#دوره_ای_در_معجزات 📕
@TAMASHAGAH
هر که طواف قلب کند مقصود یافت و هر که راه دل غلط و گم کند، چنان دور افتاد که هرگز خود را بازنیابد.
#تمهیدات
#عینالقضات_همدانی
@TAMASHAGAH
🍃🍃
در غزلی دیگر، که در آن خدا متکلم است و انسان مخاطب، به عظمت مقام انسان اشاره میشود که در واقع موسی، مصطفی، یوسف، مسیح و اسفندیار و مرتضای وقت است، اما در این جهان و تعلقات آن چون ماهی در زیر ابرِ تن مانده است و از او دعوت میشود که چون ذوالفقار غلاف تن را که چوبین است بشکند و خود را از شکستهدلی برهاند و آزاد کند:
«منگر به هر گدایی که تو خاص از آنِ مایی
مفروش خویش ارزان که تو بس گرانبهایی
به عصا شکاف دریا که تو موسیِ زمانی
بدران قبای مه را که ز نورِ مصطفایی
بشکن سبویِ خوبان که تو یوسفِ جمالی
چو مسیح دم روان کن که تو نیز از آن هوایی
به صف اندرآی تنها که سفندیارِ وقتی
درِ خیبر است برکن که علیّ مرتضایی...
تو چنین نهان دریغی که مهی به زیرِ میغی
بدران تو میغِ تن را که مهیّ و خوشلقایی...
تو چو تیغِ ذوالفقاری تنِ تو غلافِ چوبین
اگر این غلاف بشکست تو شکستهدل چرایی..
ز غلافِ خود برون آ، که تو تیغِ آبداری
ز کمینِ کانْ برون آ، که تو نقدِ بس رَوایی...»
#مولوی /دکتر تقی پورنامداریان
داستان پیامبران در #کلیات شمس
"شرح و تفسیر عرفانی داستانها در غزلهای مولوی"
@TAMASHAGAH
گر تو هستی مرد کل ، کل را ببین!
کل طلب ،کل باش،کل شو، کل گزین
#عطار
@TAMASHAGAH
همه کردهٔ کردگار است و بس
جز او کرد نتواند این کرده کس
#فردوسی بزرگ
@TAMASHAGAH
اگر عشق را یافتی بگذار عشق، پَرَت را بریزد و بی بالت کند، زیرا آن پرواز را به پر و بال نیازی نیست.
بگذار تو را بسوزاند و خاکسترت بر باد دهد، زیرا ققنوس از چنین خاکستری برخواهد خاست...
#مسعود ریاعی
@TAMASHAGAH
🌱
جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی
گر نامه نمیخوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمیدانی در پنجه ره دانی
بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی
ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی
هم آبی و هم جویی هم آب همیجویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی
چندست ز تو تا جان تو طرفهتری یا جان
آمیختهای با جان یا پرتو جانانی
نور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبهٔ ربانی
هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی
از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی
#مولوی/کلیات شمس، تصحیح بدیعالزمان فروزانفر، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۶، صص ۹۵۸_۹۵۷
@TAMASHAGAH
آرزو نکن که کارها آسانتر شوند
آرزو کن خودت توانمند تر شوی.
یک هیزم شکن وقتی خسته میشود که تبرش کند شود
نه اینکه هیزمش زیادتر شود.
تبر ما انسانها باورهایمان است نه آرزوهایمان
#لئو بوسکالیا
@TAMASHAGAH
بَر چرخِ سحرگاه، یکی ماه عیان شد
از چرخ، فرود آمد و در ما نگران شد
چون باز که بِربایَد مرغی به گَهِ صید
بِربود مرا آن مَه و بَر چرخ، دَوان شد
در خود چو نظر کردم خود را بِنَدیدم
زیرا که در آن مَه، تنم از لطف چو جان شد
#مولانای جان
@TAMASHAGAH
سی هزار سال در فضای وَحدانیَت او پریدم
و سی هزار سال دیگر در اُلوهیَت پریدم
و سی هزار سال دیگر در فَردانیَت.
چون نود هزار سال بهسر آمد،
بایزید را دیدم
و من هرچه دیدم همه من بودم ...
#تذکرة الاولیا - ذکر بایزید بسطامی
@TAMASHAGAH
⭕️پندانه
#آدمی هر آنچه که #میدهد، #باز پس میگیرد!
#پندار، #گفتار و #کردارانسان #دیر یا #زود
با دقتی حیرتانگیز به #خودِ او باز میگردد .
#فلورانس_اسکاول_شین
@TAMASHAGAH
4_6046233622464173717.mp3
4.45M
من کجا، باران کجا؟ !
از باران چه بیاموزیم ؟
مولانا می گفت: فکر های کوچک ذهن مثل ناودان هست. آنچه انسان را عمیق می کند، دانشی است که از درون بجوشد و چون آب باران بتواند باغ را صد رنگ کند .
آسمان شو ابر شو باران ببار
ناودان بارش کند نبود به کار
آب اندر ناودان عاریتیست
آب اندر ابر و دریا فطرتیست
فکر و اندیشهست مثل ناودان
وحی و مکشوفست ابر و آسمان
آب باران باغ صد رنگ آورد
ناودان همسایه در جنگ آورد
تا وقتی درگیر ذهن بسته خودمانیم با هم نزاع می کنیم ، مثل ناودان که آب کوچکی را در خودش جمع می کند و ممکن هست از طریق همان آب محدود ، بام خانه ای را خراب کند ...
@TAMASHAGAH