eitaa logo
کانال روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.4هزار دنبال‌کننده
63 عکس
78 ویدیو
49 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته: کانال مداح اهل بیت (ع )حاج یوسف ارجونی @yousofarjonei مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
لطف حسین ما را تنها نمیگذارد گرخلق واگذارد او وا نمیگذارد او کشتی نجات و کشتی شکسته ماییم مولا به کام غربال ما را نمیگذارد زهرا به دوستانش قول بهشت داده ست بر روی گفته‌ی خویش او پا نمیگذارد ما مستحق ناریم از بس گناهکاریم باید که سوخت ما را زهرا نمیگذارد * وقتی پیغمبر خبر داد به صدیقه طاهره که فرزندت حسین و میکشند پرسید بابا کجا میکشنش؟"فی ارض یقال لها کربلا" گریه فاطمه شروع شد، پرسید بابا اون روزی که میکشنش شما زنده ای یا نه؟ فرمود نه دخترم، باباش علی در قید حیات هست یا نه؟ نه دخترم، من هستم یا نه؟ نه دخترم، گریه فاطمه بیشتر شد پرسید "یا ابا فمن یبکی علیه؟!!" پس کی بر حسینم گریه میکنه؟!! به به ، رحمت خدا به این ناله ها ..." امام صادق فرمود خاموش کننده ی آتش جهنم است گریه بر حسین " یا ابا ... فمن یبکی علیه؟!! پس کی بر حسینم گریه می کنه؟!! فرمود دخترم : غصه نخور، یه امتی میان مثل مادر بچه مرده بر حسین تو زار میزنن ... "جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ"نسل به نسل اینا میان بر حسین تو گریه می کنن" گریه ی فاطمه بند اومد" گل لبخند به لب های زهرا نقش بست _یعنی چی؟_ یعنی گریه بر ابی عبدالله سبب رضایت فاطمه ست ...." بعد پیغمبر فرمود:دخترم باید یه قولی به من بدی؛ قیامت تو باید از زن هاشون شفاعت کنی،منم از مرد هاشون شفاعت می کنم ...." ممنونتیم بی بی جان که با گریه ی بر حسین تو ما رو مشمول به شفاعتت می کنی ..." حالا آماده ای یا نه ؟!! السلام علیک یا اباعبدالله ..... حسین ....... خود ابی عبدالله فرمود: "أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَرَ" گریه بر منه حسین سنگ محک ایمانه، هیچ مومنی نیست که منو یاد کنه و اشکش جاری بشه" حالا میخوای بری کربلا؟!! کدوم کربلا ؟!! میروم بینم، درکجا زینب شکو از شمر بی حیا دارد ... بگم کجا بود؟!! همون جایی که کربلا میرسی میگن تل زینبیه ...." اومد بالا بلندی دختر امیرالمومنین راوی میگه دیدم دو دست روی سر گذاشت ...." هی میگه یا غیاث المـــستــغیثین ...." دوان دوان افتان و خیزان از بالای بلندی به سمت گودی قتلگاه هی زمین میخوره و بلند میشه" هی فریاد میزنه وا محمدا ..." وا علیا ..." وا اماه ..." اما دیدن لحن مناجات زینب عوض شد ..." فقط صدا میزنه واحسینا ...." اخه دید "وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ" ناله بزن یا حسین...... وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِک مُولِعٍ سَیفَهُ عَلَی نَحرِکَ ..."با عجله از گودال قتلگاه برگشت" داداشو محاصره کردن هرکی با هر چی دستشه داره ضربه میزنه ..." یا الله ..." یه تعبیری امام باقر اینجا دارن" گفتم و دعات کنم؛ فرمود: "لقد قُتِل الحسینَ بالسّیف و السنان و بالحجارةِ و بالخَشبِ و بالعصا ...." یعنی یه عده ای کربلا بودن توانایی حمل سلاح جنگی رو نداشتن، با عصا جدمو میزدن ....." بأبی المستضعف الغریب،یا قتیل الله یااباعبدالله .... السّلام عَلیَ الحُسَین (ع) وعَلی عَلِیِ ابن الحُسَین (ع) وعَلی اوْلادِ الحُسَین (ع) و عَلی اَصحابِ الحُسَین(ع) لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین .... بالحسین ده مرتبه یا الله .....
(س) ✍ اَللّهم صَلِ عَلی فاطمة و اَبیها و بَعلِها و بَنیها وَ سِرِّ المُستودِعِ فیها بعددِ ما احاطَ بِه عِلمُک الهی یا الهی یا الهی تو از سوزِ دل زهرا گواهی تو می بینی به پشت درب بسته میان خون خود زهرا نشسته امان از بیکسی ای داد بیداد غم دلواپسی ای داد بیداد امان از آسمون بی ستاره امان از سیلی و از گوشواره 🥀امروز(امشب)بیاین بریم درِ خونه ی فاطمه به واسطه ی امامِ زمان، ایامِ فاطمیه س مجلس با نامِ فاطمه س، امام حسین فرمودن: بخدا قسم اشکی در چشمِ کسی نمی یاد مگر اینکه مادرم فاطمه ی زهرا نظر کنه، بی بی جان امروز به این اشکا نیاز داریم، خیلیا مریض دارن، خیلیا حاجت دارن  خیلیا اومدن برا جوانشون دعا کنن، آماده این روضه ی فاطمه رو بگم، آخه شنیدم بین در و دیوار وقتی میخِ در به سینه ی مادر رفت اونجا بود که صدا زد مهدی جان به فریادم برس گُلِ یاسِ مهربونم فاطمه چراغِ خونم الهی نیاد یه روزی بی تو من زنده بمونم نذار دستات از من دور شه آرزوم زنده به گور شه کی میتونه بعدِ زهرا واسه علی سنگِ صبور شه آخه تنها محرم علی فاطمه س، یه روز خانوم نشسته بودن گفت علی جان حرفی دارم(خانومم چیه) فرمود علی جان شنیدم بیرون جواب سلامتو نمیدن گفت زهرا من سلام میدم اما مردم مدینه جوابمو نمیدن ، مگه غربت از این بالاتر میشه، قربانِ درد دلت برم بی بی جان،علی تو مسجد بود شنید بی بی زهرا از دنیا رفته، همین راهِ خونه به مسجد هی زمین میخوره و بلند میشه هی میگفت فاطمه نرو علی کسی رو نداره 😭😭😭 پاشو اینجوری منو نده عذاب کَلِمینی بری ازپیشم میشم خونه خراب کلمینی بین اینهمه سلام بی جواب کلمینی میبارم مثل آسمون برات میکُشی منو با اشکِ بی صدات سرتو بگیر بالا جونِ علی   بی بی جان یه کمی حرف بزن علی نمیره حرف رفتنو نزن علی میمیره(۲) هر چی صدا زد علیم، هر چی صدا زد بخدا مظلومم، جواب ندادن 😭😭😭 آاااای امام زمان روضه ی مادرت بیا، مگر پسر به مجلس مادر نمی آید، بخدا خیلیا داغِ مادر دیدن ها، اما حاجتمندای مجلس، گرفتارا، مریض دارا  بخدا ابن عباس میگه روزای آخر برای فاطمه مرهم می آوردن ، دیدم بی بی مرهم ها رو قبول نمیکنه، گفتم خانوم رفتنی شده یه روز فضه رو صدا زد، فضه جان بیاکمکم کن میخوام این مرهم ها رو از رو زخمام در بیارم اما دیدن دندوناشونو آنقدر فشار میدادن، خانومم چرا با خودت اینکارو میکنی(دل بده به من) یه وقت فرمود فضه میخوام موقع غسلِ بدنم علی به زحمت نیوفته  آخه علی کسی رو نداره، اما مریض دارا، یه پرده ای کشید کجای دنیا دیدین یه مادر جوونو جلوی بچه هاش غسل و کفن کنن(بمیرم برات مادر)بخدا بدنو کشید دید بچه ها دارن گریه میکنن فرمود: حسنم ، حسینم، زینبم، ام کلثومم بابا بیاین برا آخرین بار مادرو زیارت کنید(خوشبحالتون شما زیارت کردین) اما اومد بندِ کفن رو ببنده علی میگه به همون خدا دیدم دستای فاطمه از کفن بیرون آمد حسنو حسینو به سینه چسباند یه وقت صدایی از آسمان بلند شد علی جان بچه ها رو از سینه ی مادر جدا کن این منظره فرشتگان رو به گریه میندازه گفت: ای آسمان تنها شدم دیدی که بی زهرا شدم شرمنده ی طاها شدم آه و واویلااااا... از دلِ زهرا اینجا علی جان نتونستی ببینی پس کربلا زینبت چه کرد وقتی اومد کنار گودال قتلگاه دید شمر رو سینه ی حسین نشسته، هر کجای این مجلس نشستی از سُویدای دلت سه مرتبه بلند بگو یا زهرااااا(۳) لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم وَ سَیَعلمُ الذین ظَلمو ای مُنقَلبٍ یَنقلبون بلند صلوات 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
مناجات قبل از دعای ندبه غایب از نظرها کی می شود بیایی برقع ز رخ بگیری صورت به ما گشایی هم دست تو ببوسم هم دور تو بگردم هم رو نما ستانی هم رو به ما نمایی آیا به کوه رضوان آیا به طور سینا؟! آیا به بیت الاقصی آیا به ذی طوایی؟! در مکه و مدینه یا در نجف مقیمی؟! در مشهد مقدس یا دشت کربلایی؟! جانم شود فدایت تا بشنوم ندایت دائم زنم صدایت یابن الحسن کجایی؟! تنها مسیح عالم، تنها نجات آدم تنها وصی خاتم، تنها امید مایی ای انس و جان فدایت، محتاج یک نگاهت چشم همه به راهت، شاید ز در درآیی هم پرچم حسینی بر دوش خود بگیری هم قبر مادرت را بر شیعیان نمایی در قلب ما حبیبی، بر زخم ما طبیبی بر جان ما قراری، بر درد ما دوایی
نمونه مقدمه ورود به دعای ندبه قبل از شروع دعای ندبه دعای فرج امام زمان (عج) الهم کن لولیک الحجه بن الحسن را می خوانیم و در پایان دعا ذکر یا صاحب الزمان را می گوئیم تا همه تکرار کنند. سپس شعرزیر را👇 بصورت دشتی می خوانیم : بیا تا کی نهادی سر به صحرا یا اباصالح بتاب ای آفتاب عالم آرا یا اباصالح صدای غربت مولا زچاه کوفه می آید علی تنهاست ای تنهای تنها یا اباصالح بیا ای وارث حیدر که زخم سینه ی زهرا به شمشیر تو می گردد مداوا یا اباصالح (کیا امروز با امام زمان کار دارن هرکجا نشستی مدد بگیر از مولات امام زمان ) یا ابا صالح مددی مولا (3بار) در و دیوار بیت وحی گوید با تو پیوسته که اینجا مادرت افتاد از پا یا اباصالح (ازاین قسمت 👇باید سوز شعر بیشتر بشه) بیا از قنفذ کافر غلاف تیغ را بستان وای ، وای ، که جایش مانده بر بازوی زهرا یا اباصالح میان دشمنان نقش زمین شد مادرت زهرا (مگه میشه امام زمان به محفلی که نام مادرش زهرا برده میشه نگاه نکنه ) میان دشمنان نقش زمین شد مادرت زهرا بگو آندم چه حالی داشت مولا یا ابا صالح (حالا هر کجا نشستی امام زمانت را صدا بزن این لحظات تو پرونده اعمالت داره ثبت میشه ) یا اباصالح مددی مولا (صدا صدای این جمعیت نیست ا ) یا ابا صالح مددی مولا (3بار)
(بعدش با بسم الله الرحمن الرحیم دعای ندبه را شروع می کنی )وهرقسمت که خواستی این گریز که هر قسمت روضه رو خواستین بخونید 👇 این الطالب بدم المقتول بکربلا... صاحب عزا کجایی، کی می شود بیایی در صبح آشنایی، ای جلوه خدایی در ماتم عزای، کرب و بلا نشستی ای یار کربلایی، گویم سرت سلامت از دیده خون فشانی، در ماتم حسینت ای منتقم کجایی، گویم سرت سلامت یا امام زمان من نمیدونم کدوم مصیبت کربلا بیشتر دل شما رو می سوزونه ... اون چه مصیبتیه که در زیارت ناحیه مقدسه می فرمایید؛ شب و روز در مصیبت جد غریبم حسین گریه می کنم، اگه اشک چشمام تمام بشه خون گریه می کنم... وقتی از امام سجاد(ع) سوال شد در کجای حادثه کربلا بیشتر به شما سخت گذشت، سه بار فرمود؛ الشام الشام الشام. امان از مصیبت اسارت عمه جان شما زینب... آه بمیرم، برای اون لحظه ای که امام حسین از اسب بر زمین افتاد... تا اون نامردها دیدند دیگه کار آقا تمومه، دیگه توان نداره، هلهله کردند... به سمت خیمه های اباعبدالله هجوم بردند... این زنان و کودکان بی پناه سر به بیابونها گذاشتند... امان از مصیبت اسارت اهل حرم... امان از تازیانه ... امان از زخم زبان و دشنام... ای حسین... حسین آرام جانم حسین روح و روانم دگر طاقت ندارم حسین بی تو نمانم حسین بی تو چه سازم.... منظر دلهای ماست کرب و بلای حسین مرغ دل ما زند پر به هوای حسین تشنه گه کربلا مهر و مدد زد به عشق جنت اعلای دل صحن و سرای حسین ملک سلیمان بود در نظرش بی بها هر که گدایی کند پیش گدای حسین بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا تشنه آب فراتم ای اجل مهلت بده تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی اشکم شبیه خون جگر شد نیامدی گفتند که جمعه می رسی از راه عمرم در این قرار به سر شد نیامدی ای یادگار علی و نور چشم فاطمه ای آخرین ذخیره طاها نیامدی یا صاحب الزمان... آی مردم ... صبح جمعه همه با یه امیدی اومدید و امام زمان و صدا می زنید... خدا امید هیچ بنده ای رو نا امید نکنه... اما بمیرم برای اون آقایی که کنار نهر علقمه امیدش نا امید شد... یا ابالفضل... به اهل حرم قول داده بود آب بیاره... مشک رو پر از آب کرد سوار بر مرکب به سوی خیام حرکت کرد... از روبرو کسی جرئت نداشت بیاد، نانجیبی از پشت درختان حمله کرد و با یک ضربه شمشیر دست راست قمر بنی هاشم رو قطع کرد... مشک رو به دست چپ داد... هنوز امید داشت... دست چپ رو هم قطع کردند... خم شد و مشک را به دندان گرفت ... هنوز در دل امید داشت... اما ناگهان تیری آمد و بر مشک نشست و آبها بروی زمین ریخت... آه امید آقا ابالفضل نا امید شد... از حرکت ایستاد(انگار بدون آب دیگه نمیخواد به خیمه ها برگرده)... تیر دیگری بر چشم قمر بنی هاشم نشست... یه نامردی با عمود آهنین چنان بر فرق ابالفضل زد.... یا امام زمان عموی شما دست در بدن نداره... از بالای اسب با صورت بر زمین افتاد... اینجا بود که صدای ناله ابالفضل بلند شد... «یا اخا ادرک اخاک» ای حسین برادرت را دریاب... حسین خودش رو بالای سر برادر رساند... صدا زد داداش؛ پاشو بریم به خیمه نذار که دشمن به ما بخنده داداش؛ آب به خیمه نرسید فدای سرت حسین قامتش خمید فدای سرت صدا زد حسین قسم ات میدم تا من جان در بدن دارم منو به خیمه نبری... آخه من به سکینه قول داده بودم آب برم ولی نشد ای حسین صل الله علیک یا اباعبدلله
روضه جانسوز حضرت سیدالشهدا در شب جمعه *لبها مُعطر است سلامٌ علی الحسین* *ساعاتِ آخر است سلامٌ علی الحسین* *این خاک رستخیزِ تمامِ مصایب است* *صحرای محشر است سلامٌ علی الحسین* *آن گلویی که بوسه زد بر آن پیغمبر* *فرداش خنجر است سلامٌ علی الحسین* *والعصر عصر اگر برسد چشمِ زینبش* *حیران یکسر است سلامٌ علی الحسین* *◾شبِ جمعه س شبِ زیارتی اباعبدالله ست، امشب بی بی فاطمه ی زهرا خودش میاد دست میکشه رو سرِ عزادارِ حسینش، اما امان از لحظه ای که حسین تکیه بر نیزه ی بی کسی زده ، دیگه هیچ یاری براش نمونده خدایا امان از غریبی، اومد به میدان با اینکه داغ دیده همه لشکر رو پراکنده میکرد، صدا زد لا حول و لا قوة الا بالله یعنی خواهرم زینب هنوز بی برادر نشدی، هنوز سایه م رو سرته، اما امان از اون لحظه ای که اومدن دوره حسینِ زهرا رو گرفتن، خدایا یکی با نیزه میزنه یکی با شمشیر میزنه هر کی وسیله نداشت با سنگ میزد😭 *امان‌از دل زینب(این روضه خیلی حق داره عزیزان خودتو ببر یه لحظه کربلا ببین حسین و زینب چی کشیدن)ای وای سنگی بر پیشانیِ مولا اثابت کرد الله اکبر خون جلوی چشمای آقا رو گرفت پیراهن عربی شو بالا گرفت خونه پیشانیشو پاک کنه اما یه وقت تیر سه شعبه ای بر قلبِ آقا زدن ای وای این تیر دیگه امید زینب رو ناامید کرد😭 اما زینب حالا منتظره خدایا چرا دیگه صدای لا حول ولای برادرم نمیاد الله اکبر کربلا به لرزه در اومده زینب دوید بالای تل زینبه ای وای خدایا آنچه زینب دید هیچ خواهری نبینه یه وقت دید شمر رو سینه ی برادرش نشسته(اونی که کربلا رفته میدونه تلِ زینبیه با حرم زیاد فاصله نیست)بی بی زینب چی کشید خدایا یه وقت دید شمر هر کاری کرد خنجر از جلو گلوی حسین رو نمی برید (وای میدونی چرا؟) آخه جایی که پیغمبر بوسه زده، تا یه لحظه پیش زینب اون جا رو بوسه زده، زهرا بوسه زده😭 یه وقت شمر خدا لعنتش کنه بدن حسین رو برگردوند، سجده بر خاکِ کربلا گذاشت، لحظات آخر میگه دیدم زینب اومد بالای تل زینبیه ، حسین صدا زد زینب برگرد به خیمه نمی تونی ، طاقت نداری این صحنه رو ببینی* *برو خواهر جون مادر ، نبینی بریدنِ سر* *بروخواهر جون مادر نبینی خنجر وحنجر* *برو خواهر ، یه وقت بمیرم زینب دستاش رو رو سرش گذاشت خدا لعنت کنه شمرو با چند ضربه ی شمشیر سر حسین رو از بدن جدا کرد، آی امان از دل زینب😭 *او می بُرید و من می بریدم* *او از حسین سر من از حسین دل* *یه وقت دید سری به نیزه بلند است در برابر زینب* *خدا کند که نباشد سرِ برادرِ زینب* *علی لعنة اللهِ علی القوم الظالمین*
_روضه حضرت زهرا سلام الله علیها گریز روضه سیدالشهدا علیه السلام السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده اشک بر زهرا حیاتم می دهد از غم دوزخ نجاتم می دهد اشک بر زهرا، دهد بوی بهشت می کند ترسیم خط سرنوشت اشک بر زهرا برد دل را بقیع می کشاند رشته ام را تا بقیع *سادات ، اخه مادرتون همین‌جا گریه می کرد انقده زیر آفتاب ناله میزد" امیرالمومنین یه سایبان برا خانمش درست کرد؛ این صورت نباید زیر آفتاب بمانه. این صورتی که برا ملائکه نور افشانی می کنه تا علی زنده ست نباید زیر آفتاب بمونه ....." آخ دلم یه جایی رفت ... من فدای اون بچه های حسین که صورت هاشون زیر آفتاب اونقده سوخته بود .... آگه امام زمان اشاره نمی کرد من نمی تونستم بگم فرمود: سُبِيَ اَهلُکَ کَالعَبِيدِ ...* برده ها رو میدونی چه جور می بردن؟!! *صُفِدُوا بِالحَديِدِ* یعنی آگه همه سواره بودن، آگه همه سایبان و محمل داشتند اما اینا بر شتران بی محمل و جحاز *تَلفَحُ وُجُوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ * آخ صورت هاشون اونقده سوخته بود حسین ...... * ان شاالله وعدمون حرم نازدانه حسین ، حالا تو خود،حدیث مفصل بخوان ازین مجمل این صورتی که زیر آفتاب سوخته آگه سیلی بهش بخوره چی میشه،آگه تازیانه و کعب نی بزنن ..... آی حسین .... هرکه با زهراست احساس سخاوت میکند *در عین نداری انقده سخاوت داشت حتی وقتی پیغمبر سلمانو فرستاد دره خونش گردنبدشو به سلمان داد،بچه هاش چیزی نداشتند بخورند اما هر کی در خونش اومده دست خالی برنگشته، امشب بگو مادر ،مادرانه یه چیزی تو کاسه ی گدایی ما بریز .....* اصلا رسم این خانواده اینه در عین نداری فضل و بخشش شون بیشتره آخه پسرشم وقتی تو گودال بود.....بگم ..." نذاشت ساربان دست خالی برگرده، آخ دست پر برگشت هم انگشتو برد،هم انگشترو.... حسین حجت_الاسلام_میرزامحمدی
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ *این حدیث کساء از جابر بن عبدالله انصاری رسیده، کساء به عبا میگن،عبای یمانی مطرح ِ * عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراَّءِ*حضرت زهرا داره برا ما حرف میزنه،چقدر خوبه امشب بریم پا صحبت حضرت زهرا بشینیم* عَنْ فاطِمَهَ الزَّهْراَّءِ عَلَیْهَا السَّلامُ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ،وَآلِهِ قالَ سَمِعْتُ فاطِمَهَ اَنَّها قالَتْ دَخَلَ عَلَىَّ اَبى رَسُولُ اللَّهِ فى بَعْضِ الاَْیّامِ فَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَهُ*حضرت زهرا سلام الله علیها میگه که: یه روز بابام بر من وارد شد"بعد پیغمبر که داره سلام میده ما داریم سلام پیغمبر رو به حضرت زهرا میدیم،یه نکته بگم:" "رسول مکرم اسلام صل الله علیه و آله و سلم روحی فداه فرمودند: اگر کسی سه روز به من و فاطمه ام سلام کنه اهل بهشته" حالا پیغمبر:* فَقالَ:*بابام فرمود:* السَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَهُ، فَقُلْتُ عَلَیْکَ السَّلامُ قالَ اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً* "فرمود: دخترم من توی بدنم احساس ضعف می کنم" الله اکبر، پیغمبر اسلام وقتی احساس ضعف میکنه میره در خونه ی فاطمه،پیغمبر مسجد میخواست بره اول می رفت دیدن زهرا،از مسجد میومد اول می رفت دیدن زهرا* قالَ اِنّى اَجِدُ فى بَدَنى ضُعْفاً ، فَقُلْتُ لَهُ اُعیذُکَ بِاللَّهِ یا اَبَتاهُ مِنَ الضُّعْفِ*فرمود دخترم تو بدنم احساس ضعف می کنم،فاطمه عرض کرد بابا،از این ضعفی که دارید،پناهت میدم به خدا*فَقَالَ یا فاطِمَهُ ایتینى بِالْکِساَّءِ الْیَمانى فَغَطّینى بِهِ*آقا رسول الله فرمود:اون عبای یمانی رو برام بیار* فَاَتَیْتُهُ بِالْکِساَّءِ الْیَمانى فَغَطَّیْتُهُ بِهِ*عبارو آوردم،کساء رو آوردم انداختم رو بابام* وَصِرْتُ اَنْظُرُ اِلَیْهِ* اون وقت شروع کردم به نگاه کردن به بابام"حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: از همه ی این دنیا سه چیز رو دوست دارم،انفاق کردن،قرآن خواندن،نگاه کردن به صورت بابام" چی میشد امشب ما نگاه می کردیم به صورت امام زمان(عج)؟* وَاِذا وَجْهُهُ یَتَلاَْلَؤُ کَاَنَّهُ الْبَدْرُ فى لَیْلَهِ تَمامِهِ وَکَمالِهِ*نگاه کردم دیدم صورت بابام مثل ماه شب چهارده داره میدرخشه* فَما کانَتْ اِلاّ ساعَهً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحَسَنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا قُرَّهَ عَیْنى وَثَمَرَهَ فُؤ ادى* دیری نگذشت حسنم اومد،سلام کرد،گفتم:سلام نور چشمم،میوه ی دلم* فَقالَ یا اُمّاهُ اِنّى اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ*مادر یه بوی خوشی میاد تو خونه،مثل بوی جدم ِ انگار؟* فَقُلْتُ نَعَمْ*آره پسرم* اِنَّ جَدَّکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ الْحَسَنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ یا رَسُولَ اللَّهِ*اومد مقابل پیغمبر مؤدب ایستاد،سلام کرد * اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ* امام حسن میگه:اجازه میدید منم بیام کنار شما زیر عبا؟* فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیاصاحِبَ حَوْضى قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُ تَحْتَ الْکِساَّءِ *اجازه داد حسنم رفت زیر عبا*فَما کانَتْ اِلاّ ساعَهً وَاِذا بِوَلَدِىَ الْحُسَیْنِ قَدْ اَقْبَلَ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمّاهُ فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا قُرَّهَ عَیْنى وَثَمَرَهَ فُؤ ادى*سلام پسرم،نور چشمم،میوه ی دلم* فَقالَ لى یا اُمّاهُ اِنّىَّ اَشَمُّ عِنْدَکِ راَّئِحَهً طَیِّبَهً کَاَنَّها راَّئِحَهُ جَدّى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقُلْتُ نَعَمْ اِنَّ جَدَّکَ وَاَخاکَ تَحْتَ الْکِساَّءِ فَدَنَى الْحُسَیْنُ نَحْوَ الْکِساَّءِ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکَ یا جَدّاهُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَنِ اخْتارَهُ اللَّهُ اَتَاْذَنُ لى اَنْ اَکُونَ مَعَکُما تَحْتَ الْکِساَّءِ*حسین اومد، سلام و جواب سلام،همون حرفایی که امام حسن زد،فرمود:آره جدت و برادرت زیر کساء هستند، اومد سلام داد به پیغمبر،اجازه میدید منم بیام؟* فَقالَ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى*یه کارایی می کرد پیغمبر با حسین همه تعجب می کردند،در روایت اومده: از همسران پیغمبر نگاه می کرد دید که پیغمبر دوتا انگشت بزرگ هر دست حسین رو گرفته،امام حسین کم سن و ساله،کوچیک بود،این دوتا انگشت رو گرفته،نگه داشته،خودش رو دو کنده زانو نشسته هی داره دست و بدن و پای حسین رو می بوسه،گلوش رو می بوسه.سئوال کردند:یا رسول الله؟ فرمود: این جای زخم های نیزه و شمشیر و ... بعد فرمود: حسینم شهید میشه،هر کسی حسین مرا زیارت کند،ثواب یک حج من برا اونه،سئوال کردند:یک حج؟ حضرت فرمود: دو حج. باز سئوال کردند:دو حج؟ حضرت فرموند:چهار حج. هی تعجب کردند،تا حضرت فرمودن:تا هفتاد حج"امشب می نویسی ما بریم کربلا؟* گرد حرم دویده ام،صفا و مروه دیده ام
هیچ کجا برای من،کرب و بلا نمی شود *سلام کرد،پیغمبر جوابش رو داد* وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا شافِعَ اُمَّتى* کم سن و ساله امام حسین،اولین روزی است که روزه ی مستحبی گرفته ابی عبدالله،حالا میخواد افطار کنه،حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود:پسرم افطار کن،عرض کرد مادر جان به من چی میدید روزه گرفتم؟ فرمود:ثواب نصف عبادت های من مال دوستان تو.افطار نکرد،باباش اومد،فرمود:بابا اولین روزِ که من روزه ی مستحبی گرفتم،چی به من میدید؟فرمود:پسرم! نصف عبادت های من ثوابش مال محبین تو. علی که:" ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین"بازم نخورد، حسن آمد،فرمود:برادر جان افطار کن، فرمود:حسن جان! چی به من میدی من روزه گرفتم؟ هدیه؟ فرمود: نصف عبادت های من ِ حسن." مرحوم سراج یک از وعاظ برجسته ی تهران می فرمود: آی مردم ثواب یه تازیانه ای که حضرت زهرا سلام الله علیها در راه علی خوردن رو بدهند،همه عالم رو بسه" امام حسن فرمود: ثواب نصف عبادتهام مال محبینت، پیغمبر اومد،همین سئوال، همین جواب،بازم نخورد،جبرئیل نازل شد یا رسول الله!،خدا میگه بخور، پرچم شفاعت اُمت رو به تو دادم."گریه کن هات رو می بخشم" "آقا! هیچکی دلش نیومد لب های امام حسین رو خشک ببینه، اما هلال میگه: دیدم این لب ها به هم میخوره به سختی باز میشه،رفتم آب بیارم،سپرم پر بود،دویدم،تا رسیدم بالا دیدم قاتل اومد، دستش رو نگاه کردم، دیدم سر رو گرفته، آب رو دید به من خندید، گفت:سیرابش کردم، گلوش رو ببین* وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا وَلَدى وَیا شافِعَ اُمَّتى، قَدْ اَذِنْتُ لَکَ فَدَخَلَ مَعَهُما تَحْتَ الْکِساَّءِ فَاَقْبَلَ عِنْدَ ذلِکَ اَبُوالْحَسَنِ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِبٍ وَقالَ السَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ*سلام دختر پیغمبر* فَقُلْتُ وَعَلَیْکَ السَّلامُ یا اَبَاالْحَسَنِ وَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ*تا امیرالمؤمنین سلام کرد،تا وارد شد فاطمه زود جواب داد،آخه یه روز امیرالمؤمنین از در اومد،هی گفت:دختر پیغمبر سلام، مادر بچه هام سلام،پاره ی تن پیغمبر، اومد بالا سرش،دید دیگه هیچی از زهرا نمونده،شروع کرد گریه کردن،این اشکا که ریخت،کم کم چشم های فاطمه باز شد،چشمش به اشک علی افتاد، این دست ها درد می کرد،یواش یواش این دست هارو آورد بالا،شروع کرد اشک امیرالمؤمنین رو پاک کردن،مولا بغضش شکوفا شد، فاطمه جان این چه کاریست؟عرضه داشت:از بابام شنیدم اشک مظلوم عرش رو می لرزونه* ای عروس آسمانی ای خدای مهربانی یک نگاه ِ کاملم کن می توانی،می توانی من چه می بینم خدایا حالا بیمارم خراب است قلبم از غصه کباب است من چه می بینم خدایا جان سپرده یا که خواب است سیل اشکم تا نیامد حال یارم جا نیامد پیش چشمم هر چه می کرد دست او بالا نیامد /
این حدیث آمد ز زهرای بتول فاطمه صدیقه بنت الرسول روزی آمد خانه ما مصطفی گفت با حالی شبیه التجا ضعف دارم جان بابا دخترم پهن کن بابا عبایی بر سرم آن عبایی را که دارم از یمن آن عبا بر من بکش ای ممتحن گفتمش بابا بلا دور از شما در پناه مهر و الطاف خدا من کشیدم آن عبا بر روی او یک نظر کردم به ماه روی او صورتی زیبا تر از قرص قمر روشن و زیبا نکو تر از سحر ساعتی بگذشت و آمد مجتبی گفت ای مادر سلام و صد دعا گفتمش مادر سلامم بر شما نور چشمم ای عزیز با وفا گفت مادر خانه دارد عطر گل هست بوی جد ما ختم رسل گفتمش ای نور چشمم بوی او آمده در خانه با گیسوی او رفت نزد حضرت خاتم حسن گفت بابا جان فدایت جان و تن گفت بابا صد سلام و صد درود بر شما ای خاتم رب ودود با اجازه رفت در تحت کسا در کنار مصطفی شد مجتبی بعد از آن آمد حسین و با سلام گفت بوی جدم آید بر مشام گفتمش ای نور چشمانم حسین ای عزیز فاطمه ای نور عین جدتان در خانه در زیر کسا آمده امروز شد مهمان ما با اجازه رفت در زیر کسا در کنار مصطفی شد با حیا بعد از آن آمد علی مرتضا گفت زهرا جان سلامم بر شما بوی یار مهربان آید همی بوی جوی مولیان آید همی گفتم او را یار ختمی مرتبت صاحب خُلقِ عظیم و مرتبت آمده مهمان ما بابای من آمده مانند جان در جسم و تن رفت نزد احمد و گفت این سوال چیست رمز و راز این وقت و مجال با اجازه رفت در زیر کسا در کنار مصطفی شد مرتضا بعد از آن رفتم کنار اهل خود تا بجویم با عزیزان وصل خود ما همه بودیم در زیر کسا دست خود برداشت بابا بر دعا گفت یارب اهلبیتم را ببین بهترین خلق خدا روی زمین خونشان با خون پاک من قرین جسم و جان دارند از من با یقین جسمشان را از بدیها دور کن قلبشان را خانه ای از نور کن لطف کن بر خاندانم با کرم تا ابد آباد گردان این حرم دشمن آنها مرا هم دشمن است پیش چشمم جلوه اهریمن است هر که در دل حُبِّشان دارد به جان می شود محبوب من در دو جهان بانگ حق برخاست از عرش برین کای ملائک بشنوید این با یقین هر چه را من آفریدم در جهان این زمین و جمله هفت آسمان کوه و دریا را اگر من ساختم نه فلک را اینچنین پرداختم هر چه زیبائیست در شمس و قمر ظلمتِ شبها و نور در سحر ساختم اینها به عشق مصطفی ساختم با مهر این اهل کسا بانگ زد جبریل مَن تَحت الکسا صاحب کرسیُّ و مجد و کبریا بانگ حق برخاست زهرا س و پدر معدن ایمان و کان هر گوهر حیدر و فرزند پاکش مجتبی هم حسینِ بنِ علی در کربلا گفت جبرائیل ای رب جلی میروم من نزد زهرا و علی با اجازه نزد ما زیر کسا آمد و می خواند، پیغام خدا گفت ای پیغمبر عالی مقام می رساند حق به درگاهت سلام هر چه که در کل عالم خلق شد از برای اهل زیر دلق شد گفت از این خانواده تا ابد دور شد ناپاکی و هر فعل بد جسم و روح خاندانت پاک شد نامشان بر تارک افلاک شد گفت حیدر چیست رمز جمع ما چیست مزد راوی این وضع ما گفت هر کس نقل کرد این ماجرا در میان دوستان مرتضا هر غمی دارد خدا شادی کند بر اسیران بانگ آزادی کند مشکلات جمعشان حل می شود سحر درد و غصه باطل می شود گفت مولا رستگارانیم ما همچنان گل در بهارانیم ما شیعه با این نقل می گردد سعید بهتر از این مژدگانی کس ندید
( سلام الله علیها ) تو گردشِ ثبات اهل بیتی تو مَجمعِ صفات اهل بیتی نیست فلَک به قدر، هم پایه ات سایه ی تو ندیده همسایه ات رویِ تو حسرتِ دل آفتاب موی تو شب ندیده حتّی به خواب ... ( سلام الله علیها ) مگه میشه نام بی بی رو برد ، چشم انسان اشک آلود نشه ؟ زینب یعنی اشک ، زینب یعنی داغ ، زینب یعنی شجاعت و مردانگی ... : ز کودکی ، دایه ی تو غم شده قامتِ غم ، در غمِ تو خم شده کاری ندارم به مصیبت های بی بی ، فقط این مصیبت رو یادآوری میکنم ، همه جا ایستاد ، حتی کنار بدن بی سرِ برادر از پانیفتاد ، دستش رو زیر اون نازنین بدن برد : خدایا این قربانی را از آل محمد قبول کن ... توو مجلس عُبیدُالله ایستاد ، فرمود : « مَا رَأَيْتُ‏ إِلَّا جَمِيلًا » ( یعنی آنچه از جانب خدا بوده همش زیبا بود ، و آنچه از جانب شما بود زشتی و ناپاکی و جنایت بود ... ) دم دروازه ی کوفه خطبه خواند ، مقابل یزید مثل کوه ایستاد و گفت : « اَ مِنَ العَدلِ يَابن الطُّلقاءِ » اما یه جا صبرش رو از دست داد بی بی ... همون موقع ای که دید یزید داره با چوب به لب ودندان ابی عبدالله میزنه ... نمیدونم این چوب چه کرد ، با دلِ بی بی زینب ؟ یه مرتبه دیدند بی بی دست برد ، گریبان پاره کرد ... چوب یزید و طشت طلا و سرِحسین یا رب از این مشاهده زینب چه میکند ... ؟ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یا مولای یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ...
بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست صفای فاطمیه از صفای مادر توست اگر که سائلم و نوکر همیشگی ام فقط به خاطر لطف و عطای فاطمه است تمام عزت شیعه رحین منت اوست تمام زندگی ما فدای مادر توست قسم به مادر و آن احتجاج حیدریش دوام خدمت ما با دعای مادر توست ز نور چادر او ما همه مسلمانیم که اصل طینت ما خاک پای مادر توست به وقت مرگ که دستم به هر دری کوتاست امید دلخوشی من وفای مادر توست بیا که با تن خونین ، هنوز منتظر است که انتقام تو تنها دوای مادر توست ‍ روز آخر زهرای مرضیه از بستر بیماری بلند شدند کمی کارهای خونه رو انجام دادند.. فرمودند اسماء ...من ساعتی استراحت می کنم .. منو صدا بزن اگه جواب ندادم اسماء ...بدون دیگه به بابام پیغمبر خدا ملحق شدم... 🌹 اسماء میگه... دل نگران بودم.. گفتم خدا چرا خانم اینطور فرمودند ..دیدم وارد حجره شدند خدا ...ساعتی بعد صدا زدم ..عرضه داشتم .. یا بنت رسول الله.. دیدم جواب نیومد...خدایا ...چه خبر شده... چرا خانم جواب نمیدن...دوباره صدا زدم: (یا بنت رسول الله) دیدم جواب نمیاد 🌹 وارد حجره شدم...دیدم خانم رو به قبله خوابیدند... یه پوشیه ی سفیدی روی صورت کشیدند...میگه اومدم کنار خانم.. ای پوشیه رو کنار زدم دیدم ای وااای... خاک به سرم شده خانم جان دادند...ای وای ای وای... خدایا ...حالا من جواب امیرالمومنین رو چی بدم .. جواب بچه ها رو چی بدم ... در همون حالت میگه دیدم صدای حسن و حسین میاد .. وارد خانه شدند تا اومدند صدازدند اسما بگو مادرمون زهرا کجاست... دوان دوان وارد حجره شدند ...کنار بدن بی جان مادر نشستند.. حالا میخوای گریه کنی بسم الله ... برا یتیمان زهرای مرضیه گریه کن...این بچه ها خودشون رو انداختند روی بدن مادر... ( جملات زمینه ساز👈 نميدونم تا حالا بچه ی یتیم کنار بدن مادر دیدی یا نه) امام حسن (علیه السلام) خودشو انداخت روی بدن مادر ...صدازد: (یَا أُمَّاهُ کَلَّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی) ...مادرجان من حسنم... با من حرف بزن مادر.. الان روح از بدنم جدا میشه مادر ... مادر ابی عبدالله اومد... آی کربلایی ها ..آقاتون اومد..این صورت رو گذاشت روی پاهای مادر..هی پاهای مادر رو میبوسه صدا میزنه (یَا أُمَّاهُْ کَلِّمِینِی) هی صدا میزنه وای مادر با من حرف بزن ...من حسینتم...😭 مااادر.. اگه بامن حرف نزنی میمیرم مادر...مادر...ای وای ای وای 🔹اسماء چرا چشم از ما پوشیده مادر 🔹وقت اذان مغرب خوابیده مادر