#روایت_عشق 📝
گفت: «شرایط توی کردستان سخت است، کشته شدن دارد. خیلی از رفقا توی کردستان شهید شدند. ممکنه سرنوشت منم همین باشد. می توانی با این شرایط کنار بیای؟»
گفتم: «شما چی؟ می توانی در این راه جانت را بدهی.»
گفت: «آره من می توانم»
گفتم: «با این حساب من هم همه چیز را تحمل می کنم.»
🎤راوی : همسر شهید ناصر کاظمی
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید ناصر کاظمی 🌹🍃
🌺🌺🌺
#روایت_عشق 📝
روایت قانون مداری و
ولایت پذیری شهدا
#سردارشهیدمحمدحسین_عرب_زاده*
روحانی گردان ۴۱۱ لشکر ثارالله کرمان
از قم اومد خونه ما گفت منو برسون روستا پیش پدر و مادر
گفتم خب خودت موتور را بردار برو مثل قبلا
گفت من دیگه سوار موتور نمیشم
گفتم چرا؟ 😳
گفت امام فرموده هر کس گواهینامه نداره بر خلاف قوانین راهنمایی و رانندگی هست که موتور سواری کنه
منم چون گواهینامه موتور ندارم سوار نمیشم
هر چی گفتم فایده نداشت
گفت قانون زیر پا نمی گذارم تا مجبور شدم خودم بردمش
#ولایت_پذیری_شهدا
#قانون_مداری_شهدا
درس بیاموزیم
راوی: برادر شهید
شادی روح مطهرش صلوات
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید محمدحسین عرب زاده 🌹🍃
🌺🌺🌺
#بهشتیان
#روایت_عشق ❤️
#شهیداسماعیلشجاعی
نخستین شهید مدافع حرم اهل #سنت است که دی ماه سال 1394 به دلیل عشق و ارادت به اهل بیت (علیهم السلام)، از شهر «بوکان» استان آذربایجان غربی عازم #سوریه شد و پس از حدود یک ماه مبارزه برای دفاع از حرم #حضرتزینب (س) در جریان عملیات آزادسازی «نبل الزهرا» و در بهمن ماه به شهادت رسید و آسمانی شد.
شادی روح مطهرش #صلوات
ٱللَّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ🌹
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید اسماعیل شجاعی 🌹🍃
🌺🌺🌺
السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ الحُسَین (ع)
یاد دارید ساده اما بیریا 🖤
داشتید در سر، هوای کربلا🖤
#امامحسین
#روایت_عشق🌹
سلام 💐
☘روزتون بخیر، امروزتون توام با موفقیت و کامیابی☘
🖤🖤🖤
#روایت_عشق🖊
قایقها به گل نشسته بود و دشمن یک نفس روی آن ها آتش می ریخت...رحمان رفت توی آب...
قایق اول را که آزاد کرد،عقب عقب توی آب شروع کرد به سمت قایق دوم راه رفتن...
گفتم چرا این جوری؟
گفت:نمیخوام قیامت اسمم جزء کسایی باشه که به دشمن پشت کردن!
📎فرماندهٔ گردان خط شکن ابوذر لشگر ۳۳ المهدی
#شهید_عبدالرحمن_رحمانیان🌷*
#یادشباصلوات
ولادت : ۱۳۴۲ جهرم
شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۳ عملیات کربلای ۴
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهیدعبدالرحمن رحمانیان 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#روایت_عــشق...
🔰سـال ۶۵ بود. محــسن تازه از جبهه برگشته بود.
چند روزے مرخصـےداشـت. مـن را صـدا زد.
گفـت: برادرم خانـه اے اجاره ڪرده، بـیا با هـم بریم قـبل اسبـاب ڪشـی آن را تمـیز ڪنیــم.
صبـح زود با موتـور و یک دبه ۲۰ لیتری آب به دنبال مـن آمـد.
گفتم: مگـه آن خـانه آب نداره؟
گفت چرا، آب ڪہ داره، اما برادرم از وقتی ساکن آن خانه شد شماره کنتور را می نویسد، تا آن روز حساب آب با مسـتأجر قبلے اسـت، من یک لیوان آب هم از آنجــا برنمےدارم
🔰هـر وقـت از جبهـه مےآمـد، سـرےبه برادرش در گلـزار شهـدا می زد.
آن شـب سـاعت یازده دوازده بـود. گفـت دلم گـرفته بریم گلزار شهدا... مثـل همیـشہ دورےدر قبـور شهـدا زد، تا رسـید به قـبر برادرش...
مےگفـت:ببـین ڪنار مهـدے یڪ جای خالےهـست، این جاے مـن است...
کسےرا اینجا خاک نمی کنند، چـون سـندش را به اسم من زده اند.
همین جـور هـم شد.وقتے در ڪربلاے ۴ شهیـد، جـنازه اش، همـان جا ڪه مےگفت دفــن شد.😭
🌹🍃
#شهیدمحـسن_ظریفکار
#شهـداےفارس
#شهادت کربلای ۴
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید محسن ظریفکار 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#روایت_عشــق
🔰یه برادر بسیجـےاومـده بود پیش چند تا از رفـقا روحانے و سـؤال کرد ادم باید چطـور باشـه تا شهـید بشـه؟
همگے حوالـش دادن به آشیخ صمد که تو حال خودش نشسته بود!
آمد و سؤالــش رو پرسید. ..
آشیخ صمـد یه نگاه بهـش ڪرد و گفـت:برو بعـدأ بهـت میـگم!
برادر بسـیجے چند قدمـی ڪه دور شـدیه خمـپاره زمیـن خورد و شیـخ دوسـت داشتے غـرق خـون روی خاڪ گرم شلمـچه افتـاد و تقریبـأ نصف سرش رفــت!
یکے از رفقـاے طـلبه صـداے آن برادر بسیجـی ڪه مےگفت آدم باید چطور باشه تا شهـید بشـه زد گفت برادر بیا....
و اشـاره به آ شیــخ صمد کرد و گفت آدم باید اینجورے باشـه تا #شهیــد بشه!🌹
#شهید شیخ صمد مرادی
#شهداي_فارس
#سالروزشهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید شیخ صمد مرادی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#روایت_عشــق
🔰یه برادر بسیجـےاومـده بود پیش چند تا از رفـقا روحانے و سـؤال کرد ادم باید چطـور باشـه تا شهـید بشـه؟
همگے حوالـش دادن به آشیخ صمد که تو حال خودش نشسته بود!
آمد و سؤالــش رو پرسید. ..
آشیخ صمـد یه نگاه بهـش ڪرد و گفـت:برو بعـدأ بهـت میـگم!
برادر بسـیجے چند قدمـی ڪه دور شـدیه خمـپاره زمیـن خورد و شیـخ دوسـت داشتے غـرق خـون روی خاڪ گرم شلمـچه افتـاد و تقریبـأ نصف سرش رفــت!
یکے از رفقـاے طـلبه صـداے آن برادر بسیجـی ڪه مےگفت آدم باید چطور باشه تا شهـید بشـه زد گفت برادر بیا....
و اشـاره به آ شیــخ صمد کرد و گفت آدم باید اینجورے باشـه تا #شهیــد بشه!🌹
#شهید شیخ صمد مرادی
#شهداي_فارس
#ایام_شهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید شیخ صمد مرادی 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#روایــت_عشــق
🌷با سید آمــدیم مرخصی...
خانواده من در یکی از روستاهای اطراف بهبهــان بود.
وقتــی رسیــدیم, دیــدم دخترم مریض اســت با هم بردیمش بیمارستانی در بهبهان...
انجا شــنیدیم عــده ای بیرون از بیمارســتان در حال شعار دادن علیه انقلاب هستند.
سید سـریع دوید و رفت داخل انها. وقتی برگشت پیراهنش پاره و ساعتش شکستــه بود.
شهربانی همه را جمع کرد و برد کلانــتری.
ما هم رفتیم.پدر ومادر کسی که سید را زده بود امدند برای گرفتن رضایت.
سید رضایت داد. انها هم با قسم ما را بردند خانه خودشان.
پـدر ضارب سریع برای سید یک لباس و یک ساعت خرید. سید قبول نکرد و به جای ان یک نخ ســوزن خواست. لباسش را همانجا دوخت و برگشــت...
بعد از #شهـادت سید بود.
از همان مـحله رد می شدم. دیدم روی دیوار نوشتــه بود #کوچه_شهید سید عبدالحـسین ولے پور!
🌷🌱🌷
#شهید سیدعبدالحسـین ولی پور
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید عبدالحسین ولی پور 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃
#روایت_عشق
🌷بهرام دهقان، نوجوان ۱۶-۱۷ سالهای بود که با وجود مجروحیت و حقوق جانبازی، میگفت:
"میخواهم بروم جبهه که دیگر این حقوق را بهم ندهند... من سالمم!"
رفت… و در عملیات قدس ۳ مفقود شد.
قبل از عملیات، برای مادر و دوستش نامه نوشت و به باد سپرد.
به رفیقش گفت: "در این عملیات شهید میشوم؛ پیامی برای شهید برادرت نداری؟"
پاسخ شنید: "سلامم را برسان..."
بهرام رفت برای خاموش کردن سنگر کمین… و ۱۵ سال بعد، استخوانهایش برگشت…
همان استخوانهایی که گفته بود:
"موقعی انسان مورد قبول خدا قرار میگیرد که خاکش هم گیر نیاید."
#قدس۳
#شهدای_فارس
#ایام_شهادت
🍃🌹۱۴گلصلواتهدیهبهشهید بهرام دهقان 🌹🍃
🍃🌹کانالِیادوخاطرهشهدا🌹🍃
http://sapp.ir/rostmy
🍃🌹🍃