🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_هشتم_محرم
مناجات
"اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً"
هیچ امیدی نباشد بر من و احوال من
مستحق هیــچ پروازی نباشد بال من
کارهای من وصالت را به تاخیر افکند
بوی هجران می دهد پرونده اعمال من
من دگر آن نوکر خوب و قدیمی نیستم
من دگر آن نوکر خوب و قدیمی نیستم
این لباس نوکری گرید بر این احوال من
بارها خوردم زمین از جا بلندم کرده ای
بارها خوردم زمین از جا بلندم کرده ای
بارها شد جای من تو آمدی دنبال من
#یابن_الحسن ...
بارها دستم گرفتی و نمک گیرت شدم
شکر یک نعمت نکرد آخر زبانِ لالِ من
تا دم آخر منم شرمنده احسـان تو
من گنه کردم،
تو کردی گریه براحوال من
"اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ
اَبَدا ًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ
وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
هر کی میخواد به این پدر وپسر سلام بده به بچه های تشنه ابی عبدلله سلام بده بسم الله
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
و بعد قالَ اللَهُ الْحَكيمُ في كِتابِهِ الْكَريم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَفَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ
خیز از جا آبرویم را بخر
اومد کنار بدن علی اکبرش
هر کاری کرد دلش آرام نگرفت
یه جمله...علی جان
خیز از جا آبرویم را بخر
عمه را از پیش نامحرم ببر
#حسین...
وَ بَعد قالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ
إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْرًا قَذَفَ فِي قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَيْنِ وَ زِيَارَتِهِ
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
چه جوانی رو داره راهی میدان میکنه
جوانی که هم خود ابی عبدالله این تعبیر رو درموردش دارند
و هم تعبیریست از عمر سعد در مورد علی اکبر
کُنّا اِذَا اشْتَقْنا به رسولله نَظَرْنا اِلی وَجْهِهِ؛ علی
هر وقت ما دلمون برا پیغمبر تنگ می شد نگاه به چهره علی اکبر میکردیم
این تعبیر امام حسین وا
حسین کیه ابی عبدالله خودش وقتی تو بغل فاطمه قرار می گرفت
صدیقه طاهره وقتی با حسین بازی می کرد
لالاییش این بود
حسین و بالا مینداخت میفرمود
«أنتَ شبیه بِأنبی/ لست شبیها بعَلی»
یعنی خود حسین أشبه الناس برسول الله است
اما همین حسین میگه ما دلمون که برا پیامبر که تنگ میشد به علی نگاه میکردیم الله و اکبر
از این وجه الله و وجه رسول الله
چی درست کردن که تمام صورت شده لخته خون
مرحوم علامه دربندی رضوان الله تعالی علیه
به مقتل علی اکبر که رسید داره مقتل مینویسه
رسید به این تعبیر
مرکب این آقا این آقا رو عوض اینکه به خیمه ها برگردونه اشتباهی برد وسط لشکر دشمن
این عبارت رو نوشت بعد نشست با خودش فکر کرد چطور میشه که مرکب اون هم مرکب عربی
که بهش میگفتن فارس
راکبش را اشتباهی ببره تو لشکر
دشمن
احتمال اول نوشت که وقتی شمشیر به فرق زدن خون فرق مقدس امد ریخت روی چشم مرکب مرکب راه رو گم کرد قانع نشد
احتمال دوم وقتی شمشیر به فرق مبارکش زدن اونتونست مستول قامه رو مرکب بمانه لذا افتاد رو گردن مرکب دستاشو دور سر و چشمان مرکب انداخت مرکب جلوشوندید اشتباهی رفت تو لشکر
بازم قانع نشد
آنقدر نوشت خوابش برد در عالم رویا صدیقه طاهره را زیارت کرد
روضه علی اکبر به روضه حضرت زهرا گره خورده
جوانهاباید حقش امشب ادا کنند
بی بی دو عالم فرمود
دربندی تا اینجا نوشتی از اینجا به بعدشو از زبان من زهرا بنویس
فحمله الجواد الا معسکرالععدا
تا اینجاشو نوشتی بقیه شو من میگم بنویس
همین که مرکب رفت وسط لشکر دشمن فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِم اِربَن اِربا
تا خورد روی زمین صدا زد
ابی عبدالله اومد اما چه آمدنی
نوشتن هفت قدم رو زانوهاش داره میاد
بعضیا نوشتن هنوز از رو مرکب پیاده نشده بود
دیدن حسین رو زین مرکب هفت مرتبه بلند شدو نشست
هی میگه ولدی علی
الله و اکبر چه خبر شده
تا رسید کنار مقتل علی اکبر
نوشتن تا اینجا صدای گریه هاش کسی نشنیده بود
فبکا بکاء عالیا
اگه میخوای سنخیت پیدا کنی یعنی تو روضه علی اکبرباید بلند بلند گریه کنی
نشست رو خاکا دلش آرام نشد
اونقدر معطل شد لشکر خوشحال شدند گفتند با یک تیر دو نشان زدیم
هم پسر و قدیم هم پدر و زمین گیر کردیم
صورت رو صورت جوان ش
یه وقتی صدای ناموسش زینب داره میاد
راوی میگه دیدم یه خانوم بلند قامت
هی زمین میخوره و بلند میشه
هی میگه یا اخیا وبن اخیا
یعنی اول نگران حال حسین
تا زینب آمد وسط میدان
ابی عبدالله بدن جوان شورها کرد نمیخواد خاطره مدینه تکرار بشه
یه بار ناموسش بین نامحرما گیر افتاده بسه
چه کرد زیر بغل خواهر و خودش گرفت
خواهر و خودش به خیمه ها رسوند
آماده ای بگم یا نه آقا جان یه لحظه امدن ناموس تو بین نامحرم طاقت نیاوردی
پس کجا بودی مجلس یزید
دست خواهرتو به طنابی بسته بودند دلقک ها و نامحرما داشتند شادی
می کردن
ای حسین
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
بیایید جوانان
بیایید جوانان
گلاب آرید قران
که اکبر می رود به سوی میدان
چیزی نگذشت دیدن حسین فریاد میزنه
جوانان بنی هاشم بیایید
علی را بردر خیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم
نه من میگم اینجای شر غلطه
چطور شد بدنو خود عبدالله منتقل نکرد ذهنتو از مقتل علی اکبر منحرف کنم
این واقعه منا خیلی چیزها را برای ما نشان داد یکیش همینه
اومدن خدمت مراجع عظیمالشأن گفتند از اون تعدادی که تو منا بودن چند نفر مفقود بودند حالا پیکر هاشون شناسایی شده اما بدنشون جوریه که اگه منتقل به ایران بشه متلاشی میشن
همه فرمودند انتقال پیکر هاشون جایز نیست چون بدن مومن احترام داره
امام قوی ترین گزینه بشریت
اما نتوست بدن علی اکبر رو منتقل کنه نه این که طاقت نداشت
سر را برداشت بازوها رو زمین افتاد
پاها را برداشت دید پهلو رو زمین افتاد
فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِم اِربَن اِربا
اینجا بود صدا زد
یا فِتیانَ بَنی هاشِم
#حسین
تنها بدنی که ابی عبدلله براش حریم قائل شد بدن علی اکبر بود
یعنی چی
یعنی وقتی اومد کنار بقیه ابدان بنی هاشم
ابی عبدالله با مرکب آمد کنار اون ابدان از مرکب پیاده شد
اما بدن علی اکبر و نوشتن
هفت قدم مانده ورود به بدن برسه
از مرکب پیاده شد
مرحوم شیخ حر عاملی مینویسد
دیدن حسین داره میاد اما چه آمدنی
رو زانوهاش داره قدم برمیداره
هی میگه ولدی علی علی علی
#یا_الله
اومد کنار بدن همه دیدن
فَجَلَسَ علی التراب
این پسر ابوتراب
نشست روی خاک ها
دو دست در طرفین بدن گذاشت
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ
هیچ پدری حتی در شب دامادی بچه اش هم اینجوری بچشو نمیبوسه
این گونه هایی که زیر آفتاب سوخته بود گذاشت رو این گونه هایی که غرق خون بود
دوتا لب هایی که ترک ترک خورده بود
رو هم دیگه قرار گرفت
حسین هی داره نفس میده
بلکه راه نفس علی باز بشه دست مبارک انداخت میان حلق علی
این لخته های خون و بیرون آورد
دید نفسی رد و بدل نمیشه
من اینجوری میفهمم خم شد
این لب ها رو که گذاشت به این لب ها گفت بزار نفس بدم راه نفس باز بشه
تا نفس داد دیدن حسین هم از نفس افتاد
دیگه از این بدن جدا نشد
#حسین
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
وقتی شنید حسینش و می کشند
پرسید بابا اون روزی که می کشن شما هستی گفت نه دخترم
باباش علی هست نه دختر
من زنده ام نه دخترم
یا ابتا فمن یبکی الی پس کی بر حسینم گریه میکنه
فرمود زهرا جان امتی میان
جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ مثل مادر بچه مرده بر حسین تو زار میزنن
تا این بشارت داد گریه زهرا بنداومد یعنی این روزا با گریه بر عبدالله لبخند رضایت رو داری تو پرونده ثبت می کنی بیچاره اون کسی که این روزا اشک نداشته باشه
بعد فرمود فاطمه جان باید یه قولی به من بدی قیامت تو از زن هاشون شفاعت کنی من هم از مردا شون شفاعت می کنم شب هشتم امشب باید گریت با روزای دیگه فرق کنه چرا
چون نوشتن تا اینجا صدای گریه حسین و احدی نشنیده بود
اما وقتی اومد بالا سر علی اکبر
فَبَكَا بُكَاءً عالیاََ
#حسین
جوونیتو امروز گره بزن به جوون ابی عبدالله،
#حسین
آمد خدمت امام صادق علیه السلام
ان شاالله تو جلسمون پدر،مادر شهید نباشن؛اگرم هستن من عذرخواهی میکنم،
دیشب نتونستم روضه علی اکبر بخونم پیش پدری که داغ جوان دیده بود هرچه باداباد ببخشند منو
؛آقاجان اَلَذِّ لذائذ برای پدر،مادر چیه
فرمود:اینکه خدا به اونا فرزندی عنایت کنه،این فرزند جلو چشم این پدر مادر بزرگ بشه؛به سن جوانی برسه،
پرسید آقا تلخ ترین لحظات برا همین پدر،مادر چیه
حضرت فرمود:اینه؛
این جوون جلو چشم همین پدر،مادر پرپر بشه
بعضیا نوشتند تا روایت به اینجا رسید راوی دید امام صادق علیه السلام داره گریه میکنه
اخ : لَا يَوْمَ كَيَوْمِ الْحُسَيْنِ
یه جوری علی اکبرش رو راهی کرد، مرحوم شیخ جعفر مینویسد:
نگاه یک پدر به پسر هفت جوره
اما نگاه حسین به علی اکبر هیچ کدوم این هفت نگاه نبود
یه نگاهی کرد،
تا حالا به هیچ کدوم از بچه هاش اینجوری نگاه نکرده بود؛
فَنَظَرَ اِلَی،نَظرةَ آیِسٍ مِنْهُ
این نگاهی که اگه بری میدون دیگه برنمیگردی
#الله_اکبر
نگاه مایوسانه کرد
بذارید روضه رو از همونجایی بخونم که ارباب ما اومد کنار بدن علی اکبرش"
پدر،مادرای شهدا ببخشند،
نمک به زخمشون نپاشیده باشم
اما میخوام بگم هیچ کدومتون جون دادن بچه هاتونو ندیدید
هر کدوم از بچه هاتون که جون دادند،رفیقاشون بالاسرشون بودند
هیچ کدومتون خنده ی دشمن رو به افتادن بچه هاتون ندیدید
مرحوم شیخ حر عاملی مینویسد
حسین آمد اما چه آمدنی
دیگه نتونست رو پاهاش راه بره
هفت قدم رو زانوهاش قدم برداشت
بزار روضه رو برگردونم مسیر دیروز
هیچ روزی ما بدون مادرش روضه نمیخونیم؛دیروز گفتم بعضیا تو جواب ابی عبدالله گفتند
فَقالُوا: بَلْ نُقاتِلُکَ مِنّا بُغْضاً لاَبِیکَ
یعنی ما از بابات علی بدمون میاد
بخاطر این میخوایم بکشیمت؛
حالا این اولین علی خانه ی حسینه؛
به عشق باباش علی نامش رو علی اکبر گذاشته
وقتی اومد میدون همه اوناییکه
بُغْضاًأميرالمؤمنين
بودند محاصره ش کردند
واای دیگه نگم چه کردند
همین قدر بگم این مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه رفت وسط قلب لشگر دشمن
فَقَطَّعوهُ بِسُیوفِهِمْ اِرْباً اِرْباً
صورت گذاشت رو صورت علی اکبر
بلند بلند داره گریه میکنه
وَ نَادَى بِأعْلى صَوْتِهِ وَلَدی علی
وَلَدی علی
هفت مرتبه هر چی صدا زد جواب نیومد؛همه دیدند دیگه حسین هم حرکت نمیکنه
قلبش اینجا از حرکت افتاد
اما هنوز یه نفر رو داره تو خیمه ها
او میدونه چه جوری دل حسین رو به دست بیاره
راوی میگه دیدم از بالا بلندی یه خانمی هی زمین میخوره
هی بلند میشه؛ هی میگه "وا اُخَیّا"
بعد میگه "وابن اُخَیّا "اول نگران جون حسین
ان شاالله اربعین کربلاتو امضا کنه علی اکبر
بری از پایین پا عرض ادب کنی
به خدا هروقت از اونجا مشرف میشیم
که انگار میبینیم حسین داره ضجه میزنه
در حسرت یه دونه جواب علی اکبر مونده.
تا صدای نفس نفس زدن زینب رو فهمید
بی معطلی بدن رو رها کرد
یادم نمیره بچه بودم مادرمو جلو چشم خودم زدن دیگه نمیذارم اینجا تکرار بشه
زود زینبو برگردوند
مبادا چشم نامحرمی مزاحم ناموسش باشه
امان از عصر روز یازدهم
🕋بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ🕋
#روضه_حضرت_ابوالفضل_عباس_علیه_السلام
#شب_نهم_محرم
تاسوعای حسینی
دعا کنید که سقا ...
پاش برسه به دریا
مشکو پرازآب کنه،
بیاره تو خیمه ها
عمو عمو ابالفضل ...
میخوای بشنوی؟
نمیتونی بشنوی،
تازه عموعمو گفتنشونم نمیشنوی
چه برسه به واعطشا...
اگه واعطشاشون رو بشنوی بیچاره میشی ...
دعا کنید که سقا...
پاش برسه به دریا
مشکو پرازآب کنه،
بیاره تو خیمه ها
عمو عمو ابالفضل ...
ابی عبدالله هرجوری بود اجازه داد قمربنی هاشم بره میدان؛
اما تعبیر حسین اینه
《أَطْلُبَ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ الْمَاءِ》
حالا که میخوای بری برو
امافقط برو آب بیار،
یه جمله هم بهش فرمود،
من نمیدونماین جمله رو لشگر دشمن شنید یا نه
فرمود:عباس من تو پرچمدار منی!
《لَقَد مَضَیتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي》
یعنی اگه تو زمین بخوری لشگرم از هم میپاشه،
فهمیدی چی گفتم؟من نمیدونم این جمله رو لشگر دشمن شنید یا نه! جایی ننوشتن اما همه حسین رو رها کردند،
دنبال عباس رفتن،
یه جا گیرش بندازند...
رفت تو شریعه،
دوس داری امروز داد بزنی میدونم اما اروم گریه کن
مشکو پر از آب کرد،
با چه هیبت و غروری آبی که تو دستش پر کرده بود مرکبش بنوشه،
مرکبش نوشید؛
《فَذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ فَرَمَی الماءَ عَلی الماء》
آب رو روی آب ریخت که همه بدونند من این آقام و که《الْمَاءُ الْعَذْبُ عَلَي الظَّمَإِ》ست
برا آب فرات و آب دنیا نمیفروشم،
کی گفته که من میخواستم آب بنوشم؟!
《فَرَمَی الماء》آب رو پرتاب کرد،که اگه آب هم به خیالش این توهم رو کرد،از این دستا یه سیلی بخوره،تو هنوز عباس و نشناختی! نانجیب تو مَهریه ی مادر حسینی! تو معرفت نداشتی اما من که مثل تو نیستم!《فَرَمَی الماءَ عَلی الماء》
تا قیامت این آب از خجالت و شرمندگی حول قبر ابالفضل میگرده،
تو سرداب اونایی که رفتن میدونن؛تا قیامت طواف میکنه،آقا منو ببخش من نشناختم تورو؛یه توجهی به من کن!سوار مرکب شد،
یا صاحب الزمان!
نوشته اند چهار هزارتیرانداز کمین کردند؛اگر یک صدم این تیرها بهش خورده باشه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
دستاشو که قطع کردند،مرحوم علامه مجلسی مینویسد:
مشکو به دندان گرفت؛
هنوز داره به سمت خیمه ها میاد...
اخ یارب مکن امید کسی را تو ناامید...
تا تیر به مشک آب زدن نوشته اند: 《وَقَفَ مُتِحَیرا》
سرگردان،متحیر...
دست نداره که بجنگه،
آب نداره که به خیمه ها برگرده...
#الله_اکبر
#یا_صاحب_الزمان!
بذار من روضه رو از زبان خودش بخوانم:
مرحوم آشیخ محمدعلی خراسانی واعظ تو حرم خود عباس منبر رفت فقط یه گوشه از روضه رو اشاره کرد،
اون گوشه ای که فرمود:تیر به چشمش زدند،اومد پایین مرحوم ایت الله آسید ابراهیم قزوینی امام جماعت حرم عباسه گفت:آشیخ محمدعلی اشکم رو درآوردی؛دلم رو آتش زدی،اما این روضه ای که سندش ضعیفه رو نخون؛
اومد منزل؛شب تو عالم رویا خود حضرت رو زیارت کرد،
حضرت فرمود:آسید ابراهیم مگه تو کربلا بودی که بفهمی ضعیفه یا نه! حالا روضه رو خود عباس خوند؛
فرمود:آسید ابراهیم!دستامو که بریدن،به مشکم که تیر زدن؛یه تیر به چشمم زدن؛هرکاری کردم دست نداشتم تیرو دربیارم ،سرمو تکون دادم این تیر از چشمم بیرون بیاد بیرون نیامد عمامه از سرم افتاد؛
این زانوم رو آوردم بالا،تیرو بین زانوهام بذارم بلکه بتونم بیرون بیارم،چنان با عمود آهن به فرقم زدن...
#آی_حسین...
اومد کنار بدن برادر
(فاطمه جان شاهد باش اینا همونایین که پیغمبر فرمود: مثل مادر بچه مرده زار میزنند)
سی هزار نفر دارن نگاه میکنند؛دیدند حسین
《فَوَقَفَ مُنحَنیا》...
زبان حال بگم:
تو مثل جون عزیزی،
اگر که برنخیزی
رقیه مو میبرد
عدو برا کنیزی...
#آی_حسین ...
#روضه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام.
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
خواهی بروی کنارنهرعلقمه بنشینی
برسقای کربلاوعلمدارحسین،عباس صلوات
-بخوان دعای فرج راکه دعااثردارد
دعاکبوترعشق است ودوبال دارد
بخوان دعای فرج راکه امام زمان
زپشت پرده ی غیبت زکرده های ماخبردارد
⬅یاصاحب الزمان،امشب شب نهم محرم،شب سقای کربلا،عموتون ابوالفضله..یاصاحب الزمان امشب کجاخیمه زدی؟
حالاصدابزن....اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن...
-امشب هوای روضه سقاگرفته ام
امشب دل ازاهالی دنیاگرفته ام
یابن الحسن بهانه ی دیدارحاضراست
چون روضه عموی شماراگرفته ام
یاصاحب الزمان2-خودتون فرمودید:هرکجا نامی ازعموم عباس برده بشه سراسیمه میام،آقاقدم برچشم شیعیان بگذاریدوبیاییدبه مجلس ما...
شب تاسوعاست.شب آقامون ابوالفضله..
شب تاسوعاست.امشب درخانه باب الحوائج حضرت عباس اومدیم.بگو یاکاشف الکرب عن وجه الحسین
ای کسیکه کرب واندوه راازحسین دورکردی!
ای کسیکه پناهگاه حسین بودی..
چون هرموقع امام حسین علیه السلام عباسشومیدیدخوشحال میشد..غم واندوه آقاازبین میرفت..
اما کربلاییا!امون ازاون وقتیکه امام حسین تاابوالفضلودیدعوض اینکه خوشحال بشه،دیدند چهره آقا پرازغم شد...جگرش سوخت.
مگرچه دید؟
یوقت دیدن:علمدار دستهاشوازبدن جداکردند،فرق سرشکافته..بدن غرقه خون وتیرونیزه بربدن...
صدازد:آلان ان کسرظهری---یعنی برادرم کمرم شکست
غمه دل بیشماره یاابالفضل
ندارم راه چاره یاابالفضل
پس ازتوساقیه بی مشک وبی آب
که میمیره شیرخواره یاابالفضل
🔸دیدنداباعبدالله داره برمیگرده،اما یک دست به کمرویک دست قبضه شمشیر...
اومدجلو،عمودخیمه عباسوپایین انداخت...یعنی اهل حرم دگرعلمدارندارم..سپه دارندارم..
ای اهل حرم میروعلمدارنیامد
سقای حسین.سیدوسالارنیامد
🔸هرکی حاجتداره .گرفتاره.غم داره.جوونداره.مریضداره ..کربلامیخواد.بسم الله
گرفتارم 2ابوالفضل
گره افتاده درکارم ابالفضل
دعایی کن دوباره چندوقتی است
هوای کربلادارم ابالفضل
سبک دشتی 😭😭😭
تموم زندگیم قربون عباس
فدای دیده ی پرخون عباس.
سرناقابلی داروم که اون هم.
کنوم فرش کف ایوون عباس.
اباالفضل. ابالفضل. یاابوفاضل.
دوای هرچه دردی یاابالفضل.
طبیب دوره گردی یاابالفضل.
ندیدوم مثل تومن دردوعالم.
خدایی خیلی مردی یاابالفضل.
دلم ازرنج ومحنتها شکسته
همه درها برویم گشته بسته.
جز این درگه که باز است ونبسته.
بگیرد
#دعا_کنید_که_سقا
دعا کنید که سقا … پاش برسه به دریا ۲
مشکو پرازآب کنه،بیاره تو خیمه ها
عمو عمو ابالفضل …
میخوای بشنوی؟نمیتونی بشنوی،تازه عموعمو گفتنشونم نمیشنوی چه برسه به واعطشا…اگه واعطشاشون رو بشنوی بیچاره میشی …
دعا کنید که سقا…پاش برسه به دریا ۲
مشکو پرازآب کنه،بیاره تو خیمه ها
عمو عمو ابالفضل …
ابی عبدالله هرجوری بود اجازه داد قمربنی هاشم بره میدان؛ اما تعبیر حسین اینه”اُطلُب لهذه الاطفال الماء”
حالا که میخوای بری،برو فقط برای این بچه ها آب بیار،یه جمله هم بهش فرمود،!فرمود:عباس من! تو پرچمدار منی! “لَقَد مَضَیتَ تَفَرَّقَ عسکری”یعنی اگه تو زمین بخوری لشگرم از هم میپاشه،فهمیدی چی گفتم؟من نمیدونم این جمله رو لشگر دشمن شنید یا نه! جایی ننوشتن اما همه حسین رو رها کردند،دنبال عباس رفتند،یه جا گیرش بندازند…رفت تو شریعه،مشکو پر از آب کرد،با چه هیبت و غروری آبی که تو دستش پر کرده بود مرکبش بنوشه،مرکبش نوشید؛”فذکر عطش الحسین فرمی الماء علی الماء”آب رو روی آب ریخت که همه بدونند من این آقام رو که “ماء العَذب علی الظَمئا”ست برا آب فرات و آب دنیا نمیفروشم،کی گفته که من میخواستم آب بنوشم؟!
“فرمی الماء”آب رو پرتاب کرد،که اگه آب هم به خیالش این توهم رو کرد،از این دستا یه سیلی بخوره،تو هنوز عباس رو نشناختی! نانجیب تو مهریه ی مادر حسینی! تو معرفت نداشتی اما من که مثل تو نیستم! تا قیامت این آب از خجالت و شرمندگی حول قبر ابالفضل میگرده،تو سرداب اونایی که رفتن میدونن؛تا قیامت طواف میکنه،آقا مرا ببخش من نشناختم تورو؛یه توجهی به من کن!سوار مرکب شد،یا صاحب الزمان! نوشته اند چهار هزارتیرانداز کمین کردند؛اگر یک صدم این تیرها بهش خورده باشه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…” دستاشو که قطع کردند،مرحوم علامه مجلسی مینویسد:مشکو به دندان گرفت؛هنوز داره به سمت خیمه ها میاد…
یارب مکن امید کسی را تو ناامید…
تا تیر به مشک آب خورد نوشته اند: “فَوَقَف متحیرا” سرگردان،متحیر… دست نداره که بجنگه،آب نداره که به خیمه ها برگرده…یا صاحب الزمان! بذار من روضه رو از زبان خودش بخوانم:مرحوم آشیخ محمدعلی خراسانی واعظ تو حرم خود عباس منبر رفت فقط یه گوشه از روضه رو اشاره کرد،اون گوشه ای که فرمود:تیر به چشمش زدند،اومد پایین مرحوم آسید ابراهیم قزوینی امام جماعت حرم عباسه گفت:آشیخ محمدعلی اشکم رو درآوردی؛دلم رو آتش زدی،اما این روضه ای که سندش ضعیفه رو نخون؛اومد منزل؛شب تو عالم رویا خود حضرت رو زیارت کرد، حضرت فرمود:آسید ابراهیم مگه تو کربلا بودی که بفهمی ضعیفه یا نه! حالا روضه رو خود عباس خوند؛فرمود:آسید ابراهیم!دستامو که بریدن،به مشکم که تیر زدن؛یه تیر به چشمم زدن؛هرکاری کردم دست نداشتم تیرو دربیارم ،سرمو تکون دادم این تیر از چشمم بیرون نیامد عمامه از سرم افتاد؛این زانوم رو آوردم بالا،تیرو بین زانوهام بذارم بلکه بتونم بیرون بیارم،چنان با عمود آهن به فرقم زدن…آی حسین…
اومد کنار بدن برادر(فاطمه جان شاهد باش اینا همونایین که پیغمبر فرمود: مثل مادر بچه مرده زار میزنند)سی هزار نفر دارن نگاه میکنند؛دیدند حسین”فَوَقَفَ مُنحَنیا…”زبون حال بگم:
تو مثل جون عزیزی،اگر که برنخیزی
رقیه مو میبرد عدو برا کنیزی…
آی حسین …
شب نهم محرم