eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
237 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
4.8هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
💫نماز بسیار مهم شب بیست و یکم ماه رجب (امشب) 🌷پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله: هر کس در شب بیست و یکم ماه رجب، ۶ رکعت نماز (۳تا نماز ۲ رکعتی)، در هر رکعت بعد از حمد، ۱۱ بار سوره کوثر (آیات درون تصویر بالا) و ۱۰ بار سوره «قل هو الله احد» بخواند، خداوند به فرشتگان بزرگوار که اعمال بندگان را می‌نویسد، دستور می‌دهد تا یک سال هیچ گناهی بر او ننویسند و تا گردش یک سال اعمال نیک برای او بنویسند. سوگند به خدایی که جانم به دست او است و سوگند به خدایی که مرا به حق به پیامبری برانگیخت، هر کس من و خدا را دوست بدارد و این نماز را بخواند و اگر نتوانست ایستاده بخواند، در حال نشسته بخواند، خداوند به فرشتگان مباهات می‌کند و می‌فرماید: من او را بخشیدم. (اقبال الاعمال سید ابن طاووس)
هدایت شده از کانال توبه
گنج پنهان مومن...
هدایت شده از کانال توبه
❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️ *قرار شبانه با مولای غریبمان💚* *بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد...* *دعا کبوتر عشق است و بال و پر دارد...* *💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠* *🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸* *⚜اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜* *ترجمه:* *خدايا گرفتارى بزرگ شد، و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت، و اميد بريده گشت، و زمين تنگ‏ شد، و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است، در سختى و آسانی تنها بر تو اعتماد است، خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى، و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك‏ همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على، اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد، كه تنها شما كفايت‏ کنندگان منيد، و ياریم دهيد كه تنها شما ياری كنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان، فريادرس، فريادرس، فريادرس، مرا درياب، مرا درياب، مرا درياب، اكنون، اكنون، اكنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، اى مهربان‏ترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او.* *💠دعــای ســـلامتی* *امــام زمــــان(عج)💠* *⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜* *⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️* @Tobeh_Channel ❄️🌧️❄️🌧️❄️🌧️❄️
. 👇تقویم نجومی چهارشنبه👇 👇👇👇کانال عمومی👇👇👇 (تقویم همسران) (اولین و کاملترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی،اسلامی) @taghvimehamsaran ✴️ چهارشنبه 👈3 بهمن / دلو 1403 👈21 رجب 1446👈22 ژانویه 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 📛اجتماع تقارن نحسین و عقرب ، صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند. 📛امروز سعی شود هیچگونه درگیری و تندی اخلاقی صورت نگیردآرامش خود را حفظ کنید. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 👶 مناسب زایمان نیست. 🚘مسافرت: مسافرت خوب نیست و مکروه است و احتمال بدبیاری دارد و در صورت ضرورت حتما همراه صدقه و قرائت آیه الکرسی باشد. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️استعمال دارو. ✳️معجون و مرهم گذاشتن بر زخم و دمل. ✳️کشیدن دندان. ✳️جراحی چشم. ✳️بذر افشانی و آبیاری. ✳️درختکاری. ✳️ازشیر گرفتن کودک. ✳️و کندن چاه و جوی نیک است. 📛ولی امور اساسی و ازدواج و سفر خوب نیست. 📛 نگارش ادعیه و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست. ✳️ برای مطالب بیشتر و دریافت تقویم نجومی هر روز باجستجوی کلمه" تقویم همسران" به کانال ما در تلگرام و ایتا بپیوندید. 👩‍❤️‍👨 حکم مباشرت امشب. ( شب پنج شنبه ) قمر در برج عقرب و از مباشرت به قصد فرزند آوری اجتناب شود. 💉حجامت خون دادن و فصد باعث روشنی دل می شود. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت باعث دولت می شود. 😴🙄 تعبیر خواب: خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیه ی 22 سوره مبارکه "حج" است. کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم اعیدوا... و از مفهوم این آیه چنین استفاده می شود که برای خواب بیننده پیش آمدی است که موجب ملال خاطر وی می شود و هر چه سعی کند از آن خلاص نگردد. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت و دوز. چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود. ان شاالله. ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر.( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد. @taghvimehamsaran 💠 ️چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . @taghvimehamsaran شما میتوانید با جستجوی کلمه" تقویم همسران" در تلگرام ایتا و سروش به کانال ما بپیوندید. 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران نوشته ی حبیب الله تقیان قم:انتشارات حسنین علیهما السلام ادرس: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن: 09032516300 0912 353 2816 025 377 47 297 📛📛📛📛📛📛 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.نقل مطلب بدون لینک ممنوع و شرعا حرام و مدیون هستید. 📛📛📛📛📛📛 مطلب تخصصی و مفید تقویم اسلامی نجومی را هر شب در 👇اینجا👇دریافت کنید 👇عضو شوید👇 لینک کانال اصلی ما در تلگرام👇👇 @taghvimehmsaran ارتباط با ادمین مجموعه کانالهای تقویم نجومی اسلامی:👇 @tl_09123532816 لینِک کانال در ایتا و سروش 👇 @taghvimehamsaran 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸 https://eitaa.com/joinchat/2302672912C0ee314a7eb
🔰یه برادر بسیجـےاومـده بود پیش چند تا از رفـقا روحانے و سـؤال کرد ادم باید چطـور باشـه تا شهـید بشـه؟ همگے حوالـش دادن به آشیخ صمد که تو حال خودش نشسته بود! آمد و سؤالــش رو پرسید. .. آشیخ صمـد یه نگاه بهـش ڪرد و گفـت:برو بعـدأ بهـت میـگم! برادر بسـیجے چند قدمـی ڪه دور شـدیه خمـپاره زمیـن خورد و شیـخ دوسـت داشتے غـرق خـون روی خاڪ گرم شلمـچه افتـاد و تقریبـأ نصف سرش رفــت! یکے از رفقـاے طـلبه صـداے آن برادر بسیجـی ڪه مےگفت آدم باید چطور باشه تا شهـید بشـه زد گفت برادر بیا.... و اشـاره به آ شیــخ صمد کرد و گفت آدم باید اینجورے باشـه تا بشه!🌹 شیخ صمد مرادی 🍃🌹۱۴‌گل‌صلوات‌هدیه‌به‌شهید شیخ صمد مرادی 🌹🍃 🍃🌹کانالِ‌یادوخاطره‌شهدا🌹🍃 http://sapp.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
💠 با «قرآن کریم» نورانی شویم سوره مبارکه جاثيه آیه ۸ يَسْمَعُ آيَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا كَأَن لَّمْ يَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (آن كافر گناهكارى كه) آيات خدا پيوسته بر او تلاوت مى‌شود را مى‌شنود ولى همچون كسى كه آنها را نشنيده متكبّرانه (بر انحراف خود) اصرار مى‌ورزد پس او را به عذابى سخت بشارت ده.
﷽❣ ❣ السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ اَلسّلامُ عَلَیْکَ‌یا مَولایَ یاصاحِبَ‌الزَّمان اَلسَّلامُ‌عَلَیْکَ یاخَلیفَةَ الله انتظار فرج و دیده تر کافی نیست! ندبه و عهد به هنگام سحر کافی نیست! آی مردم پسر فاطمه تنهاست هنوز قرنها رفته و او منتظر ماست هنوز💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💞سلامتی امام زمان صلوات ألـلَّـھُـمَ عـجِّـلْ لِوَلـیِک ألْـفرج ✅انتشار مطالب بدون ذکر منبع با ذکر حداقل1⃣صلوات جهت سلامتی و فرج امام زمان علیه السلام جایز است✅ 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷🕊🍃 پایان کار سربازان امام زمان شهادت است . 🕊 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍 ❤️ قسمت ۹ و ۱۰ صدای پدر آمد: _بجنب؛ باید زودتر بریم تمومش کنیم تا پشیمون نشدن! رها به چهارچوب در تکیه داد و مظلومانه با چشمان اشکی‌اش به چشمان غرق شادی پدر نگاه کرد: _بابا... تو رو خدا این کارو نکن! پس احسان چی؟ شما بهش قول دادید! شهاب ابرو در هم کشید: _حرف نشنوم؛ اصلا دلم نمیخواد باهات بحث کنم، فقط راه بیفت بریم! رها التماس کرد: _تو رو خدا بابا... شهاب فریاد زد: _خفه شو رها! گفتم آماده شو بریم! همه چیز رو تموم کردم. حرف اضافه بزنی من میدونم و تو و مادرت! رها: _اما منم حق زندگی دارم! شهاب پوزخندی زد: _اون روز که مادرت شد خون‌بس و اومد تو خونهی ما، حق زندگی رو از دست داد! تو هم دختر همونی! نحسی تو بود که دامن پسر منو گرفت؛ حالا هم باید تاوانشو بدی! +شما با احسان و خانواده‌ش صحبت کردید و قول و قرار گذاشتید! شهاب: _مهم پسر منه... مهم رامینه! تو هیچی نیستی! هیچی! شرایط بدی بود. نه «دکتر "صدر" » در ایران بود و نه "آیه"در شهر... دلش خواهرانه‌های آیه را میخواست. پدرانه‌های دکتر صدر را میخواست. این جنگ نابرابر را دوست نداشت؛ این پدرانه‌های سنگی را دوست نداشت! صدای شهاب را شنید که از جایی نزدیک به در خروجی میگفت: _تا ده دقیقه دیگه دم دری، وگرنه من میدونم و تو و اون مادرت! وسایلتو جمع کن که بعد عقد میری خونه‌ی عموی پسره! قراره بشی زن‌عموش! همه که مثل مادرت خوش شانس نیستن با پسر مقتول ازدواج کنن! رها روی زمین نشست و به چهارچوب در تکیه داد. مادر با چشمان اشکبارش نگاه میکرد. " برایم غصه نخور مادر! اشک هایت را حرامم نکن! من به این سختی‌ها عادت دارم! من به این دردهای سینه‌ام عادت دارم! من درد را میشناسم... مثل تو! من با این دردها قد کشیده‌ام! گریه نکن مادرم! تو که اشک میریزی حال دلم بد میشود! بدتر از تمام روزهایی که پیش رو دارم!" لباسهایش را جمع کرد. مادر مناسب‌ترین لباسش را پوشیده بود. این هم امر پدر بود! خانواده مقتول خبر از خون‌بس بودن مادر نداشتند! اگر میدانستند که دختر یک خون بس را به عنوان خون‌بس داده‌اند، هرگز نمی‌پذیرفتند! این دختر که جان پدر نبود... این دختر که نفس پدر نبود! این دختر، این مادر، در این خانه هیچ بودند، هیچ... رها مادرش را در آغوش کشید: _گریه نکن نفس من، گریه نکن جان رها! من بلدم چطور زندگی کنم! من خون‌بس بودن رو بلدم! مهم تویی مامانم! مهم تویی! مواظب خودت باش! فکر کن با احسان ازدواج کردم و رفتم! باشه؟ زهرا خانم: _چطور... آخه؟ چطور میتونم فکر بدبختی تو نباشم؟ نرو رها! از این خونه برو! فرار کن! برو پیش آیه؛ اما از این مرد دور شو! این زندگی نحس رو قبول نکن! منو ببین و قبول نکن! من فردا و فرداهای توام! خون‌بس نشو رها! رها بوسه‌ای روی صورت مادر نشاند: _اگه فرار کنم تو رو اذیت میکنن! هم خودش، هم عمه‌ها! من طاقت درد کشیدن دوباره‌ی تو رو ندارم مامان! زهرا خانم دست به صورت دخترکش کشید و با حسرت به صورتش نگاه کرد: _تو زن اون پیرمرد بشی من بیشتر درد میکشم! رها بغض کرده، پوزخندی زد: _یه روز میام دنبالت! یه روز حق تو رو از این دنیا میگیرم! یه روز لبخند به این لبهای قشنگت میارم مادرم! وقتی سوار ماشین پدر شد، مادر هنوز گریه میکرد. چرا پدرش حتی اندکی ناراحتی نمیکرد؟ چرا پدر بیتابی دخترکش را نمیکرد! چرا قلبش اینقدر سخت و سنگی بود برای دخترک کوچکش؟ رها به احسان فکر کرد! چند سال بود که خواستگارش بود. احسان، مرد خوبی بود. بعد از سالها پدر قبول کرد و گفت عید عقد کنند. چند روز تا عید مانده بود؟ شصت روز؟هفتاد روز؟ امروز اصلا چه روزی بود؟ باید امروز را در خاطرش ثبت میکرد و هر سال جشن میگرفت؟ باید این روز را شادی میکرد؟ روز اسارت و بردگی‌اش را؟ چرا رها نمیکنند این رهای خسته از دنیای تیرگی‌ها را؟ چرا احسان رفت؟ چرا در جایی اینقدر دور کار میکرد؟ چرا امروز و این روزها احسان نبود؟ چرا مردی که قول داده پشت باشد پشت نبود؟ چرا پشتش خالی بود؟ پدر ماشینش را پارک کرد. رها چشمهایش را محکم بست و زمزمه کرد: " محکم باش رها! تو میتونی! " نگاه نگرداند. سرش را به زیر انداخت، نمیخواست از امروز خاطرهای در ذهنش ثبت کند! دلش سیاهی میخواست و سیاهی.آنقدر سیاه که شومی این زندگی را بپوشاند. به مادرش هم نگاه نکرد! این آخرین تصاویر پر اشک و آه را نمیخواست. گوش‌هایش را فرمان نشنیدن داد؛ اما هنوز صدای بوق ماشینها را میشنید. نگاهش را خیره‌ی کفش‌های پدر کرد... کفش‌های مشکی براق واکس خورده‌اش برق میزد. تنها چیز براق امروز همین کفش ها خواهد بود. امروز نه حلقه‌ای خواهد بود، نه مهریه‌ای، نه دسته گلی، نه ماشین عروسی..... 💚ادامه دارد..... 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍 ❤️ قسمت ۱۱ و ۱۲ امروز نه حلقه‌ای خواهد بود، نه مهریه‌ای، نه دسته گلی، نه ماشین عروسی و نه لباس عروسی! جایی شنیده بود خون آشام‌ها لباس عروسشان سیاه است... خدایا! من خون چه کسی را نوشیده‌ام که سیاهی دامن‌گیرم شده؟! به دنبال پاهای پدر میرفت ، و ذهنش را مشغول میکرد. به تمام چیزهایی که روزی بی‌تفاوت از آنها میگذشت، با دقت فکر میکرد. نگاهش را خیره کفشهای پدر کرد ، که نبیند جز سیاهی‌ها را! میدانست تمام این اتاق پر از آدم‌های سیاهپوش است. پر از مردان و زنان سیاهپوش.میدانست زن‌ها گریه و نفرین می‌کنندش... رهای بیگناه را مقصر تمام بدی‌های دنیا میکنند! دستی نگاه مات شده‌اش به کفشهای پدر را پاره کرد. دستی که آستین‌های سیاهش با سپیدی پوستش در تضاد بود. دستی که نمیدانست از آن کیست . و چیزی در دلش میخواست بداند این دست چه کسی است که در میان این همه نحسی و سیاهی، قرآنی با آن جلد سپید را مقابلش گرفته است! شاید آیه باشد، که باز هم به موقع به دادش رسیده است! نام آیه، دلش را آرام کرد! دستِ دراز شده هنوز مقابلش بود. قرآن را گرفت... بازش نکرد، با خدا قهر نبود آخر آیه یادش داده بود قهر با خدا معنا ندارد؛ فقط آدمها برای خود است که قهر با خدا را میکنند! قرآن را باز نکرد چون حسی نداشت... تمام ذهنش خالی شده بود. در میان تمامی این سیاهی‌ها چیست که قرآن را به دست من رساندی خدا؟حکمتت چیست که من اینجا نشسته‌ام؟ معنایش را نمیدانم! من سوادم به این چیزها قد نمیدهد. من سوادم به دانستن این و و نمیرسد! کاش آیه بود و برایش از امید حرف میزد! مثل روزهایی که گذشت! مثل تمام روزهایی که آیه بود! راستی آیه کجاست؟ یاد آن روز افتاد:.... آیه وارد اتاق شد: _از دکتر صدر مرخصی گرفتم؛ البته بعد از برگشت دکتر از سمینار! بعد اون تعطیلات، من تا چند وقت بعدش نمیام، دارم میرم قم پیش بابام! آقامونم که باز داره میره سوریه! دل و دماغ اینجا و کار رو ندارم. مراجعام رو هم گفتم بدن به تو، کارتو قبول دارم رها بانو! رها ابرویی بالا انداخت و گفت: _حالا کی گفته من جور تو رو میکشم؟ آیه تابی به گردنش داد: _باید جور بکشی! خل شد پسرم از دست و تو و اون «سایه». سایه اعتراض کرد: _مگه چیکارش کردیم؟ تو بذار اون بچه بشه، اون هنوز جنینه! جنین! همچین دهنشو پر میکنه میگه پسرم که انگار چی هست! آیه چشم غره‌ای به سایه رفت: _با نی‌نی من درست حرف بزنا! بچه‌م شخصیت داره! رها دلش ضعف رفت برای این مادرانه‌های آیه! صدایی رها را از آیه‌اش جدا کرد.دقیقا وسط تمام بدبختی‌هایش فرود آمد. -خانم رها مرادی، فرزند شهاب... گوشهایش را بست! بست تا نشنود صدای نحسی که درد داشت کلامش! دیگر هیچ نشنید. شنیدنش فراتر از توان آدمی بود. -رها! این صدا را در هر حالی میشنید! مگر میشود صدای توبیخگر پدر را نشنود؟ مگر میشود نشنود ناقوسی را که قبل از تمام کتک خوردنهایش میشنید؟ این لحن را خوب میشناخت! باید بله میگفت؟ بله میگفت و تمام میشد؟ بله میگفت و به پایان می رسید؟ بله میگفت و هیچ میشد؟! -بله اجازه نگرفت از پدری که رها را بهای رهایی پسرش کرد. صدای ِکل نیامد... کسی نقل نپاشید... تبریک نگفتند... عسل نبود... حلقه نبود... هیچ نبود! فقط گریه بود و گریه... صدای مادرش را میشنید؛ سر بلند نکرد. سر به زیر بلند شد از جایش. قصد خروج از در را داشت که کسی گفت: _هنوز امضا نکردی که! کجا میری؟ صدا را نمیشناخت؛ حتما یکی از خانواده‌ی مقتول بودند، یکی از خانواده‌ی شوهرش! به سمت میز رفت و خودکار را برداشت و تمام جاهایی را که مرد نشان میداد امضا کرد. خودکار را که زمین گذاشت، دست مردانه ای جلو آمد و آن را برداشت؛ حتما دست شوهرش بود. افکارش را پس زد. صدای پدر را شنید که درباره‌ی آزادی دردانه‌اش حرف میزد. پوزخندی زد و باز قصد بیرون رفتن از آن هوای خفه را داشت که صدایی مانع شد: _کجا خانم؟ کجا سرتو انداختی پایین و داری میری؟ دیگه خونه‌ی بابا نیستی که خودسر باشی مثل اون داداش عوضیت! دنبال من بیا! و مرد جلوتر رفت! صدایش جوان بود. عموی مقتول بود؟ این صدا صدای همسرش بود؟ چشمش به کفشهای سیاه مرد بود و می رفت. مردی با لباسهای سیاه که از نویی برق میزد. لباسهای خودش را در ذهنش مرور کرد... عجب زن و شوهری بودند! لباسهای مستعمل شده ی خودش کجا و لباسهای این مرد کجا! مرد مقابل ماشینی ایستاد و خطاب به رها گفت: _سوار شو! و رها رسوار شد. رام بودن را بلد بود! از کودکی به او آموخته بودند اینگونه باشد؛ فقط آیه بود که به او شخصیت میداد؛ فقط آیه بود که..... 💚ادامه دارد..... 🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃
هدایت شده از کانال توبه
19.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢رهبر انقلاب : در زمینه‌ی نشان دادن پیشرفت‌ها کم کاریم/ ما به یک کار مهم رسانه‌ای نیاز داریم/ آیا جوانان و دانشجویان ما از پیشرفتهایی که اینجا بیان شد مطلعند؟ رهبر انقلاب اسلامی در جمع تولیدکنندگان و فعالان بخش خصوص رویداد ملی «پیشگامان پیشرفت»: 🔹ما به یک کار مهم رسانه‌ای نیاز داریم. آیا این پیشرفت‌هایی که شما اینجا گزارش دادید و ما شنیدیم، جوان‌های ما و دانشجویان ما می‌دانند؟ کسانی که مایل‌اند در کشور فعالیت کنند، اثر بگذارند و توانایی‌هایی در خود می‌بینند، آنها می‌دانند که می‌توان یک واحد کوچکی را مثلاً در یک شهر کوچک به وجود آورد و بعد از مدتی آن را به چندین ده برابر افزایش داد؟ پیشرفت این را خبر دارند؟... 🔹ما در زمینه‌ی نشان دادن "پیشرفت‌ها و تحقق آرزوها" کم کاریم. یک کار رسانه‌ای لازم است. این یک فصل جداگانه‌ایست که باید بنشینند در این زمینه بحث کنند و فکر کنند.