منتظرت موندم تا برگردی،
سالهای سال،
روز ها و ماه ها،
تو برگشتی،ولی نه توی یکی از همون روزها،یکی از همون وقت ها که بیشتر از همیشه بهت احتیاج داشتم،
وقتی برگشتی که دیگه سعی نمیکردم پیدات کنم،اون موقعی که فقط یه تیکه گوشت صدساله بودم و منتظر تا یکی بیاد و زنگ پایان منو به صدا دربیاره:)
بزار تو وجودت غرق شم بیب،
نشد یه روز بشه که دقیقه هامو فدای فک کردن بهت نکنم،
نزار تنها بمونم،
اینا حالیشون نی ولی بدون تو نمیشه واقن،
بزار نفس بکشم،از هوایی که تو توی اون تنفس میکنی،
میخوام تازه شم، بشم همون
جوونی که تورو اولین بار دید:))))
دوباره به پهنای صورتم اشک میریزم،
اشک میریزم تا زنده بمانم،
باز برای تو زندگی کنم و هماره برای تو نفس بکشم،زنده ماندم که زنده بودن تورا تماشا کنم،
انقدر دوستت داشتم که حتی لحظه ای به این فکر نکرده بودم ،
که توهم انسانی،توهم فانی هستی،
تو میتوانی براحتی بمیری،
فکر نمیکردم انقد ناعادلانه باشد،
کاش اکسیر زندگی را برایت پیدا میکردم، تا دوباره زنده بمانی و من تورا تماشا کنم...:^)
کاش میتونستی درکم کنی،
کاش جای چشمام بودی،
وقتی میدیدن که تو داری میری و فقط اشک ریختن،
کاش جای قلبم بودی و میفهمیدی چقد درد کشید،
چرا باید خاطراتمونو مرور کنم؟
وقتی دیگه نیستی که برام قشنگترش کنی،
تو هیچی از درد نمیدونی،ولی کاش حداقل میتونستم تلافی کنم،
اما حیف این چشمات نیست که
پر از اشک بشن؟:^/)
شدم همون پروانه ای میخواستی عزیزم،همون آرزویی که داشتی،
هرچیزی گفتی رو فراموش کردم،
خاطره هاتو ساختم؛
بگو ببینم دروغگو،تو واسه پروانت چیکار کردی؟چقد خودتو به آب و آتیش زدی؟
پروانت چه گناهی کرده بود که با نگاه تیز تو بالهاش از دست داد؟
یبار به خودت نگاه کن!تو حتی ارزش نداشتی واست پیله عشق ببندم،
یا شایدم این منم که خودمو به حیله تو فروختم:))