❁﷽❁
روضه وداع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا اباعبدالله
چرا بی یاری و بهرت دگر یاور نمی آید
به دُنبالت کسی جُز اشک هر دختر نمی آید
زینبه، داره با حسینش حرفای آخرو میزنه
ازین راهی که داری پیش رو لَرزد دلم، دیدم
که هر کس می رَود در خیمه ها دیگر نمی آید
حسین جان، از صبح هر کی رفت میدان دیگه برنگشت، اگه تو هم بری چه خاکی بسرم کنم؟؟
علمدار تو کو، اکبر چه شد، قاسم کجا رفته؟
هزاران لشکر آن سو بهر تو لشکر نمی آید
حسین جان، نبینمت تنها شدی، قربونت برم داداش، ای کاش اجازه میدادی خودم شمشیر دست میگرفتم
به جان کی قسم دادی که عمّه درحرم برگشت
به دنبال برادر از چه آن خواهر نمی آید
آخه با هر کدوم از مخدرات که خداحافظی میکرد زینبم پا به پای حسین میومد ابی عبدالله تو هر خیمه ای که میرفت زینبم میومد، یکی یکی مخدراتو دعوت به صبر میکرد توصیه به صبر میکرد مبادا بلند بلند گریه کنید،مبادا دشمن شادمون کنیدا، همه آروم میشدن ام کلثوم آروم شد رباب دیگه گریه نمی کرد حتی سکینه رو بغل گرفت
صدا زد با اشک حسرتت دلمو نسوزان،عزیز دلم آرام باش، همه آرام شدن الا زینب،
زینبو هر کاری میکنه آروم نمیگیره ، بعضیا گفتن با دست مبارکش یه اشاره کرد به قلب زینب، زینب آرام شد
به جان کی قسم دادی که عمّه درحرم برگشت
به دنبال برادر از چه آن خواهر نمی آید
حالا سکینه داره با حسین حرف میزنه
تو روی دختر مسلم ببوسیدی و، من دیدم
مرو دختر نبوسیده مرا باور نمی آید
گفت بابا میخای بری برو اما قبلش بیا منو بغل بگیر، دست یتیمی به سرم بکش
ازضعف و تشنگی حرفی به لب دارم،ولی افسوس
لبانم می خورد بر هم، صدایم در نمی آید
(۱)
یکی یکی همه ی مخدرات رو آرام کرد وصیتهاشو گفت از خیمه ها جدا شد یه مرتبه دید باز صدای زینب داره میاد
مهلا مهلا یابن الزهرا
داداش برگرد
اومد مقابل زینب، چی شده خواهر، یاد وصیت مادرم فاطمه افتادم، بزار زیر گلوتو عوض مادرم ببوسم ، حسین خم شد زینب زیر گلوشو بوسید چی میخام بگم؟! دیگه این خواهر و برادر همدیگه رو ندیدن ، تا اون لحظه ای که زینب اومدبالای گودال قتلگاه هی ناله میزد
او می دویدو من میدویدم، زینب داره میگه ها
او سوی مقتل من سوی قاتل، شمر داره میره سمت گودال قتلگاه، خدا به داد دل زینب برسه
او مینشست و من مینشستم
او روی سینه من روی زانو
او می برید و
امام زمان منو ببخش آقا
او میبرید و من میبریدم
او از حسین سر، من از حسین دل
ناله بزن حسین....
ای تشنه لب تو طاقت خنجر نداشتی
گویا غریب بودی و خواهر نداشتی
حسین...
گویا غریب بودی و مادر نداشتی
بدم المظلوم....ده مرتبه یا الله
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)✍علی انسانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_وداع
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
┏━━━ °•🏴•°━━━┓
┗━━━ °•🏴•°━━━┛
❁﷽❁
روضه شام غریبان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یابن الحسن از کربلا فریاد فریاد
شام غریبان بر تو مولا تسلیت باد
ما از فراق روی ماهت بیقراریم
چون اهل کوفه نیستیم ما جان نثاریم
شب شام غریبانه،
روضه برده شده در گودال قتلگاه
به گودال خون آید این زمزمه
حسین جان منم مادرت فاطمه
ببینم حقشو امشب ادا میکنی یا نه؟؟
ضیا دو عینم
مادر داره با حسین حرف میزنه
ضیـاء دو عینـم سرت کو حسینم
غریبم حسین غریبم حسین
صدای ناله تون بلند بشه، اجازه ندید صدای گریه و شیون زینبو نامحرما بشنون ، هر کسی ناله داره با من صدا بزنه ،حسین.....
امشب ناله ت ،قطع نشه ها، با مادرش فاطمه ی زهرا هم ناله شو
شب است و من و گودی قتلگاه
بــه رگهـای خــونیـن نمــودم نگـــاه
رخ از خون بشویم گلـم را ببــویم
غریبم حسین
حسین......
در این نیمه شب میزند مادرت
بـه دریــای خــون بـوسه بـر حنجرت
بگو نـور دیـده، که دستت بریده؟
غریبم حسین غریبم حسین
من امشب کنم ناله و زمزمه
گهــی قتلگــاه و گهــی علقمـه
گهی بـا ربابـم دو چشم پـر آبم
غریبم حسین
شب شام غریبانه، امشب تو خیمه های ابی عبدالله ،چه خبر بود؟! زینب ، یکی یکی بچه ها و زنها رو جمع کرده تو خیمه ی نیم سوخته، آمار بچه ها رو با ام کلثوم گرفت، هر چی فکر میکنم دو تا از بچه ها نیستن، زینب و ام کلثوم، به سر زنان، تو این بیابونا تو تاریکی شب، داره دنبال بچه های حسینش میگرده، یه مرتبه دید کنار یه بوته ی خاری، این دو تا بچه ، دست گردن همدیگه انداختن ، اینقدر گریه کردن ،از غصه ،دو تایی جون دادن
روضه ای که میخام امشب بخونم اینه
هر کی میخاد گریه کنه ،بسم الله
مادرا بیشتر گریه کنن
آخرای شب، زینب یکی یکی زنها و بچه ها رو امر کرد بخابید بچه ها، کسی خواب به چشمش نمیاد، به امر ولایی زینب ،همه ی بچه ها خابیدند زنها خابیدند، یه مرتبه دید صدای گریه و شیون بلند شد زینب نگاه کرد دید یه خانمی از خواب بیدار شده زبون گرفته، فهمیدی کیو میخام بگم، صدا زد رباب، عروس مادرم، قربونت برم، چرا تو نخابیدی رباب، صدا زد بی بی جان، چقدر گفتم من آب نمیخورم، خیلی اصرار کردی خانم جان، یه قطره آب خوردم، الان که شیر دارم علی ندارم، حسین....
اینم بگم روضه ی شام غریبانه، شاید سال دیگه زنده نباشیم و گریه کنیم.
فرمود برا چند لحظه زینب، یه فرصتی پیدا کرد دید همه خابیدن، از خیمه ها زد بیرون، اومد سمت گودال قتلگاه، چند ساعته زینب از حسینش خبر نداره، اومد سمت گودال قتلگاه، یکی یکی شمشیر شکسته ها،نیزه شکسته ها، سنگها و کلوخها رو کنار میزنه
صدا زد
گلی گم کرده ام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
هر چی گشت حسینشو پیدا نکرد
صدا زد
گل من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهن کهنه به تن داشت
قربونت برم ، حتی کهنه پیراهنم به غارت بردن، اگه بخای کسی رو بشناسی اول از صورت میشناسی، اگه سر نباشه از لباسا میشناسی، قربون اون آقایی برم حتی لباس ها شم رو غارت کردن، اگه اینهام نشد یه نشونه هایی، مثلا انگشتری که تو دست داره، قربونت برم حسین جان، حتی انگشترتم به غارت بردن،
هر جا نشستی ناله بزن
یا حسین....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_شام_غریبان
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
┏━━━ °•🏴•°━━━┓
┗━━━ °•🏴•°━━━┛
❁﷽❁
روضه ی یازدهم محرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا اباعبدالله
از لطف زهرا(س) ما گرفتار حسینیم
شکر خدا گرمی بازار حسینیم
(الحمدالله)
شب دوازدهم محرم، بازم اومدیم مهمان روضه ی اربابیم،
هر کس که پرسید از مقام ما بگوئید
ما جزو نوکرهای دربار حسینیم
این رفت و آمدهای ما معنیش این است
دیوانۀ یک لحظه دیدار حسینیم
نمیدونم هر کدوم از شماها چند وقته کربلا نرفتید یک ماه، دوماه، سه ماه، یکساله چند وقته کربلا نرفتی اما دلت برا کربلا یه ذره شده هی این شبا میای تو مجلس روضه میگی ارباب خوبم، تو رو به جان علی اصغرت بطلب مارو، این اربعین بیایم کربلا به پابوست، دلت تنگ شده برا کربلا ،آره؟اما من یه خانومی روضه میشناسم مثل امشبی فقط یه روزه داداشش، حسین رو ندیده، خیلی دلتنگش شده، نمیدونم روز یازدهم کی بود زینب یه فرصتی پیدا کرد اومد تو گودال قتلگاه،
ای سربریده بال و پرم را نگاه کن
داغی که مانده بر جگرم را نگاه کن
ای حسین، از دیشب تا حالا خیلی تازیانه خوردم، ای حسین، پاشو معجرم رو به غارت بردن
پاشو کمک بده که سوار شتر شوم
نامحرمان دور و برم را نگاه کن
ای حسین
با شمر و حرمله طرف کوفه میروم
برخیز همسفر ، سفرم را نگاه کن
همینطور که داشت با بدن بی سر برادرش، درددل میکرد یه مرتبه دید سکینه اومد بالای گودال، دید عمه یه بدن بی سرو رو دست گرفته داره باهاش حرف میزنه، صدا زد یا عمتی، هذا نعش من؟؟! عمه جون این بدن کیه؟! سکینه نشناخت بدن بابا، حق داره نشناسه، زینب صدا زد عزیز دلم، هذا نعش ابیک الحسین، این بدن بابای غریبت حسینه، اما بگم چرا نشناخت روز یازدهم عمر سعد ملعون دستور داد همه ی اجساد کشته هاشونو به خاک سپردند کار تمام شد، نوبت رسید به بدنهای پاک بچه های زهرا، یه نگاه کرد سمت گودال قتلگاه، صدا زد کی حاضره با اسب بر بدن حسین فاطمه بتازونه، ده نفر داوطلب شدن صدا زدن یا امیر ، ما به اسبهامون نعل تازه زدیم، حالا فهمیدی چرا سکینه بدن باباشو نشناخت، اومد خودشو انداخت رو بدن بی سر بابا، نگفت بابا منو تازیانه زدن، نگفت بابا میخان مارو به اسارت ببرن، صدا زد ابتا، پاشو ببین دارن عمه مو با تازیانه میزنن
هر جا نشستی ناله بزن یا حسین
ای حسین
بسوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند
نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند
سر تو را به روی نی زدند این ستمگران
نمی روم ولی مرا به این بهانه میبرن
هر کجا نشستی ناله بزن
یا حسین....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه__محرم
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
┏━━━ °•🏴•°━━━┓
┗━━━ °•🏴•°━━━┛
❁﷽❁
روضه ی ام حبیبه
۱۳محرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا مولاتی
یا بنت امیرالمومنین
زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت
زینب غروب بود ولی انتها نداشت
زینب رسول بود ولی مصطفی نشد
شهر نزول بود اگرچه حرا نداشت
زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود
زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت
چه مقامی داره زینب، بیخود بهش نمیگن عقیله بنی هاشم
زینب اگر نبود حسینی نمی شدیم
زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت
زینب هر آنچه گفت تماما حسین بود
اصلا به غیر نام حسین اعتنا نداشت
زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم
باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم 1
خانم جان....
بی بی جانم
من زینبم من زینب غم پرورم ام حبیبه
یه همچین روزایی قافله ی اسرا رو وارد بر کوفه کردن، یه کنیزی داشت بی بی زینب بنام ام حبیبه، بعضیا میگن این دختر بچه ای بود ام حبیبه، بیماری داشت، باباش آورد این بچه رو در خونه ی امیرالمومنین، گفت آقاجان این بچه بیماره، شما یه عنایتی بکنید شفا پیدا کنه، امیرالمومنین فرمود حسینم بیاد یه دستی رو سر این بچه بکش، این بچه شفا پیدا کنه، ام حبیبه شفا گرفت به دست مبارک آقامون سیدالشهدا، باباش گفت من نذر کردم حالا که شفا گرفته این بچه در خونه ی شما کلفتی کنه، خادمی کنه، ام حبیبه پای درس زینب کبری تربیت شده حالا تو کوفه برا خودش کسی شده ، برو بیایی داره کنیز و کلفتی داره اما دلش برا زینب کبری تنگه، یه نذری کرده هر موقع کاروانی از اسرا وارد کوفه میشن ام حبیبه میاد برای این اسرا غذا میاره، نیازشونو برآورده میکنه به این نیت که یبار دیگه زینبو ببینه، حالا شنید یه قافله ای از اسرا وارد کوفه شدن ، کنیزشو صدا زد برو برا این اسرا غذا ببر، شنیدم لابلاشون بچه های کوچیک هست حتما این بچه ها گرسنه ند، کنیزه اومد نان و خرما بین این اسرا تقسیم کنه ام کلثوم، غذا رو برگردوند فرمود بر ما صدقه حرامه، اومد خبر داد ام حبیبه، از من چیزی نگرفتن، سراسیمه خودش رو رسوند اومد جلو سوال کرد بزرگ شما کیه؟ همه با دست زینب رو نشون دادن اومد جلو محمل زینب گفت خانم جان، اول به شما بگم اینا صدقه نیست اینا نذریه، خانم پرسید برا چی نذر کردی؟ گفت من یه خانمی دارم تو مدینه اسمش زینبه ، خیلی ساله ندیدمش، بی بی فرمود تو مدینه زینب زیاده، کدوم زینبو میگی، صدا زد خانم جان، زینب دختر علی رو میگم، بی بی صدا زد ام حبیبه سرتو بالا بگیر نذرت قبول شد من زینبم، یه نگاهی کرد به بی بی، نشناخت، سؤال کرد خانم اون زینبی که من میشناختم آنقدر پیر نبود آنقدر شکسته نبود، بی بی صدا زد حق داری ام حبیبه، جات خالی بود کربلا، تا اسم کربلا اومد گفت نه شما نمیتونی زینب باشید اون زینبی که من میشناختم یه برادری داشت بنام حسین، هیچ موقع از برادرش جدا نمیشد، خانم حسین کجاست؟ تا اينو گفت صدای گریه ی زینب بلند شد ام حبیبه سرتو بالا بگیر، این سری که بالای نیزه هست سر برادرم حسینه، آی حسینیا
من زینب غم پرورم ام حبیبه
ببین چه آمد بر سرم اُمّ حبیبه
حق داشتی نشناختی که زینبم من
شد پیر بانوی حرم اُمّ حبیبه
باور نمیکردی ببینی بی حسینم
من هم نمیشد باورم اُمّ حبیبه
این سر که بر نی میکند قرآن تلاوت
باشد سر برادرم اُمّ حبیبه
هجده عزیزم را به خاک و خون کشیدند
از اصغرم تا اکبرم اُمّ حبیبه2
هر جا نشستی ناله بزن
یا حسین...
1 ✍علی اکبر لطیفیان
2✍ عبدالحسین میرزایی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_ام_حبیبه_۱۳محرم
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه•°
❁﷽❁
روضه ی ام حبیبه
۱۳محرم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا مولاتی
یا بنت امیرالمومنین
زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت
زینب غروب بود ولی انتها نداشت
زینب رسول بود ولی مصطفی نشد
شهر نزول بود اگرچه حرا نداشت
زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود
زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت
چه مقامی داره زینب، بیخود بهش نمیگن عقیله بنی هاشم
زینب اگر نبود حسینی نمی شدیم
زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت
زینب هر آنچه گفت تماما حسین بود
اصلا به غیر نام حسین اعتنا نداشت
زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم
باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم 1
خانم جان....
بی بی جانم
من زینبم من زینب غم پرورم ام حبیبه
یه همچین روزایی قافله ی اسرا رو وارد بر کوفه کردن، یه کنیزی داشت بی بی زینب بنام ام حبیبه، بعضیا میگن این دختر بچه ای بود ام حبیبه، بیماری داشت، باباش آورد این بچه رو در خونه ی امیرالمومنین، گفت آقاجان این بچه بیماره، شما یه عنایتی بکنید شفا پیدا کنه، امیرالمومنین فرمود حسینم بیاد یه دستی رو سر این بچه بکش، این بچه شفا پیدا کنه، ام حبیبه شفا گرفت به دست مبارک آقامون سیدالشهدا، باباش گفت من نذر کردم حالا که شفا گرفته این بچه در خونه ی شما کلفتی کنه، خادمی کنه، ام حبیبه پای درس زینب کبری تربیت شده حالا تو کوفه برا خودش کسی شده ، برو بیایی داره کنیز و کلفتی داره اما دلش برا زینب کبری تنگه، یه نذری کرده هر موقع کاروانی از اسرا وارد کوفه میشن ام حبیبه میاد برای این اسرا غذا میاره، نیازشونو برآورده میکنه به این نیت که یبار دیگه زینبو ببینه، حالا شنید یه قافله ای از اسرا وارد کوفه شدن ، کنیزشو صدا زد برو برا این اسرا غذا ببر، شنیدم لابلاشون بچه های کوچیک هست حتما این بچه ها گرسنه ند، کنیزه اومد نان و خرما بین این اسرا تقسیم کنه ام کلثوم، غذا رو برگردوند فرمود بر ما صدقه حرامه، اومد خبر داد ام حبیبه، از من چیزی نگرفتن، سراسیمه خودش رو رسوند اومد جلو سوال کرد بزرگ شما کیه؟ همه با دست زینب رو نشون دادن اومد جلو محمل زینب گفت خانم جان، اول به شما بگم اینا صدقه نیست اینا نذریه، خانم پرسید برا چی نذر کردی؟ گفت من یه خانمی دارم تو مدینه اسمش زینبه ، خیلی ساله ندیدمش، بی بی فرمود تو مدینه زینب زیاده، کدوم زینبو میگی، صدا زد خانم جان، زینب دختر علی رو میگم، بی بی صدا زد ام حبیبه سرتو بالا بگیر نذرت قبول شد من زینبم، یه نگاهی کرد به بی بی، نشناخت، سؤال کرد خانم اون زینبی که من میشناختم آنقدر پیر نبود آنقدر شکسته نبود، بی بی صدا زد حق داری ام حبیبه، جات خالی بود کربلا، تا اسم کربلا اومد گفت نه شما نمیتونی زینب باشید اون زینبی که من میشناختم یه برادری داشت بنام حسین، هیچ موقع از برادرش جدا نمیشد، خانم حسین کجاست؟ تا اينو گفت صدای گریه ی زینب بلند شد ام حبیبه سرتو بالا بگیر، این سری که بالای نیزه هست سر برادرم حسینه، آی حسینیا
من زینب غم پرورم ام حبیبه
ببین چه آمد بر سرم اُمّ حبیبه
حق داشتی نشناختی که زینبم من
شد پیر بانوی حرم اُمّ حبیبه
باور نمیکردی ببینی بی حسینم
من هم نمیشد باورم اُمّ حبیبه
این سر که بر نی میکند قرآن تلاوت
باشد سر برادرم اُمّ حبیبه
هجده عزیزم را به خاک و خون کشیدند
از اصغرم تا اکبرم اُمّ حبیبه2
هر جا نشستی ناله بزن
یا حسین...
1 ✍علی اکبر لطیفیان
2✍ عبدالحسین میرزایی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_ام_حبیبه_۱۳محرم
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
┏━━━ °•🏴•°━━━┓
┗━━━ °•🏴•°━━━┛
❁﷽❁
روضه ی تنور خولی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از لطف زهرا(س) ما گرفتار حسینیم
شکر خدا گرمی بازار حسینیم
هر کس که پرسید از مقام ما بگوئید
ما جزو نوکرهای دربار حسینیم
کاری به کار مردم دنیا نداریم
تنها در این عالم پی کار حسینیم
تو بحرین ، یه مادریه، فقط یه دونه پسر داشت اونم به بلایی دچار شد و از دنیا رفت
هر روز مینشست برا داغ فرزندش گریه می کرد، یه روز اومد از خونه بره سر خاک پسرش ، دید خونه ی همسایه ، صدای روضه میاد اومد تو مجلس روضه نشست، بعد روضه همینکه راه افتاد پیاده بره سمت قبرستان، به خودش یه نهیبی زد گفت فلانی، تو یه دونه بچه داشتی و اونم از دنیا رفت، دیدی چجور مردم اومدن، با چه احترامی، پسرتو تشییع کردن، به خاک سپردن ، هر موقع بیتاب شدی زنها اومدن زیر بغلتو گرفتن ، چقدر احترامت کردن، هی اینا رو با خودش می گفت ، بعد میگفت: اما جگرگوشه های فاطمه ی زهرا، تو کربلا نه تنها حسین فاطمه رو کشتند بلکه سر از بدنش جدا کردند، نه تنها سر از بدنش جدا کردند، بلکه اولادش و اهل و عیالش رو به اسارت بردن، هی اینا رو با خودش میگفت چشماش پر اشک شده بود، اومد تا قبرستان رسید همینکه رسید کنار مزار فرزندش، دید یه خانمی چادر به سر، کنار مزار پسرش نشسته، اومد جلو سلام کرد خانوم شما کی هستید؟ اینجا قبر پسر منه، یه مرتبه اون خانم چادر بسر، صداش زد فلانی، تو امروز اومدی برا بچه های من گریه کردی، منم اومدم کنار مزار پسر تو، خانوم، شما کی هستید؟ صدا زد من مادر حسینم، آه،
این رفت و آمدهای ما معنیش این است
دیوانه ی یک لحظه دیدار حسینیم
امشب برا غم و غصه های مادر سادات گریه کنیم، کأنّ مادر سادات داره گریه میکنه برا حسینش
چجوری گریه میکنه؟ بخونم زبان حالی که این ایام مادر سادات براش گریه میکنه
امام بود، ولی پیکرش به مسلخ بود
آی حسین فاطمه بدنش تو کربلا بود این بدنش
سر بریدۀ او در میان مطبخ بود
سرشو آوردن تو کوفه
چگونه بود که باید امامِ قرآنی
تنور را کند از نور خویش نوررانی!
چگونه بود که کوفه امام را نشناخت
و یا شناخت ولی دینِ خود بدنیا باخت!
آه
سَری که زینت اسلام و جان زینب بود
چه شد که داخل خورجین خولی آنشب بود
تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر
من از مادر سادات شرمندم. بی بی جان منو حلال کنید این روضه، خیلی جانسوزه، منو ببخشید
تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر
محاسنِ پرِ خون بود، غرقِ خاکستر
آه
تلاوت پسر فاطمه چنان پیچید
که سوز نغمۀ قرآن به آسمان پیچید
پیمبر و علی و مجتبی و زهرا را
نه، بلکه جذب خودش کرد اهل بالا را
آه، همسر خولی میگه نیمه های شب ، از خواب بیدار شدم یه مرتبه دیدم تمام خانه رو نور عجیبی گرفته ، همه جا روشن شده، تعجب کردم ، سراغ نور رو گرفتم دیدم از تنور خانه نوری به آسمان بلنده، اومدم در تنور رو کنار زدم دیدم یه سر نورانی میان تنوره، داره با خدای خودش مناجات میکنه، صدا زدم آی سر، بگو ببینم کی هستی ؟!اینجا چه میکنی؟! دیدم لبها به حرکت در اومد
انا الغریب
انا المظلوم
گفتم آقا من نمیشناسم، میشه بیشتر معرفی کنی،صدا زد
انا العطشان
دیدم هنوز لبهاش، خشکیده ست ، صدا زد انا الحسین
کدام حسین؟
انا بن النبی
من نوه ی پیغمبرم، شروع کردم به سر زدن، آه..
رسید در وسط آنهمه نوا و خروش
أنابنُ فاطمه از آن سرِ بریده بگوش
من پسر فاطمه ی زهرام
أنالحسین، أنابنُ نبی، أناالعطشان
أناالغریب، أنابنُ علی، أناالعریان
میگه تو همین اثنا یه مرتبه دیدم چند زن مجلله، از آسمان پایین میان، یکی از این بانوان هی با مشت به سینه میکوبه ، هی ناله میزنه، فهمیدم مادرش فاطمه ی زهراست
صدای نالۀ زهرا بلندتر شده بود
شبی به گریه گذشت و دگر سحر شده بود
میگه دیدم فاطمه ی زهرا، نشست کنار تنور، دست برد سر نورانی حسین رو بالا آورد سر رو دامن گذاشت شروع کرد با گوشه ی معجرش این خونها و خاکسترها رو پاک کردن، یه مرتبه دیدم با گریه وفغان شروع کرد فاطمه ی زهرا، حرف زدن،
ولدی ، ولدی یا حسین
ایهاالشهید ایها المظلوم
قتلوک کشتنت
وماعرفوک نشناختنت
و من شرب الماء منعوک
یه قطره آبم بهت ندادن
حسین......
آه، از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا
✍شاعر: محمود ژولیده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_تنور_خولی #دهه_دوم_محرم
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
#دشتی
┏━━━ °•🏴•°━━━┓
┗━━━ °•🏴•°━━━┛
❁﷽❁
#متن_روضه
#شهادت_سیدحسن_نصرالله
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ما امت حضرت رسول الله
با غزه و لبنان و یمن همراهیم
در عرصه ی جنگ بین حق و باطل
ماییم که حامیان حزب الله یم
مشت ها گره✊
مرگ بر اسرائیل
مرگ بر آمریکا
چه دارد میشود ای داد از این پاییز نصرالله
خودت تکذیب کن اخبار را برخیز نصرالله
خبر از انفجار قلبها و خانه ها دادند
خبر بمب است و ویران کرده ما را نیز نصرالله
از دیشب که خبر دادن گفتن جان سید حسن ، در خطر افتاده، خیلیا یاد اون ساعتی افتادن که شهید رئیسی ناپدید شد چه شبی رو پشت سر گذاشتیم همه منتظر یه خبر ، خبرِ سلامتیه سید حسن نصرالله بودیم.
پس آن دودها ما جاء نصرالله میگفتیم
که ما را جز قنوتی نیست دست آویز نصرالله
لبی وا کن جهان مانده ست دلتنگ رجزهایت
مپرس از کاسه ی صبری که شد لبریز نصرالله
بگو از مرکز فرماندهی از آسمان با ما
چه خواهی کرد با اهریمن خونریز نصرالله
اما خدا میدونه لحظه های آخر چه اتفاقی افتاده
چجوری سید حسن عزیز، جانش رو تقدیم خدا کرده
اما میخام از اینجا یه گریزی بزنم به کربلا،
این چشم انتظاری خیلی سخته
خیلی سخته آدم چشم انتظار باشه ببینه خبر چیه؟ بالاخره سید حسن ،زنده ست برمیگرده یا نه
آه
عصر روز عاشورا تو خیمه های ابی عبدالله یه همچین اتفاقی افتاد
اون موقعی که علمدار ، رفت آب بیاره از شریعه ، اما دیگه برنگشت
همه ی مخدرات منتظرن
هر موقع بچه ها بهانه ی آب میگرفتن مادرها میگفتن غصه نخور ، عموت رفته آب بیاره ،
برمیگرده، اما بمیرم....
یه مرتبه دیدن ابی عبدالله داره با کمر خم ، برمیگرده
آه
شاید از خود خبر سخت تر، وقتیه که آدم بخادخبرو اعلام کنه ابی عبدالله اومد مقابل خیمه ها، نمیدونه با چه زبانی این خبرو اعلام کنه، اومد مقابل خیمه ها نشست ، یه وقت دیدن یکی از نازدانه ها اومد جلو، با دامنش، خاکها و خونها رو از صورت بابا گرفت، بعد سرشو آورد در گوش بابا، یه سوال پرسید جگر ابی عبدالله خون شد، بگم چی پرسید، سؤال کرد ابتا أین عمی العباس
عموم ابالفضل چی شد؟ دیدن ابی عبدالله از جا بلند شد اومد خیمه ی ابالفضل، عمود خیمه رو کشید ، یعنی بچه ها دیگه این خیمه صاحب نداره ، آه ، حالا عرضم اینجاست سید حسن
حسین آمد به بالین تو این ساعت ، گوارایت
تو و دیدار یارو گریه ی یک ریز نصرالله
هر کجا نشستی صدای ناله ت بلند بشه
ناله بزن یا حسین....
━━━━━━───────
#روضه_شهادت_سیدحسن_نصرالله
#استادحاج_اسماعیلی
❁﷽❁
#مناجات_مهدوی #فاطمیه س
#مناجات_با_امام_زمان عج الله
#فیش_روضه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻 #دستگاه_ماهور گشایش
برات وصل امضا میشد ای کاش
گره از کار دل وا میشد ای کاش
برای دیدنت ای حضرت عشق
دو چشمانم چو دریا میشد ای کاش
آقای من ، یابن الحسن
🔻گوشه داد
میان زمرهٔ چشم انتظاران
ز رحمت نام ما جامیشد ای کاش
اصلا این روضه ها بهانه ست برا اینکه ما بیایم با امام زمان تجدید پیمان کنیم بیایم تو همین مجالس روضه، چند لحظه و چند دقیقه کنار امام زمان ، بنشینیم و درد دل کنیم،
آقای من
دل نامحرم ما مَحرم آن
غریبی های مولا میشد ای کاش
قربون غربتت برم یابن الحسن
(اصلا امام زمان یه ارتباط عجیبی با مادرش ، فاطمه ی زهرا داره)
هر موقع میخایم آقا رو صدا بزنیم (اسم امام زمان یه جوری وصل میشه به اسم مادرش) مثلا میگیم یابن فاطمه، یابن الزهرا، یوسف فاطمه ، مهدیِ زهرا،
🔻گوشه خاوران
دم آخر تن صد پاره ما
غبار راه زهرا میشد ای کاش2
🔻بازگشت به داد
هر کجا نشستی امام زمانو صدا بزن
یابن الحسن ....
🔻گوشه خاوران
پس از چندین و چند صد سال گریه
میدونم دل امام زمانم تو این جلسات ، فقط دنبال روضه ی مادرش فاطمه ست.
آقاجان با اجازه ی شما میخام روضه بخوانم
پس از چندین و چند صد سال گریه
دگر دستان او وا میشد ای کاش
به برق ذوالفقاری خاک خورده
غرور شیعه معنا میشد ای کاش
آخ مزار
🔻گوشه اوج
مزار مخفی یاس مدینه
به دستان تو پیدا میشد ای کاش
تا کی باید حاجیان ما برن مدینه، هی دنبال قبر گمشده ی مادرت بگردن، هی زیر لب ، کنار قبرستان بقیع و کنار حرم نبوی زمزمه کنند
یا فاطمه من عقده ی دل وا نکردم
گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم
در انتظارم مهدی بیاید
تا قبر پاکت پیدا نماید
آقاجان
غرور چادر خاکی کجایی
عزیز فاطمه پس کی میایی
چشماتون بارونی شده بریم تو خونه ی امیرالمومنین.... (بقیه در قسمت 2)
━━━━━━───────
#مناجات_با_امام_زمان [عج الله]
#دستگاه_ماهور
#استادحاج_اسماعیلی
❁﷽❁
#متن_روضه #فیش_روضه
#مناجات_مهدوی
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا
(سلام الله علیها )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اگر به لب رسیده جان بگو به صاحب الزمان
نمانده گر تو را توان بگو به صاحب الزمان
غم به دل نهفته را ، راز به کس نگفته را
مگو به این مگو به آن بگو صاحب الزمان
بگو که دل شکسته ای از این زمانه خستهای
ز فتنههای این زمان بگو به صاحب الزمان
آقای من
گلایه کن، بهانه کن شکایت از زمانه کن
ولی نگو به دیگران بگو به صاحب الزمان
این روضه های فاطمیه بهونه ایه برا اینکه دور هم جمع بشیم با امام زمانمون انس بگیریم با امام زمانمون درد و دل کنیم بیشترین جایی که آدم دلش، به امام زمان اتصال پیدا میکنه تو روضه هاست مخصوصا اگه روضه ی مادرش زهرا باشه
گره اگر به کارشد مشکل اگر هزارشد
برو به زیر آسمان بگو به صاحب زمان
فاطمه گفت یا علی، کشت مرا عدو ولی
شکایت مرانهان بگو به صاحب الزمان
فرمودند پشت در فاطمه ی زهرا چندتا ناله زد،اول باباش رسول الله رو صدا زد فرمود یا ابتاه یا رسول الله، ببین با دخترت چه کردند بعد صدا زد یا فضه خذینی، فضه بیا بخدا بچمو کشتن ، یه ناله ی دیگه هم نقل شده از بی بی فاطمه ی زهرا، صدا زد پسرم ، مهدی ،
آه
یه بیت روضه
اون روضه ای که امام مجتبی یه عمری براش گریه میکرد ، اون روضه ای که آقا امیرالمومنین، سر می برد تو دل چاه ، گریه می کرد
فاطمه جان
در وسط کوچه تو را میزدند
قربونت برم یا امیرالمومنین، جلو چشمای شما زدن ،
در وسط کوچه تو را می زدند
کاش به جای تو مرا می زدند
هر کجا نشستی ناله بزن یا زهرا
اینجا تو مدینه چهل تا نامرد یکی با غلاف شمشیر یکی با تازیانه، هر کی با هر چی دستش بود مادر ساداتو می زدن ، اما تو کربلا موقعی که زینب اومد بالای گودال قتلگاه، دید هر کی با هر چی دستشه میزنه
شمشیر دار با شمشیر می زنه، نیزه دار با نیزه میزنه ، پیرمردهاشون عصا زنان
ناله بزن
یا حسین
✍ #سید_مجتبی_شجاع
━━━━━━───────
#روضه_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا
(سلام الله علیها )
#نغمه_صبا #دستگاه_همایون
#استادحاج_اسماعیلی
❁﷽❁
#متن_روضه
#مناجات_با_امام_زمان
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا
(سلام الله علیها )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻#ماهور #خاوران
بیا یابن الحسن دل بی قراریم
پر از بغضیم و هر دم ناله داریم
امام زمان
به یاد مادر پهلو شکسته
روی زانوی غم سر می گذاریم
آقاجان، صاحب عزا شمایید شما باید برای ما روضه بخوانید
بیا یابن الحسن فصل عزا شد
عزای حضرت خیرالنسا شد
بیا با ما بگو با اشک و ناله
چه غوغایی میان کوچه ها شد
من از امام زمان معذرت می خوام آقای من ، ما هر موقع میایم تو روضه ها، مخصوصا روضه های فاطمیه، دلمون پر می زنه برا مدینه، همون مدینه ای که مادر شما فاطمه ی زهرا یه روزی اونجا غریب بود اونجا نفس می کشید اونجا گریه می کرد
یابن الحسن
🔻#ماهور #اوج
دلم می خواد یه شب مدینه باشم
زائر اون شکسته سینه باشم
دلم می خواد پشت بقیع بشینم
قبر غریب مادر و ببینم
اوناییکه مدینه رفتن، میگن آنقدر قبرستان بقیع مظلومه، حتی اجازه نداری اونجا گریه کنی ، آقاجان یابن الحسن، برا چی میخام مدینه رو ببینم؟
دلم می خواد تو کوچه ها بمیرم
انتقام مادرمو بگیرم
من از سیدا عذر می خوام
تو اون کوچه که فاطمه زمین خورد
همونجا که یاس علی چو پژمرد
آه ، حالا میخای گریه کنی روضه بشنو
میگن تو کوچه مجتبی باهاش بود
از اون کوچه تا به خونه عصاش بود
میگن تو کوچه چادرش خاکی شد
رو صورتش یه لاله حکاکی شد
فقط اشاره میکنم سادات منو ببخشید
میگن بی بی فاطمه ی زهرا یه طوری چادر سر می کرد یه طوری راه می رفت مثل همه ی زنها، کسی نمیدونست این فاطمه ی زهرا یا خانم دیگه ایه، وقتی چادر سر می کرد اصلا شناخته نمی شد
اما ، اون روزی که از مسجد قباله ی فدک و به دست گرفت داشت میومد خونه ، فاطمه ی زهرا یه نشونه ای داشت نامرد تا از دور دید شناخت، فهمید این خانوم کیه، (بگم چی بود نشانه؟) نگاه کرد دید یه آقازاده ی پنج شیش ساله ، دستش تو دست این خانومه، تا نگاه کرد امام حسن و شناخت، فهمید این مادر ساداته، فهمید این دختر پیغمبره، فهمید این همسر امیرالمومنینه، اومد جلوی مادرو گرفت
🔻#آواز_دشتی
تا صدا زد فاطمه، قباله رو به من بده، بی بی فرمود نمیدم ، آنچنان بی هوا دستشو بالا برد، امام مجتبی نگاه کرد دید یه ضربه از دست یه ضربه از دیوار ، مادر سادات رو زمین افتاد
آی... هر جا نشستی ناله بزن یا زهرا....
سرمایه ی محبت زهراست دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمیدهم
✍#مهدی_شریفی
━━━━━━───────
#روضه_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا
(سلام الله علیها )
#دستگاه_ماهور و #آواز_دشتی
#استادحاج_اسماعیلی
👇فایل صوتی 👇
┏━━━ °•🏴•°━━━┓
┗━━━ °•🏴•°━━━┛
❁﷽❁
#متن_روضه 🔻بخش دوم🔻
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا
(سلام الله علیها )
#دستگاه_شور
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میگن روز آخر بی بی از بستر بلند شد صدا زد فضه بیا ، زیر بغلمو بگیر ، امروز دیگه میخام خودم نان بپزم ، خودم میخام لباس پاکیزه تن بچه هام کنن، امیرالمومنین وارد خانه شد دید بی بی با یه دست به پهلو با یه دست داره خانه رو جارو میزنه
بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام
مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام
زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی
داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟
فاطمه جان
دراین سه ماه، آب شدم ، امتحان شدم
با هر صدای سرفه ی تو نصفه جان شدم
با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت
با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت
این بوی نان داغ به من جان ِ تازه داد
حتی به پلکهای حسن، جان تازه داد
زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند
باید کمک کنم، کمرت درد می کند
آیینه ی پراز ترکم ، احتیاط کن
فکری به حال و روز بد ِ کائنات کن
تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد
دستاس خانه، آه نفس گیر می شود
ازدست تو، به آه شکایت بیاورم
نگذاشتی طبیب برایت بیاورم
با اینکه اهل ِ صحبت بی پرده نیستم
راضی به رنج دست ِ ورم کرده نیستم
آخه هر بار که جاری می کشید صدای نفس نفس فاطمة دل علی رو می سوزاند
یه مرتبه صدا زد
جارونکش! که فاطمه جان درد می کشم
دارم شبیه پهلوی تان درد می کشم
جارو نکش! که عطربهشت ست می بری
روی ِ مرا زمین نزن این روز آخری
گیرم که گردگیری امروز هم گذشت...
فصل بهارآمد و این سوز هم گذشت....
آشفته خانه ی جگرم را چه می کنی
خاکی که ریخته به سرم را چه می کنی
زهرا به جای نان، غم ما را درست کن
حلوای ختم شیرخدا را درست کن
فرمود فضه ، از فردا من از دنیا میرم مردم میرن و میان، کسی نیست از بچه هام پذیرایی کنه میخام برا بچه هام غذا درست کنم ، نانی درست کنم ، میخام بگم بی بی جان، خیلی به فکر بچه هات بودی
بریم کربلا، یه دختر سه ساله داره اربابمون حسین روزا میومد در خرابه می نشست گاهی وقتها صدا می زد خواهرش سکینه رو، میگفت خواهر جان ، این مردمی که در رفت و آمدن، دارن کجا میرن ؟؟میگفت عزیزدلم ، خواهر کوچیکم، اینا دارن میرن خونه هاشون، صدا می زدخواهر جان ،مگه ما خونه نداریم،؟ فلذا وقتی سر باباش رو آوردن تو خرابه، صدا زد بابا،
ز خانه ها همه بوی طعام می آمد
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم
صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله
✍#وحید_قاسمی
━━━━━━───────
#روضه_شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا
(سلام الله علیها )
#استادحاج_اسماعیلی