.
|⇦•به منبر می رود دریا..
#روضه و توسل ویژهْ شهادت امام صادق علیه السلام اجرا شده سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی
●━━━━━━───────
به منبر می رود دریا، به سویش گام بردارید
هَلا ! اسلام را از چشمه ی اسلام بردارید
مبادا از قلم ها جا بیفتد واژه ای اینَک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی، جام بردارید
”سَلونی” را هدر دادند روزی مردمان، امروز
بپرسیدش! از اسرار جهان ابهام بردارید
اَلا ای شاعران! چشمان او آرایه ی وحی است
برای ما از آن باران کمی الهام بردارید
نسیم صبحِ صادق می وزد، از گیسوی صادق
از آن مضمونِ پیچیده جِناس تام بردارید
به فرزندان، به اهل خانه جز ایشان که میگوید
غلامِ خسته ام خفته، قدم آرام بردارید
اگر فرمان او باشد، نباید پِلک بر هم زد
به سوی شعله چون هارون مَکّی گام بردارید
"رُویَّ عَن امامِ جعفر الصّادق لَه الرّحمَه"
به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید
به جای حج به سوی کربلا رفتن خداجویی ست
کفن باید به جای جامه ی احرام بردارید
اگر در گوش نوزادی اذان می گفت، می فرمود
که با آب فرات و تربت از او کام بردارید
#شاعر:سید حمیدرضا برقعی
*آقا امام صادق خیلی مظلومه، روضهخوان آمد محضرش، گفت برا ما روضه میخونی یانه؟ روضه خوانگفت چرا نخونم روضه خواندن افتخار ماست. خواست روضه بخونه امام صدازد: اجازه بده پرده بکشم این زن وبچه هام بیان بشینن روضهگوش کنند. همه نشستند روضهخون شروع کرد روضه بخونه صدای گریه ی این زنها بلند شد. دورِ خانه در حصار بود، یهو دیدن نگهبان ها دارن در میزنن، خادم رفت دم در بله، چیزی شده؟ نگهبان ها گفتن چه خبره توخونه دارین گریه میکنید؟ نکنه دوباره روضه گرفته جعفر بن محمد. اومد محضر آقا، آقا!چی بگم؟ مأمورها دم درن، فرمود: هیچی، بهشون بگو یه بچه ای از ما از دنیا رفته برا اون دارنگریه میکنن.....
امام صادق در گریه کردن تکلیف مارو روشن کردن ....*
در دعای ندبه میخوانیم: "فَلْیَبْكِ الْباكُونَ" گریه کنا گریه کردن تموم دیگه، فرمود: نه! "فَلْیَنْدُبِ النَّادِبُونَ" کجان اونایی که میخوان برا روضه ها زار برنن؟حالا گریه ام کردین زار هم زدین تموم دیگه؟نه! "وَ یَضِجَّ الضَّاجُّونَ" اونایی که برا این روضه ها ضجه میزنن...
امام صادق که درس میداد، وسط درس میدیدن داره یه گوشه ای رو نگاه می کنه. آقاکجا رو نگاه میکنید؟ میگفت: درس تعطیله، چی شد درس تعطیله؟ دوباره چشم امام به روضه خون افتاده. اَباهارون روضه خون نابینای امام صادق بود. صدا می زد بیا جلو میخوایم گریه کنیم... *
ــــــــــــــــــ
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
#کربلایی_مهدی_رسولی
#روضه_امام_صادق
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
3. ز داغ حضرت.mp3
زمان:
حجم:
3.07M
#روضه_امام_صادق
(علیه السلام)
#استاد_حیدرزاده
ز داغ حضرت صادق
دلم تنها نمی سوزد
دلی نبوَد که از این داغِ
جانفرسا نمی سوزد
به حال حضرتش ، سوزد
دلِ هر سنگِ سخت اما
دل من منصور دون
بر حال آن مولا نمی سوزد
ز انگورِ به زَهر آلوده
آخر کرد مسمومش ؟
دلِ گلچین
به پرپر کردنِ گلها نمی سوزد
بوَد قبر رئیس مذهب ما
در بقیع ویران ؟
غمی زین بیش در عالم
دل ما را نمی سوزد ... ؟
1395
#روضه_امام_صادق
(علیه السلام)
#استاد_حیدرزاده
اگه انسان مشکلی داشته باشه ، درد دلی داشته باشه ، با مادرش راحت تره ، حرفش رو میره با مادرش میزنه ، اینقده که با مادرت بی رودربایستی هستی با بابات نیستی ، بعضی از درد دلات رو میری با مادرت میگی ، این چند بیت شعر هم ، زبان حال امام صادق علیه السلام با مادرشونه ، ببینم چه میکنی ؟
ز بس فرزندت از منصور
مِحنت دید ، مادرجان
دل از قیدِ حیات خویشتن
بُبرید ، مادر جان
( به به ، ان شاءالله مدینه گریه کنی ، « چو آن جانی بدان صورت مرا از خانه بیرون برد ... » وارد روضه امام صادق بشم ؟ قربون شما شیعیان دلسوخته ، شما که اینجا اینطور عرض ادب میکنید ، اگه برید مدینه چه میکنید ؟ آقاجان ...
اگر میخواست ماموری
بَرد نزدش مراآن شب
چرا اِبن ربیع پست را
بُگزید ، مادرجان ...
خدا نکنه ، نیمه شب توو خونه بریزن ، بخواهند جلو چشم بچه ها ، بابارو از توو خونه بیرون ببرند ، دختر دنبال بابا میدوه ، میگه بابامو نبرید ، نبرید ، بابا بابا بابا بابا ... میگه نیمه شب رفتم نوو خونه امام صادق ، دیدم آقا مشغول راز و نیازه ، گفتم آقا بلند شید بریم ، فرمود اجازه بده دو رکعت نماز بخونم ، گفتم آقا نمیشه ، فرمود اجازه بده لباسم رو بپوشم ، گفتم آقا نمیشه ، فرمود اجازه بده عمامه ام رو سرم بگزارم ، گفتم آقا نمیشه ، آماده اید بگم یا نه ؟ مولامون رو سرِ برهنه ، پای برهنه ...
بدو گفتم بده مهلت
بخوانم من نمازم را
ولی آن بی حیا
حرف مرا نشیند ، مادرجان
( بگم یه بیت دیگه ؟ )
چو آن جانی بدان صورت
مرا از خانه بیرون برد
تنِ طفلان من
چون بید می لرزید ، مادرجان
#شاعر_قاسم_ملکی
« شتاب مَرکب و ... » خودش سواره بود ، .... امام صادق حدود 70 سالشون هست ، این پیر مرد ... ابن ربیع سواره بود ، آقارو پیاده دنبال خودش می دواند ، ... میگه یه مقداری راه رفتم برگشتم نگاه کردم ، دیدم آقا داره نفس نفس میزنه ، دیدم عرق به پیشانی حضرت نشسته ...
شتاب مَرکب و بند و
تعلل پایش
زمینه های زمین خوردنش
فراهم بود ...
#شاعر_علی_اکبر_لطیفیان
#روضه_حضرت_رقیه
( سلام الله علیها )
( اهل روضه کجا نشستید ، پیر مرد نمیتونه دنبال سواره بدوه ، یکی پیرمرده نمیتونه بدوه ، یکی دختر سه ساله است ... های گرفتی مطلب رو ...؟ آخی آخی ... )
آن شب که من از ناقه
افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی ؟
از ما تو جدا بودی
( فکرشو میکردی امشب بریم درِ خونه رقیه ؟ )
بابا تو کجا بودی ؟
از ما تو جدا بودی
( هی دنبال قافله میدوید ، زمین میخورد ، هی صدا میزد عمه عمه عمه ، هی صدا میزد بابا بابا بابا ... )
#دخترم :
آن شب که تو از ناقه
افتادی و غش کردی
من بر سرِ نی بودم
مشغول دعا بودم ...
بابا من بالا نیزه بودم ، می دیدمت بابا ، حسییین ...حسین ، حسین ...
1395
5. امام صادق ع.mp3
زمان:
حجم:
7.63M
#روضه_امام_صادق
(علیه السلام)
#استاد_حیدرزاده
گریز به کربلا و روضه حضرت رقیه ( سلام الله علیها )
1395
2.. روضه.mp3
زمان:
حجم:
4.91M
قسمت دوم
#روضه_امام_صادق
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
#پخش_زنده_شبکه_قم
قم آستان مقدس حضرت
علی بن جعفرعلیه السلام
۲۸ خردادماه ۱۳۹۹
قسمت دوم
#روضه_امام_صادق
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
اما ( شب ، روز ، شام ... ) شهادت رئیس مذهب ، آقا و مولای ما امام صادق علیه السلام هست ... آقاجان « حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند » ... اما یه نگاهی هم کنیم مدینه ، نه شمعی ، نه چراغی ، نه گنبدی ، نه بارگاهی ... ؟ نیمه شب ریختند توو خونه آقا ، فرمود اجازه بدید عمامه سر بگذارم ، گفتند نمیشه ، فرمود اجازه بدید رِداء بپوشم ، گفتند نمیشه ... امام مارو سرِ برهنه ، پای برهنه از خانه بیرون آوردند ...
رسیده اند که از باغ
لاله را ببرند
امامِ صادقِ 70ساله را بِبرند
تصورش چقدر سخت میشود
ای وای
بزرگ طایفه در کوچه میدود
ای وای
نوشته اند خودش سواره بود ، حضرت رو پیاده دنبال خودش میدواند ، مقداری که راه رفت ، برگشت نگاه کرد ، دید عرق به پیشانی حضرت نشسته ، امام صادق داره نفس نفس میزنه ...
کسی نگفت مگر
پیرمرد بُردن داشت ؟
تنِ نحیف مگر
تازیانه خوردن داشت ؟
#روضه_حضرت_زهرا
#سلام_الله_علیها
بگم آقاجان ، شمارو نیمه شب بردند ، اما یه بردنی هم در همین مدینه بود ، جدتون امیرالمومنین را روز از خانه بیرون آوردند ... شمارو شبانه بردند اما دیگه مادری بینِ درو دیوار روی زمین نیفتاده بود ، اما اون روز مدینه ، یه طرف بابارو می بردند ، یه طرف مادر رو زمین افتاده بود ...
صداي ناله ی اورا
ز پشتِ درشنيدم من
خدا داند که از زينب
خجالت مي کشيدم من
دوتا شباهت با مادرش زهرای اطهر داره ، خانه ی امام صادق رو آتش زدند ، درِ خانه بی بی رو هم آتش زدند ، اما شباهت دیگر این بود ، روایت داره بدن امام صادق از شدت زَهر ، آب شده بود ، پوست و استخوان باقی مانده بود ، بدن مادرشون فاطمه زهرا ، از شدت درد پهلو و سینه ، آب شده بود « وَصارَتْ کَالخَیال ، و مانند یک شبَح و خیال مینمود » ( منبع : دعائم الإسلام، جلد ۱، صفحهی ۲۳۲ ) ... لذا وقتی امیرالمومنین ، میخواست بدن رو برداره ، خودش تنهایی بدن بی بی رو بغل گرفت ...
زهرا گذشت و خاطره هایش
هنوز هست
آثار غم ، به صحن و سرایش
هنوز هست ...
#شاعر_استاد_غفورزاده
#پخش_زنده_شبکه_قم
قم آستان مقدس حضرت
علی بن جعفرعلیه السلام
۲۸ خردادماه ۱۳۹۹
.
#امام_زمان
#روضه_امام_صادق_علیه_السلام
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
🔸با غصه های آل عبا گریه میکنی
یابن الحسن...
ایام شهادت جد غریبتون امام صادق...
حتما الان رفتی مدینه...
کنار قبرستان بقیع...
اونجا برای جد غریبت عزاداری میکنی...
قربون اشکهای چشمت برم آقا...
🔸با غصه های آل عبا گریه میکنی
🔸در اوج روضه های عزا گریه میکنی
🔸ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما
🔸می آیی و بدون صدا گریه می کنی
من ميگم شاید امشب آقا بیاد مجلسمون...
یک گوشه ای بشینه...
برای غربت امام صادق اشک بریزه...
مواظب باش عزیز من...
امشب برای امام صادق خوب ناله بزنی...
خوب آبرو داری کنی...
امشب یک جوری برا غربت امام صادق ناله بزن...
اگه آقا بیاد....
از ما راضی بشه...
یا بن الحسن... آقا...
من مطمئنم...
🔸می آیی و بدون صدا گریه می کنی
🔸حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است
در عزای جد غریبتون امام صادق...
🔸حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است
🔸با غصه های آل عبا گریه می کنی
حالا از سوز دلت صداش بزن...
یاصاحب الزمان...
#روضه_امام_صادق
.
.
#روضه_امام_صادق_علیه_السلام
متن روضه
🔸به تنگ آمد دلم از کینه منصور یا جدا
زبانحال غریب مدینه...
آقامون امام صادق...
با جد بزرگوارش...
🔸به تنگ آمد دلم از کینه منصور یا جدا
🔸فلک بین باچه کس کرده مرا محشور یا جدا
قربون مظلومیت برم یا امام صادق...
🔸نکرده شرم از روی تو درآن شام ظلمانی
یا جدا نبودی ببینی...
با من چه کردند...
🔸نکرده شرم از روی تو درآن شام ظلمانی
🔸نموده بی حیائی بر سرم مامور یا جدا
دیگه دلتون اینجا نباشه...
بریم خانه امام صادق...
به یاد اون شبی که...
ابن ربیع نانجیب...
بدون اجازه...
وارد خانه امام صادق شد...
خدا لعنتش کنه...
نانجیب حتی اجازه نداد...
امام صادق عمامه به سر کنه...
ای وای... ای وای ...
بگم یا نه...
🔸پیاده، سربرهنه، از پی اسبش دوانیدم
🔸به عذر اینکه من مامورم ومعذور یا جدا
من از شما سوال میکنم...
اگه یک پیرمرد ببینی...
چطوری باهاش برخورد میکنی...
حتی اگه نشناسیش بازم احترامش میکنی...
اما ابن ربیع نانجیب...
با آقای ما...
امام صادق...
چه کرد...
یا صاحب الزمان...
خودش بر روی مرکب و...
امام صادق رو...
با سر برهنه و پای پیاده...
هی توی کوچه های مدینه میدواند...
خود نانجیبش میگه...
یکوقت برگشتم...
دیدم...
انقدر حضرت خسته شده...
عرق به پیشانیش نشسته...
داره نفس نفس میزنه...
🔸به عذر اینکه من مامورم ومعذور یا جدا
قربان مظلومیت برم آقاجان امام صادق...
خیلی غریب بودید آقا...
شما رو مظلومانه...
توی کوچه ها میکشیدند...
اما میخوام بگم آقاجان...
دیگه کسی به همسرتون جسارت نکرد...
همسرتون رو جلو چشماتون نزدند...
ديگه بچه های شما این صحنه ها رو ندیدند...
من یک آقایی میشناسم...
تو همین شهر مدینه...
ریسمان گردنش انداختند...
کشون کشون میبردندش...
تصور کن...
یک طرف دستهای امیرالمومنین رو بستند...
یکطرف بچه ها...
یکطرف هم زهرای مرضیه...
آی غیرتی ها...
صدا زد نمیزارم آقام رو ببرید...
دومی ملعون، اشاره کرد...
گفت قنفذ...
چرا آروم نشستی...
بزنید زهرا رو... 😭
زبانم لال بشه...
یا امام صادق منو ببخشید...
یه نفر با تازیانه میزد...
یه نفر با غلاف شمشیر...
یه نفر با لگد میزد...
انقدر زدند...
واويلا...
انقدر زدند...
که مادر نقش زمین شد...
🔸قنفذ و ثانی مغیره هر سه زهرا را زدند
🔸بارها آن عصمت باریتعالی کشته شد
یا الله...
اگه تو مدینه زهرای مرضیه رو نمیزدند...
کربلا کسی جرات نمیکرد...
زینب کبری رو بزنه...
یک وقت دیدند دختر ابی عبدالله...
کنار بدن بی سر بابا...
بی تاب شده...
هی صدا میزنه...
بابا...
أُنظُر إلی عَمَّتِیَ المَضروُبَة
بابا بلند شو ببین...
دارن عمه جانم زینب رو میزنند...
🔸با همان دستی كه زهرا را زدند
🔸در كنار ِ پیكرت ما را زدند
ناله بزن یا حسین...
(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227)
#روضه_امام_صادق
.
1. سلام من به مدینه.mp3
زمان:
حجم:
6.79M
#روضه_امام_صادق
( علیه السلام )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_ماهور
سلام من به مدینه
به غُربتِ صادق ...
#روضه_ماهور
1/2/1403
#روضه_امام_صادق
( علیه السلام )
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_ماهور
#گوشه_گشایش
الَسَّلامُ عَلَيْكَ يا زَعِيمَ الصَّادِقِينَ الصَّالِحِين{ قسمتی از زیارتنامه } ...
سلام من به مدینه
به غُربتِ صادق
سلام من به بقیع و
به تُربت صادق ...
( کیا دلشون مدینه می خواد ؟ امشب بیاید با پای دل بِریم مدینه ... کنار قبرستان بی شمع و چراغ بقیع )
#گوشه_داد
سلام من به بقیع و
کبوترانِ بقیع
« سلام من »
به مَزار مُعطر صادق
( خدا می دونه الان هیچ کسی توو مدینه مِشکی به تن نکرده ! بچه های حضرت زهرا ، غُربت را از مادر با ارث بُردن ! )
#گوشه_خاوران
شعله ها پشت درِ
خانه ی حق بر پا شد
زنده یکبار دگر
داغِ غم « زهرا » شد
گویی آتش زدن خانه
در اینجا رسم است !
خانه هایی که در آن
نامِ « علی » اِحیا شد ...
( خدا میدونه ، تک تک این ابیات ، دنیایی روضه داره ... )
دست بسته دلِ شب
هستیِ ما را بُردند
پسر فاطمه را
بار دگر آزردند ...
خانه ی فاطمه را
بار دگر سوزاندند !
« بی عمامه ! »
پسر شیر خدا را بُردند
( من از بچه های حضرت زهرا ، عذر میخوام )
#اوج
موسپید است
دگر از تب و تاب افتاده
روی دستش چو « علی »
ردّ طناب افتاده !
#گوشه_خاوران
دیده گریان شده
یکبار دگر، مطمئنم
یاد آتش زدنِ
خیمه ی شاه افتاده ...
#شاعر_ناصر_شهریاری
موقعی که خونه ی امام صادق را به آتش کشیدند ... خب این زنها و بچه ها وحشت زده از این حجره به اون حجره فرار می کردند .. یه وقت دیدند امام صادق آمد وسطِ آتش ایستاد ...
#اوج
صدا زد : « أَنَا اِبْنُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ اَللَّه » ... { کافي ج 1، ص 473 } ... من پسر ابراهیمم ، همان ابراهیمی که وقتی میانِ کوهی از آتش افتاد ، آتش بر او سرد شد ... با این کیفیت ، امام صادق را با دستای بسته بُردند ...
#گوشه_خاوران
اما روضه ی من اینجاست ، فردای اون روز یه عدّه از شیعیان اومدند به دیدن امام صادق ، دیدند آقا داره گریه می کنه... گفتند آقاجان ، این اولین باری نیست که اینجور به شما جسارت میشه ، چرا اینجور غُصه می خورید ؟ چرا اینجور گریه می کنید ؟ ... فرمود برا خودم گریه نمی کنم ...
#اوج
دیروز موقعی که خونه را به آتش کشیدند ، وقتی دیدم این زنها و بچه ها ، چطور از این حجره به اون حجره فرار می کنند ، تازه من خودم بودم ... یاد مصائب جدّ غریبم حسین افتادم ... اون لحظه ای که خیمه ها را به آتش کشیدند ، این زن و بچه ، هی از این خیمه به اون خیمه فرار می کردند ... هر جا نشستی ناله بزن یا حسین ...{ منبع روضه : مجمع مصائب اهل البیت، الخطیب الهندوبی ، ج 1، ص 24 ... و کتاب مأساة الحسين ، ص 117 }
#روضه_ماهور
1/2/1403