eitaa logo
روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.8هزار دنبال‌کننده
93 عکس
94 ویدیو
50 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته : کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی http://eitaa.com/yousofarjone مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
( علیه السلام ) بزار هر که میخاد هر چی توو این عالَم بگه ... ما بی حسین می میریم ، ما اگه یه روز نگیم یا أبالفضل دِق می کنیم ، ما اگه هر روز نگیم آی مادر پهلو شکسته می میریم ... از آغاز حرکت ابی عبدالله ، سه نفر خیلی شرمنده شدن : اولیش مسلم بود ، هی دست رو دست می زد می گفت مسلم کاش دستت می شکست نامه نمی نوشتی بگی بیا ، هی صورت رو دیوار می گذاشت می گفت حسین نیا ، هر ساعتی که می گذشت مسلم خمیده تر می شد از خجالت ، خدایا من نامه نوشتم حسین بیا ، حالا مردم اینطوری شدن ... دومین نفر می دونید کی بوده ؟ همون آقایی که هر کاری کرد نتونست از زمین بلند شه ، آخه کسی که میخاد از جا بلند شه ، دست باید رو زمین بذاره ، حسین دید این بازوی بریده رو داره رو این زمینو خاکا می زنه ... ( من گفتم آروم میخونم تو ببینم چیکار می کنی ها ) گفت زهرا جان غُصه نخور ، یه عده ای میان آخرالزمان ، برا حسینِ تو ، مرداشون مثل زنِ جوان مُرده داد می زنن ... گفت آقا یه خواهش دارم ، منو سمت خیمه نبر ... ،چرا عباسم ؟ صدازد ، آخه از روی سکینه خجالت می کِشم ... (فرج امام زمان عج ) سوم نفر می دونید کی بود خجالت کشید؟ لشکر میگه ما یه جا دلمون به حال حسین سوخت ، اون وقتی که حسین اومد وسط میدان ، یه شیرخواره رو بالا آورد ، حرمله نشست ، امیر پدرو بزنم یا پسر ؟ گفت اگه پسرو بزنی پدر خودش می میره ، فقط همینقد میگم ،گفت کار به جایی رسید دیدند حسین عبا رو روی سر کشید میومد سمت خیمه ، هی برمی گشت ( یادت باشه قفل مُحرمت با مسلم بن عقیل باز میشه ها ) آوردنش دارالاماره هر چه کرد نتونست آب بنوشه ، یه مرتبه یه نگاه کرد (همه شهدا ، شهید حججی ، فیض ببره ، شهیدی که لحظات آخر می دونه میخوان سر از بدنش جدا کنن اما لبخند میزنه ، چون بهش نشون می دن به ظاهر اینو می بینه اما اونور می بینه اربابش میخواد بغلش کنه ، همه شهدای کربلا فقط برای حسین گریه کردند خودِ ابالفضل وقتی امام حسین فرمود چرا گریه می کنی؟ گفت گریه ام برا اینه ، آقا شما بالا سرِ نوکرت میای ، اما ساعتی دیگه کسی نیست بالا سرِ شما بیاد ... مسلم هم از همون بالای دارالاماره صدا زد : صل الله علیک یا اباعبدالله
5. دلم چون آهو.mp3
زمان: حجم: 2.71M
( سلام الله علیها ) دلم چون آهو از وحشت رمیده به شامِ زلف من سر زد سپیده ... دلم تنگِ ، صدایِ توست « بابا » سخن گو با من از « حلق بُریده ... » ؟ خرابه با تو بهتر از جنان است دل پیرم به شوق تو جوان است چرا خونین شده لبهای خشکت ؟ همه تقصیرِ چوب خیزران است ... اما یک وقت عمّه ی سادات ، نگاه کرد دید ، سرِ بریده ، یه طرف افتاده ، رقیه یه طرف افتاده ... وقتی این سه ساله را درون خاک گذاشتند ، زینب یه نگاه کرد ، دید اُمّ ِکلثوم ، داره بلند بلند گریه میکنه ... صدا زد : خواهرم ، تو باید بچه های دیگر را ساکت کنی ، چرا بلند بلند گریه میکنی ؟ صدا زد خواهرم زینب ، آخه هنوز صدای ناله هاش توو گوشمه ...
( سلام الله علیها ) السلام علیک یا نورالله یا اباصالح المهدی دست بگذار به قلبم نگرانم بابا تا که آرام شود روح و روانم ، بابا چند وقت است صدایم نزدی دختر من چند وقت است نگفتم به تو «جانم بابا » نه تو هستی ، نه عمو و نه علی اکبر هست پس برای چه کسی شعر بخوانم بابا ؟ ( گفت بابا بابا بابا بابا) بابا بس که در راه دویدم بخدا خسته شدم بغلم کن روی پایت بنشانم بابا بابا ، زجر ملعون به رویِ جای لبت سیلی زد چند شب ، تلخ شده طعم دهانم بابا گیسویم سوخته است و کف پایم آبله زد بازویم نیز شکسته به گمانم بابا ( حق بده ، منم دستم بسته بود ، نیمه شب از روی ناقه افتادم بابا ... بابا باز من دست داشتم اما عمو دست نداشت افتاد ... اگر دختر بچه ای گریه کنه ، کس و کاراش بغلش میکنن ... اگر دختر بچه گریه کنه اگر بابا نداشته باشه عمو میاد ... عمو نداشته باشه داداشش میاد ... اما این خانم رو هم باباشو کُشتن ، هم عموشو کُشتن ، هم داداشش رو کُشتن ، همچین که قافله در حال حرکت بود یه مرتبه دیدن نیزه دار معطل شد ، نیزه دارِ سر ِابی عبدلله دید خودش میره اما نیزه تکون نمیخوره ، به تبعیت نیزه سر بریده حسین ، هیچ نیزه ای تکون نمیخوره ، عاقبت اومدن تا به زین العابدین گفتن ، فرمود : بگید ببینم سر بریده بابام کدوم سمت رو داره نگاه میکنه ؟ گفتن آقا عقب کاروان رو داره نگاه میکنه ... فرمود یکی از خواهرام از ناقه افتاده ... یه مرتبه زینب گفت من میرم پیداش میکنم ، گفتن نه ... سنگ دل ترین رو صدا زد گفت زجر تو برو پیداش کن ... پشت یه بوته دستش رو رو سرش گذاشته هی میگه بابا بابا بابا ... یه وقت حس کرد یه پنجه ای اومد ؟؟ گفت بابا ، یک ضربه زد دو گونه ماهم سیاه شد ... خواهر کوچیک داری یا نه ؟ ... تا دستتو بالا میاری زود... همچین که دستش اومد بالا ، گفت نزن من خودم میام ، بچه وقتی کتک میخوره قوی ترین کس خونواده رو صدا میزنه ، تا سیلی خورد یه وقت صدا زد کجایی عمو عباس ؟ ببینی رقیه رو کُشتن... تا این بچه رو آورد ، اول کاری که کرد ، پرت کرد توو دامن زینب ... بچه میخاد گریه کنه ، اما دیدن این دختر بلند شد اومد پای نیزه عمو عباس ... گفت عمو ببین با رقیه چه کردن ... بلند بگو حسییین ...