eitaa logo
روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.8هزار دنبال‌کننده
93 عکس
94 ویدیو
50 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته : کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی http://eitaa.com/yousofarjone مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
❁﷽❁ (سلام الله علیها ) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻 بیا یابن الحسن دل بی قراریم پر از بغضیم و هر دم ناله داریم امام زمان به یاد مادر پهلو شکسته روی زانوی غم سر می گذاریم آقاجان، صاحب عزا شمایید شما باید برای ما روضه بخوانید بیا یابن الحسن فصل عزا شد عزای حضرت خیرالنسا شد بیا با ما بگو با اشک و ناله چه غوغایی میان کوچه ها شد من از امام زمان معذرت می خوام آقای من ، ما هر موقع میایم تو روضه ها، مخصوصا روضه های فاطمیه، دلمون پر می زنه برا مدینه، همون مدینه ای که مادر شما فاطمه ی زهرا یه روزی اونجا غریب بود اونجا نفس می کشید اونجا گریه می کرد یابن الحسن 🔻 دلم می خواد یه شب مدینه باشم زائر اون شکسته سینه باشم دلم می خواد پشت بقیع بشینم قبر غریب مادر و ببینم اوناییکه مدینه رفتن، میگن آنقدر قبرستان بقیع مظلومه، حتی اجازه نداری اونجا گریه کنی ، آقاجان یابن الحسن، برا چی میخام مدینه رو ببینم؟ دلم می خواد تو کوچه ها بمیرم انتقام مادرمو بگیرم من از سیدا عذر می خوام تو اون کوچه که فاطمه زمین خورد همونجا که یاس علی چو پژمرد آه ، حالا میخای گریه کنی روضه بشنو میگن تو کوچه مجتبی باهاش بود از اون کوچه تا به خونه عصاش بود میگن تو کوچه چادرش خاکی شد رو صورتش یه لاله حکاکی شد فقط اشاره می‌کنم سادات منو ببخشید میگن بی بی فاطمه ی زهرا یه طوری چادر سر می کرد یه طوری راه می رفت مثل همه ی زنها، کسی نمیدونست این فاطمه ی زهرا یا خانم دیگه ایه، وقتی چادر سر می کرد اصلا شناخته نمی شد اما ، اون روزی که از مسجد قباله ی فدک و به دست گرفت داشت میومد خونه ، فاطمه ی زهرا یه نشونه ای داشت نامرد تا از دور دید شناخت، فهمید این خانوم کیه، (بگم چی بود نشانه؟) نگاه کرد دید یه آقازاده ی پنج شیش ساله ، دستش تو دست این خانومه، تا نگاه کرد امام حسن و شناخت، فهمید این مادر ساداته، فهمید این دختر پیغمبره، فهمید این همسر امیرالمومنینه، اومد جلوی مادرو گرفت 🔻 تا صدا زد فاطمه، قباله رو به من بده، بی بی فرمود نمیدم ، آنچنان بی هوا دستشو بالا برد، امام مجتبی نگاه کرد دید یه ضربه از دست یه ضربه از دیوار ، مادر سادات رو زمین افتاد آی... هر جا نشستی ناله بزن یا زهرا‌.... سرمایه ی محبت زهراست دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی‌دهم ━━━━━━─────── (سلام الله علیها ) و 👇فایل صوتی 👇 ┏━━━ °•🏴•°━━━┓ ┗━━━ °•🏴•°━━━┛
❁﷽❁ (سلام الله علیها ) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻 درآمد اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُک اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن..... تا ان شاء الله دل و جان مون آماده بشه برا دعای توسل، چند مرتبه امام زمانمون را صدا بزنیم 🔻 یابن الحسن4 بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ وَاَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِىِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ يا اَبَاالْقاسِمِ يا رَسُولَ اللّهِ يا اِمامَ الرَّحْمَةِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا  يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ  🔻 یا اَبَا الْحَسَنِ يا اَميرَ الْمُؤْمِنينَ يا عَلِىَّ بْنَ اَبيطالِبٍ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ يا فاطِمَةَ الزَّهْراَّءُ يا بِنْتَ مُحَمَّدٍ يا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ هر موقع پیغمبر میومد تو مسجد می خواست نماز بخونه مقابل در خونه ی علی و فاطمه می ایستاد با صدایی که همه ی مردم بشنوند می فرمود السلام علیکم یا اهل بیت النبوه یعنی آی مردم مدینه ، بدونید اهل بیت من ، اهل این خونه ند، (ببینید من چجور احترام می کنم) 🔻 از من یاد بگیرید مبادا بعد من به اهل این خانه جسارت کنید اما کاری کردند با اهل این خونه، کاری کردن با این خونواده، نزدیک به سه ماه فاطمه خانه نشین شد طوری شده بود این روزای آخر، زبانحال امیرالمومنین رو میخام بخونم صدا می زد 🔻 ای صفا بخش دل حیدر فاطمه جان ای صفا بخش دل حیدر کرار بخند هستی خانه ی من همسر غمخوار بخند تو رو خدا این یکی دو بیت جمله و این چندبیت روضه، حقشو ادا کنید دلخوشی همه ای ناله ی خود را کم کن نمیدونم تا حالا داشتید دیدید کسی رو که پهلوهاش درد بکنه دنده هاش شکسته باشه، هی میخاد از این پهلو به اون پهلو بشه صدای ناله ش بلند میشه دلخوشی همه ای ناله ی خود را کم کن جان من جان حسن فاطمه یکبار بخند درد پهلو و کمر کرده زمینگیر تو را من که دانم چه کشی لیک به اجبار بخند اگه شده برا دل حسنت بخند برا دل زینبت بخند همین یه بیت و عرضم تمام گذر کوچه چقدر پیر نموده ست تورا تو کوچه مگه چی به سرت اومد زهرای من کدام نامردی جرات کرد رو تو دست بلند کنه ای ستمدیده ی دستان ستمکار بخند 🔻 يا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ يا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ اِلَى اللّهِ  آقا رسول‌ الله میومد در خانه ی علی و فاطمه با احترام می گفت: السلام علیکم اهل بیت النبوه اما بعد شهادت پیغمبر دیگه کسی با احترام در این خونه رو نزد الا یه جا، اومدن دق الباب کردن ، آقا امیرالمومنین اومد درو باز کرد دید یه عده از همسایه هان صدا زدن یاعلی، به فاطمه بگو یا شب گریه کنه یا روز 🔻 صدا زد باشه، من از خونه میرم ،میرم تو قبرستان بقیع گریه میکنم ، میرم کنار مزار عموم اونجا گریه می کنم يا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا 🔻  يا وَجيهتاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْی لَنا عِنْدَاللّهِ ━━━━━━─────── (سلام الله علیها )
( علیه السلام ) ( اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا « عَمَّ رَسُولِ اللَّه ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه ) تا همیشه غمت بر این دلهاست گریه بر تو سفارش طاها ست در مقامت همین بس است نبی ، گفت : حمزه سیدالشهدا ست اینقدر مقام و جایگاه حضرت حمزه پیش پیغمبر(ص) بالاست ... بعد شهادت حمزه ، پیغمبر(ص) از کنار طایفه بنی ظفر عبور میکرد ، دید زنهای طایفه دارند برا شهدای خودشون گریه می کنند ... پیغمبر (ص) متاثر شد ، فرمود : « لَكِنَّ حَمْزَةَ لَا بَوَاكِيَ لَهُ الْيَوْم » [1] یعنی عموجانِ من « حمزه » گریه کن نداره ... بزرگان طوایف این حرفو تا شنیدند ، به زنهاشون امر کردند : اول برای حمزه گریه کنید بعد برا کُشته های خودمون ... ای عمویِ نجیب پیغمبر تکیه گاهِ غریب پیغمبر اسداللهِ غزوه های رسول وقت غم ها ، حبیب پیغمبر همه جا ، یار مصطفی بودی تو مددکارِ مصطفی بودی هر زمان که اذیتش کردند تو طرفدار مصطفی بودی ( اما یه همچین ایامی ، توو جنگ اُحد ، حمزه عموی پیغمبر، در نهایت شجاعت ، اما با مظلومیت تمام به شهادت رسید ) من بمیرم چه بر سرت آمد چه به احوال پیکرت آمد عالَمی سوخت آن زمانی که سرِ نعش تو ، خواهرت آمد خواهر تو ، ندید پیکر تو که چه آورده « هنده » بر سر تو ( بدن نازنین حمزه رو ، مُثلِه کردند ، اون زنِ ملعونه دستور داد ، سینه ی مبارک رو شکافتند ، جگر حمزه را بیرون کشیدند ) خواهر تو ، ندید پیکر تو که چه آورده « هِنده » بر سر تو ... ! خارها و عبا ، کمک کردند که نمیرد عزیز خواهر تو تا دیدند صفیه خواهر حمزه داره میاد ، پیغمبر(ص) دستور داد ، فرمود : بدن حمزه رو بپوشونید ، خواهرش اگر ببینه طاقت نمیاره ... حق داشتی یا رسول الله ... خواهرا همه اینجوری اند ، طاقت ندارند ببینند یه خار به پای برادرشون بِرِه ... اما « لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِالله » ...یا رسولَ الله ، جات خالی بود کربلا ... اون ساعتی که زینب اومد توو گودال قتلگاه ، بدن بی سرِ برادرو روی دست گرفت ... یه نگاه کرد سمت مدینه بعد فرمود یا رسولَ الله ،« هَذا حَسَينٌ بِالعَراءِ ، مُرَمَّلٌ بالدِّماء ، مُقَطَّعُ الأعضَاء »[2] ... یا رسولَ الله : این کُشته ی فتاده به هامون « حسین توست » ... ؟ وین صیدِ دست و پا زده در خون « حسین توست » ... ؟ این رفته سر به نیزه ی اعدا « حسین توست » ... ؟ این مانده بر زمین ، تنِ تنها « حسین توست » ... ؟ [1] دلائل النبوة ج۳، ص۳۰۰ [2] لهوف ، ص۱۳۳ 4/2/1403
( علیه السلام ) الَسَّلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ الصَّادِقِينَ الصَّالِحِين{ قسمتی از زیارتنامه } ... سلام من به مدینه به غُربتِ صادق سلام من به بقیع و به تُربت صادق ... ( کیا دلشون مدینه می خواد ؟ امشب بیاید با پای دل بِریم مدینه ... کنار قبرستان بی شمع و چراغ بقیع ) سلام من به بقیع و کبوترانِ بقیع « سلام من » به مَزار مُعطر صادق ( خدا می دونه الان هیچ کسی توو مدینه مِشکی به تن نکرده ! بچه های حضرت زهرا ، غُربت را از مادر با ارث بُردن ! ) شعله ها پشت درِ خانه ی حق بر پا شد زنده یکبار دگر داغِ غم « زهرا » شد گویی آتش زدن خانه در اینجا رسم است ! خانه هایی که در آن نامِ « علی » اِحیا شد ... ( خدا میدونه ، تک تک این ابیات ، دنیایی روضه داره ... ) دست بسته دلِ شب هستیِ ما را بُردند پسر فاطمه را بار دگر آزردند ... خانه ی فاطمه را بار دگر سوزاندند ! « بی عمامه ! » پسر شیر خدا را بُردند ( من از بچه های حضرت زهرا ، عذر میخوام ) موسپید است دگر از تب و تاب افتاده روی دستش چو « علی » ردّ طناب افتاده ! دیده گریان شده یکبار دگر، مطمئنم یاد آتش زدنِ خیمه ی شاه افتاده ... موقعی که خونه ی امام صادق را به آتش کشیدند ... خب این زنها و بچه ها وحشت زده از این حجره به اون حجره فرار می کردند .. یه وقت دیدند امام صادق آمد وسطِ آتش ایستاد ... صدا زد : « أَنَا اِبْنُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اَللَّه » ... { کافي ج 1، ص 473 } ... من پسر ابراهیمم ، همان ابراهیمی که وقتی میانِ کوهی از آتش افتاد ، آتش بر او سرد شد ... با این کیفیت ، امام صادق را با دستای بسته بُردند ... اما روضه ی من اینجاست ، فردای اون روز یه عدّه از شیعیان اومدند به دیدن امام صادق ، دیدند آقا داره گریه می کنه... گفتند آقاجان ، این اولین باری نیست که اینجور به شما جسارت میشه ، چرا اینجور غُصه می خورید ؟ چرا اینجور گریه می کنید ؟ ... فرمود برا خودم گریه نمی کنم ... دیروز موقعی که خونه را به آتش کشیدند ، وقتی دیدم این زنها و بچه ها ، چطور از این حجره به اون حجره فرار می کنند ، تازه من خودم بودم ... یاد مصائب جدّ غریبم حسین افتادم ... اون لحظه ای که خیمه ها را به آتش کشیدند ، این زن و بچه ، هی از این خیمه به اون خیمه فرار می کردند ... هر جا نشستی ناله بزن یا حسین ...{ منبع روضه : مجمع مصائب اهل البیت، الخطیب الهندوبی ، ج 1، ص 24 ... و کتاب مأساة الحسين ، ص 117 } 1/2/1403
❁﷽❁ ●━━━━━━─────── سلام من به مدینه به غربت صادق سلام من به بقیع و به تربت صادق همه جا رسمه، اگه شهادت یکی از ائمه باشه ما به احترامش میریم تو حرمش برا زیارت، مثلا شهادت امام رضا باشه همه میرن مشهد،روز عاشورا میگن بریم کربلا ، شب بیست و یکم ماه رمضان هر کی بتونه میره نجف ، اما امشب ،کجا بریم؟؟امشب جایی نداره برا زیارت امام صادق، نمیدونم امشب تو مدینه کسی هست بره زیارت قبرستان بقیع، اما میدونم تو قبرستان بقیع کسی اجازه نداره گریه کنه ، قبرستان بقیع شبها خیلی دلگیره سلام من به مدینه به آستان بقیع سلام من به بقیع و کبوتران بقیع سلام من به مزار معطر صادق که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع تمام امامزاده های ما حتی تو روستاها حرم دارن گنبدوبارگاهی دارن هرکی بره زیارت بهش احترام می کنن،اما قربونت برم امام صادق، هر کی بره قبرستان بقیع ،اجازه نداره گریه کنه ، اونجا از مهمونا با تازیانه پذیرایی می کنند سلام من به شب ماه فاطمی بقیع سلام من به گل یاس هاشمی بقیع اما شب شهادت آقا امام صادق ، رئیس مذهب شیعه، شیخ الائمه ، بریم در خونه ی آقا ببینیم مدینه چه خبر بود ریزد سرشکِ زهرا ، از دیده چون ستاره داغ امام صادق ، زد بر دلش شراره با چشم دل نظر کن ، یک لحظه در مدینه بر تربتش که دارد ، بر غربتش اشاره آقا امام صادق دل تنگِ مادرش بود ، آن یادگار زهرا مهمان مادرش شد ، با قلب پاره پاره هر شب به یک بهانه ، می بُردنش زخانه از ظلم و جور منصور ، خون شد دلش هماره کی دیده پیرمردِ هفتاد ساله ای را در کوچه ها پیاده ، دنبال یک سواره ابن ربیع نامرد ، رحمی به او نمیکرد می دید که نفس هاش ، افتاده در شماره شد فاطمیه تکرار ، آتش گرفت گلزار یبار دیگه بعد اون روزی که در خونه ی امیرالمومنین رو آتش زدن دوباره تو مدینه ، این آتش زدن تکرار شد اونم تو خونه ی امام صادق شد فاطمیه تکرار ، آتش گرفت گلزار اما زنی نبوده ، در پشت در دوباره میزد قدم در آتش ، میگفت وای مادر جز سوختن چه راهی ، جز ساختن چه چاره یکبار منزلش سوخت ، صد مرتبه دلش سوخت بر حال کودکانش ، بنمود تا نظاره تو خونه ی آقاامام صادق، ملعون دستور داد گفت شبانه بریزید تو خونه، خانه رو به آتش بکشید وقتی ریختند خونه رو به آتش کشیدند خود آقاامام صادق ،میانه ی آتش صدا میزد أنا بن إبراهیم خلیل الله ، آتش به کسی آسیبی نرسوند یکی دو روز بعد یه عده از شیعیان اومدن خونه ی امام صادق، گفت دیدم آقا با تمام وجود به پهنای صورت داره گریه می کنه و اشک می ریزه گفتم آقاجان ، الحمدلله کسی تو خونواده ی شما آسیبی ندیده الحمدلله خودتون سلامتید چرا اینجور گریه می کنید فرمود برا خودم گریه نمی کنم فرمود اون لحظه ای که خونه رو‌به آتش کشیدن من خودم بودم بچه ها منو می دیدند یه آرامشی داشتن اما بازم دیدم همینکه شعله ها زبانه می کشه این بچه ها از این طرف به اون طرف خونه ،هی می دوند گریه می کنند آقاجان،بچه هاتون که همه سالمند فرمود یاد اون ساعتی افتادم تو‌کربلا آتش زدن به خیمه های جدغریبم حسین ، اونجا دیگه هیچ محرمی نبود ابالفضلی نبود خود اربابمون شهید شده بود،این زنها و بچه ها تو خیمه ها ، خیمه ها رو به آتش کشیدن ، یه مرتبه بی بی عقیله ی بنی هاشم اومد تو خیمه ی آقا زین العابدین ، گفت دستور چیه آقا زین العابدین فرمود علیکن بالفرار، بگو همه فرار کنند این زنها و بچه ها تو این بیابونا با پای برهنه، هر کدام به یه طرف فرار می کردند ، گفت دیدم همه دارن فرار می کنند اما یه خانمی چادر به سر جلو یه خیمه ای نیم سوخته ایستاده ، هی این پا و اون پا می کنه ، اومدم گفتم خانم، من قصد آزار شما رو ندارم چی شده؟ فرمود من توی این خیمه یه بیماری دارم گفت اومدم کمک‌کردم زین العابدین رو از خیمه بیرون کشیدم تازه دیدم زینبم داره فرار می کنه هی یکی یکی بچه ها رو پیدا می کنه یه مرتبه اومد دید سکینه رو زمین افتاده بیهوش شده سکینه رو در اغوش گرفت، هر جوری بود این دخترو به هوش آورد همینکه سکینه چشماشو باز کرد صدا زد عمه ، نگفت عمه گوشواره ها مو بردن ، نگفت عمه،کتکم زدن ، صدا زد عمه معجرم رو غارت کردن تازه زینب صدا زد عزیز دلم ، ببین عمه هم معجر نداره ناله بزن یا حسین ━━━━━━──── ✍عبدالحسین میرزایی ●━━━━━━─────── (علیه السلام) 🔹 ⬅️ ⬅️
1. مناجات.mp3
زمان: حجم: 4.31M
( عجل الله تعالی فرجه ) ( علیهم السلام ) اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ (شعر مقدمه) « عمری ، غریبِ فاطمه ، صبح و مَساء گریست » ... قربونت بِرَم امام زمان ... عمری ، غریبِ فاطمه صبح و مَساء گریست وقتِ مُرورِ مِحنتِ آل عبا گریست از دستِ دشمنان نه فقط بلکه روز و شب وقت گناهِ شیعه ی پُرمُدَّعا گریست ... ( امشب بیائیم از امام زمان معذرت بخواهیم ، خیلی با گناهانمون ، دلِ آقا رو به درد آوردیم ... ) خیلی برای غُصِّه ی ما غُصِّه خورده است در فتنه ها به سختی احوال ما گریست در مجلس دعای فرج حاضر است او هر دَم شنید ، ناله ی مهدی بیا ، گریست ( اما شب چهارم مُحرم ، دیگه برا چی امام زمان گریه می کنه ؟ ) در روضه ی شهادتِ گُل های عمّه اش خیلی برای غربتِ آن لاله ها گریست امام زمان رو دعوت کنیم توو مجلسمون ، همه باهم : « یاصاحب الزمان ... » این صداتو آزاد کن ، « یاصاحب الزمان ... »
( صلوات الله علیهم ) بنا نبود بمانی غریب در صحرا عقیله ی بنی هاشم ( دوتا آقازاده داره توو کربلا ، یکی محمد ، دومی عون ، بعد شهادت علی اکبر ، دیگه زینب طاقت نیاورد ، خودش لباس رزم ، به تنشون کرد ، آوردشون مقابل ابی عبدالله ، حالا میخواد براشون اِذنِ میدان بگیره ... ) بنا نبود بمانی غریب در صحرا حسین جان و خواهرت بشود بی نصیب در صحرا بنا نبود که تکیه به نیزه ات بزنی مرا برای جهاد عظیم خط بزنی بنا نبود مهیّای سوختن باشی میانِ خیمه ، پیِ کهنه پیرهن باشی (حسین جان ، نبینم تنها بمونی ، داداش ... ) زمین نیفت کتابِ مقدس زینب فدای بی کَسیت ای همه کَسِ زینب به راه عشق تو این چشمِ تَر که چیزی نیست جگر برای تو دادم پسر که چیزی نیست (هی داره التماس برادر می کنه) بیا خودت پسران مرا ببر میدان که پیش مرگ تو باشند هر دو در میدان بیا که شاهدِ حاجت روائیت باشند بزرگ‌کردمشان تا فدائیت باشند ( هر کاری کرد دید ابی عبدالله اجازه نمیده ) تو را به جان من آقا قبول کن بروند به حق چادر زهرا قبول کن بروند چه بهتر است نبینند راه بسته شده در اِزدحام رهِ قتلگاه بسته شده چه بهتر است نبینند زخم حنجر را به سمت خیمه ی زنها هجوم لشکر را چه بهتر است نباشند و خونجگر نشوند شبیه من وسط خیمه خونجگر نشوند چه بهتر است نبینند اوج این غم را به روی مادرشان ضربه های محکم را (حسین جان ، اینها غیرتی اند ، اینها طاقت ندارن ببینن دستای مادرشون بسته باشه ... ) چه بهتراست نبینند آب خواهم شد اسیر، وارد بَزمِ شراب خواهم شد ... بالاخره ، هر جوری که بود برادر و راضی کرد ، اولی برادر بزرگتر محمد وارد میدان شد ، آنچنان ضرب شصتی گرفت ، خیلیها رو از لشکر دشمن به زمین انداخت ، موقعی که رو زمین افتاد ، برادر کوچکتر عون اجازه گرفت وارد میدان شد ، این برادرم لشکر به زمینش انداختن ... اینجا بود زینب اومد تووخیمه دیگه بیرون نیومد ... میگن ابی عبدالله ، خودش تنهایی اومد بالا سر جنازه ی این دوتا آقازاده ، هر دوتا رو باهمدیگه در آغوش گرفت ، اما هر چی منتظر شد زینب بیاد ، دیدن زینب از خیمه بیرون نیومد ... تا که خجالتی نکِشد شاهِ کربلا زینب درون خیمه ی خود بیصدا گریست هر جا نشستی ناله بزن « یا حسین » ... 5/3/1404