روضه و توسل جانسوز _ شبِ ششم محرم _روضۀ قاسم ابن الحسن علیه السلام _🎤 حاج مهدی سماواتی
حدیث عشق تو دیوانه کرده عالم را
به خون نشانده دل دودمان آدم را
غم تو موهبتِ کبریاست در دلِ من
نمیدم به سرور بهشت این غم را
حسین جان .. حسین جان ..
غبار ماتم تو به من آبرو بخشید (2)
به عالمی ندهم این غبار ماتم را
حسین جان .. حسین جان ..
زمان به یاد عزایت محرم است حسین
اگر چه شور دگر داده این محرم را
حسین جان .. حسین جان ..
چی میخوام بگم آقای من؟
به نیم قطرۀ اشکِ محبتت ندهم
اگر دهم به دستم تمام عالم را
حسین جان .. حسین جان ..
*حرف آخر و بزنم*
اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمر من حسین
هزار بار بمیرم نبینم آن دم را
اگر بناست دمی بی تو بگذرد عمرم
هزار بار بمیرم نبینم آن دم را ....
اگر که بند بندِ من جدا کند عدوی تو
مرا زتو،تو را زمن نمی کند جدا حسین
حسین من .. حسین من ..
خدا نکرده دستِ رد اگر زنی به سینه ام
منِ شکسته دل بگو که رو کنم کجا حسین
حسین من .. حسین من ..
هر جوری بود از عمو اجازه گرفت عمو رو راضی کرد وارد میدان شد این سرباز سیزده ساله رجز میخونه " إنْ تنْکرونی فأنا ابْنُ الحسن سبطُ النبی المصطفی .... فداش بشم قریب به 35 نفر رو به درک واصل کرد،نانجیبی گفت به خدا من این پسرُ می کشم کاری کرد دیگه از اسب رو زمین افتاد ناله اش بلند شد صدا زد : اغثنی یا غمّاه ...
عمو ، به فریادم برس ...
مثلِ بازِ شکاری عمو اومد ، دید قاتل بالاسرِ قاسمِ،جنگ مغلوبه شد ... یه وقت صدایِ نالۀ قاسم بلند شد،ای عمو :
ای عمو یک دم بدار از جنگ دست
زیر سم مرکب اعضایم شکست ...
حسین .. حسین ..
اگر این مطلب صحیح بوده باشه تنها بدنی که کربلا دوبار زیر سم اسب رفت همین نازنین بدن بود ..
گر چه لعل تو آب و تن تو تاب ندارد
دلت هوایِ دگر غیر روی باب ندارد
تو آن نه ای که جواب عموی خویش نگویی
لبان تشنه ی تو نیرویِ جواب ندارد
حسین .. حسین ..
نمی رسید اگر پات بر رکاب مخور غم
(یه سرباز سیزده ساله مگر چقدر قد و قامت داره)
نمی رسید اگر بر رکاب، پای تو، جا داشت
که چشم قابل پای تو را رکاب ندارد
حسین .. حسین ..
ذبیح،پا به زمین سود و آب یافت ولیکن
مَسای پا که عمو دسترس به آب ندارد
زمن بگوی به گلچین تلاش بیهُده کردی
گلی که آب نخورده دگر گلاب ندارد ..
حسین .. حسین ..
همین که گرد و غبارِ معرکه فرو نشست دیدن قاسم رو زمین اُفتاده،عمو بالاسرشِ ... قاسم پاها رو جمع می کنه باز می کنه ... یعنی جلو چشمِ عمو داره جان میده ...
عمو صبر کرد تا روح از بدنش مفارقت کرد،صدا می زد قاسمم،برا عموت سخته او رابه یاری بطلبی نتواند اگر بتواند برات سودی نداشته باشد .... حسین .. یه جمله بیشتر عرض ادب ندارم ، برداشت سینه قاسم رو به سینه چسبانید،کنایه فهما اهلِ روضه دلسوخته ها ، گریه کنا،یه بیت گفتم،شنیدید :
نمی رسید اگر بر رکاب، پای تو، جا داشت
که چشم قابل پای تو را رکاب ندارد
حالا راوی میگه یادم نمیره دیدم سینه قاسم رو به سینه چسبانیده ، اما پاهایِ قاسم رو زمین کشیده میشه .. حسین .. حسین .. بمیرم ، بمیرم ...
خسته جان پیکرش از لطف در آغوش کشید
رو به سویِ حرم آورد و به فریاد آمد
کای عروس حسن از بخت شکایت منما
حجلۀ حسن بیارای که دماد آمد ....
اونم با چه قد و بالایی ... حسین .. حسین ..
🎤#حاج_مهدی_سماواتی
#روضه_حضرت_قاسم_علیه_السلام
#شب_ششم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_حضرت_زینب
( سلام الله علیها )
#حاج_مهدی_سماواتی
کسی که غیر مصیبت ندید
زینب بود
کسی که عشق از او شد پدید
زینب بود
نخست روز به بازار عشق
آنکه ز جان
متاع جور و جفا را خرید
زینب بود
کسی که قامت اسلام
شد ز صبرش راست
ولیک ، خود چو هلالی خمید
زینب بود
به چار سالگی آن دختری
که در دل شب
پیِ جنازه ی مادر دوید
زینب بود
کسی که فاطمه او را
به دامن از اول
برای کرب و بلا پرورید
زینب بود
تا دید برادر تنها شده دیگه یار و یاور نداره ، اومد سراغ دو تا آقا زاده ش ... برید امام زمانتون رو یاری کنید ... غریبه ... حسین ... گفتن اگه دایی اجازه بده ، از این بهتر برای ما چیه ؟ اومد خدمت برادر ، داداش اجازه بده بچههای منم برن جانشون رو فدای تو کنند ، فرمود : زینبم ، هر چه داغ دیدی برات بسه ... این همه داغ روی داغ دیدی ... داغ علی اکبر ، داغ عباس ، داغ قاسم ...
بهر تو داغ علمدار بس است
داغ یاران وفادار بس است
دید اجازه نمیده ، راضی نمیشه ، قسمش داد به حق فاطمه ... بلاخره اجازه گرفت و بچه هارو روانه کرد ... وارد میدان شدند ، رجز میخونن : امیری حسین و نعمَ الأمیر ...داغ این دوتا آقا زاده رو هم به دل زینب گذاشتن ، بدنشون رو رساند خیمه ، زن ها همه از خیمه بیرون ریختند ، به سرو سینه میزدند ، اشک میرختند ، اما مادر از گوشه ی خیمه بیرون نیومد ...حسین ... زینبی که تا صدای ناله ی علی اکبر رو شنید ، سراسیمه اومد میدان ، خودشو رساند بالا سر برادرو برادرزادش ، هی صدا میزد : وای اُخیّا ...وَبنَ اُخیّا ... وای برادرم ، وای پسرِ برادرم ... اینجا دیگه از خیمه خارج نشد ، آخه مادره ، داغ دیده ، غمگینه ، راضی نشد چهره ی غمگین شو حسین ببینه ... یه داغ دیگه ، یه غم دیگه به غم های حسینش اضافه بشه ... حسین ...
در برج ولایت است کوکب زینب
علامه ی نارفته به مکتب زینب
گفتم به خرد
یگانه ی دوران کیست ؟
بیپرده دوبار گفت
زینب زینب ...
2. کسی که.mp3
7.58M
#روضه_حضرت_زینب
( سلام الله علیها )
#حاج_مهدی_سماواتی
کسی که غیر مصیبت ندید
زینب بود
#اي ملائک سوي يثرب..
#روضه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه
اي ملائک سوي يثرب همه پرواز کنيد
شمع سان ناله و سوز جگر آغاز کنيد
همه با هم به سما دستِ دعا باز کنيد
خون فشانيد ز چشم و به خدا راز کنيد
مُهر غم نقش به بال و پرتان مي گردد
مرگ دور سر پيغمبرتان مي گردد
پيک غم از حرم خواجه ي اسرا آيد
خبر از فاجعه ي محشر کبري آيد
کاورانِ اجل از جانبِ صحرا آيد
نگذاريد دَرِ خانه ي زهرا آيد
قاصد مرگ کجا کعبه ي مقصود کجا
مَلَکُ الموت کجا خانه معبود کجا
اَجل اِستاده هراسان به دَرِ بيت رسول
پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دخول
لرزد از زمزمه ي او دلِ زهراي بتول
فاطمه نزد پدر آمده محزون و ملول
که اي پدر پيک عجيبي است تو را مي خواند
کيست کز هر سخنش قلب مرا لرزاند
گفت در پاسخ زهرا پدر، اي پاک سرشت
دست تقدير براي تو غمي تازه سرشت
پدرت مي رود امروز به گلزار بهشت
آسمان کوهِ بلا را به سر دوش تو هشت
فلک امروز پُر از ناله ي جبرائيل است
اين غريبي که بُوَد پشت در، عزرائيل است
*ديد هي دَقُّ الباب ميكنه، اصرار ميكنه وارد بشه، اومد خدمت بابا، باباجان! جواني اومده شمارو ميخواد؟ فرمود: فاطمه جان! اون مَلَكُ الموتِ، عزرائيلِ، تا به حال هيچ كجا اجازه نگرفته و نمي گيره، اما اينجا منتظرِ اذنِ توئه فاطمه، تا تو اجازه اش ندي نميآد، اجازه بده بياد فاطمه جان...
حبيبه ي خدا در به روش باز كرد،وارد شد، اومد كنارِ بسترِ رسولِ خدا، عرضِ سلام و ادب كرد، عرضه داشت: يا رسول الله! من در اختيار شما هستم، اجازه بديد روحتون رو به مَلَكوتِ اَعلي ببرم؟ پيغمبر فرمود: لحظه اي صبر كن، برادرم جبرائيل بياد...آمد، عرضه داشت: يا رسول الله! بهشت رو آذين بستن، بهشتيان همه منتظرِ تو هستن، اؤلياء و انبياء منتظرِ شما هستن...*
گفت ای پیک خدا حاملِ فیض و رحمت
سخنی گو که ز قلبم برُبائی محنت
غم من نیست غم حور و قصور و جنت
چه کند روز جزا خالق من با امت
*تا لحظه ي آخر، به فكرِ اُمتش بود، هي ميگفت:"رَبِّ اُمّتي..."*
گفت جبریل که فرموده چنین معبودت
آنقدر بر تو ببخشم که کنم خوشنودت
*خدا وعده فرموده قيامت آنقدر از اُمّتِ تو مي بخشم، تا تو راضي بشي"وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى" بگيم:يا رسول الله!...*
ای به دوشت غم اُمت همه دَم در همه حال
بُرده بر شانه ي خود کوهِ غم و درد و ملال
اُمت اَجرِ تو عطا کرد به قرآن و به آل
حُرمَتِ هر دو کنارِ حَرَمَت شد پامال
کرده غصب فدک و حقِ علی را بردند
پهلوی فاطمهات را ز لگد آزردند
*هنوزِ آبِ غسلت خشك نشده بود، هيزم آوُردن، دَرِ خانه ي فاطمه رو آتيش زدن، بهش گفت: فاطمه پشتِ دَرِ خانه است، گفت: اگر فاطمه هم پشتِ در باشه آتش ميزنم... اي كاش به اين جنايت اكتفا مي كرد، ديگه لگد به دَرِ نيم سوخته نمي زد...بينِ در و ديوار، صداي ناله ي دخترت بلند شد:" یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله! هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِک" ببين با دخترت چيكار كرد...*
با سر انگشتِ زمان سخت ورق برگردید
غنچه و لاله ی خونینِ تو پرپر گردید
*ناله ي اول گفت: بابا! ناله ي دوم فضه رو صدا زد"یا فِضَّةُ خُذینی "...يا رسول الله!...*
به حَسَن از همه کس ظلم فزونتر گردید
*جلو چشمش باباش رو فحش ميدادن، به خودش هم جسارت مي كردن، مي گفتن:"يا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِین" عصاي زهر آلود به پاش زدن، خنجر به پايِ مبارك آقا زدن، سجاده ي نماز رو از زيرِ پاش كشيدن...يا رسول الله!...*
به حَسن از همه کس ظلم فزونتر گردید
دومين اَجرِّ تو زخمِ سَرِ حيدر گرديد
بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند
اَجرها بود که امت به حسینت دادند
*گاهي كنارِ بدنِ اِرباً اِربايِ علي اكبرش ناله ميزد:"وَلَدي!..عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا" گاهي شش ماه اش رويِ دستش با گلويِ پاره صدا ميزد:" هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِ الله"...حسين
بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند
اَجرها بود که امت به حسینت دادند
*گاهي كنارِ بدنِ قاسم ناله ميزد، گاهي كنارِ نهر علقمه" أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي"حسين...لحظات آخر هم صورت رويِ خاك گذاشت، لباش مثلِ دو چوبِ خشك از تشنگي بهم ميخورد، صدا ميزد" إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ،صبراً عَلَي بَلائك، تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ"
بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند
اَجرها بود که امت به حسینت
#حاج_مهدی_سماواتی
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
.
#اي ملائک سوي يثرب..
#روضه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه
اي ملائک سوي يثرب همه پرواز کنيد
شمع سان ناله و سوز جگر آغاز کنيد
همه با هم به سما دستِ دعا باز کنيد
خون فشانيد ز چشم و به خدا راز کنيد
مُهر غم نقش به بال و پرتان مي گردد
مرگ دور سر پيغمبرتان مي گردد
پيک غم از حرم خواجه ي اسرا آيد
خبر از فاجعه ي محشر کبري آيد
کاورانِ اجل از جانبِ صحرا آيد
نگذاريد دَرِ خانه ي زهرا آيد
قاصد مرگ کجا کعبه ي مقصود کجا
مَلَکُ الموت کجا خانه معبود کجا
اَجل اِستاده هراسان به دَرِ بيت رسول
پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دخول
لرزد از زمزمه ي او دلِ زهراي بتول
فاطمه نزد پدر آمده محزون و ملول
که اي پدر پيک عجيبي است تو را مي خواند
کيست کز هر سخنش قلب مرا لرزاند
گفت در پاسخ زهرا پدر، اي پاک سرشت
دست تقدير براي تو غمي تازه سرشت
پدرت مي رود امروز به گلزار بهشت
آسمان کوهِ بلا را به سر دوش تو هشت
فلک امروز پُر از ناله ي جبرائيل است
اين غريبي که بُوَد پشت در، عزرائيل است
*ديد هي دَقُّ الباب ميكنه، اصرار ميكنه وارد بشه، اومد خدمت بابا، باباجان! جواني اومده شمارو ميخواد؟ فرمود: فاطمه جان! اون مَلَكُ الموتِ، عزرائيلِ، تا به حال هيچ كجا اجازه نگرفته و نمي گيره، اما اينجا منتظرِ اذنِ توئه فاطمه، تا تو اجازه اش ندي نميآد، اجازه بده بياد فاطمه جان...
حبيبه ي خدا در به روش باز كرد،وارد شد، اومد كنارِ بسترِ رسولِ خدا، عرضِ سلام و ادب كرد، عرضه داشت: يا رسول الله! من در اختيار شما هستم، اجازه بديد روحتون رو به مَلَكوتِ اَعلي ببرم؟ پيغمبر فرمود: لحظه اي صبر كن، برادرم جبرائيل بياد...آمد، عرضه داشت: يا رسول الله! بهشت رو آذين بستن، بهشتيان همه منتظرِ تو هستن، اؤلياء و انبياء منتظرِ شما هستن...*
گفت ای پیک خدا حاملِ فیض و رحمت
سخنی گو که ز قلبم برُبائی محنت
غم من نیست غم حور و قصور و جنت
چه کند روز جزا خالق من با امت
*تا لحظه ي آخر، به فكرِ اُمتش بود، هي ميگفت:"رَبِّ اُمّتي..."*
گفت جبریل که فرموده چنین معبودت
آنقدر بر تو ببخشم که کنم خوشنودت
*خدا وعده فرموده قيامت آنقدر از اُمّتِ تو مي بخشم، تا تو راضي بشي"وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى" بگيم:يا رسول الله!...*
ای به دوشت غم اُمت همه دَم در همه حال
بُرده بر شانه ي خود کوهِ غم و درد و ملال
اُمت اَجرِ تو عطا کرد به قرآن و به آل
حُرمَتِ هر دو کنارِ حَرَمَت شد پامال
کرده غصب فدک و حقِ علی را بردند
پهلوی فاطمهات را ز لگد آزردند
*هنوزِ آبِ غسلت خشك نشده بود، هيزم آوُردن، دَرِ خانه ي فاطمه رو آتيش زدن، بهش گفت: فاطمه پشتِ دَرِ خانه است، گفت: اگر فاطمه هم پشتِ در باشه آتش ميزنم... اي كاش به اين جنايت اكتفا مي كرد، ديگه لگد به دَرِ نيم سوخته نمي زد...بينِ در و ديوار، صداي ناله ي دخترت بلند شد:" یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله! هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِک" ببين با دخترت چيكار كرد...*
با سر انگشتِ زمان سخت ورق برگردید
غنچه و لاله ی خونینِ تو پرپر گردید
*ناله ي اول گفت: بابا! ناله ي دوم فضه رو صدا زد"یا فِضَّةُ خُذینی "...يا رسول الله!...*
به حَسَن از همه کس ظلم فزونتر گردید
*جلو چشمش باباش رو فحش ميدادن، به خودش هم جسارت مي كردن، مي گفتن:"يا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِین" عصاي زهر آلود به پاش زدن، خنجر به پايِ مبارك آقا زدن، سجاده ي نماز رو از زيرِ پاش كشيدن...يا رسول الله!...*
به حَسن از همه کس ظلم فزونتر گردید
دومين اَجرِّ تو زخمِ سَرِ حيدر گرديد
بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند
اَجرها بود که امت به حسینت دادند
*گاهي كنارِ بدنِ اِرباً اِربايِ علي اكبرش ناله ميزد:"وَلَدي!..عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا" گاهي شش ماه اش رويِ دستش با گلويِ پاره صدا ميزد:" هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِ الله"...حسين
بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند
اَجرها بود که امت به حسینت دادند
*گاهي كنارِ بدنِ قاسم ناله ميزد، گاهي كنارِ نهر علقمه" أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي"حسين...لحظات آخر هم صورت رويِ خاك گذاشت، لباش مثلِ دو چوبِ خشك از تشنگي بهم ميخورد، صدا ميزد" إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ،صبراً عَلَي بَلائك، تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ"
بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند
اَجرها بود که امت به حسینت
#حاج_مهدی_سماواتی
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#رسول_الله #رحلت_پیامبر_اکرم
.👇
#روضه_حضرت_ام_البنین
( سلام الله علیها )
#حاج_مهدی_سماواتی
همین که قافله نزدیک مدینه شد ، امام زین العابدین بشیر را صدا زد ، فرمود برو داخل شهر ، مردم را خبر کن ، بگو بیایند به استقبال این داغدیده ها ، تازیانه خورده ها ، ... زیر بغل های اینهارو بگیرن ، اینجا دیگه با احترام وارد بشوند ...
وارد شهر شده ، ناله میزنه ، فریاد میکنه : « يا اَهْلَ يَثْرِبَ ، لامُقامَ لَكْمْ بِها » مردم مدینه ، دیگه مدینه نمانید ... چرا ؟ « قُتِلَ الْحُسَيْن ... » یه وقت دید یه خانومی صدا میزنه : بشیر ، صبر کن ، بگو بدونم از کربلا چه خبر داری ؟ دید فاطمه یِ اُمُّ البنین علیها سلامه ، ... ملاحظه کرد ، یه مرتبه خبر نداد ، گفت : بی بی جان ، بعضی از عزیزان شما را کربلا کُشتند ... فرمود : « أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء ، کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین » یعنی همه بچه هام و هرکی زیر این آسمونه ، فدای حسین ... « أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین » بگو با حسینم چه کردند ؟
امان از اون لحظه ای که شنید ، عزیز فاطمه را هم کشتند ، می اومد قبرستان بقیع ، چهار صورت قبر درست میکرد ، می نشست ، گریه میکرد و ناله میزد و اشک می ریخت ... طوری که دوست و دشمن به حالِ این مادرِ چهار شهید گریه میکردند ، ... گاهی سر بر میداشت میگفت : عونم ، جعفرم ، عثمانم ، عباسم ، گریه ام برای شما نیست ، گریه ام برای اون آقائیه که مادر نداره ، حسییین ...
گاهی سر بر میداشت میگفت دیگه به من اُمُّ البنین نگید ، من که دیگه پسر ندارم ، ... گاهی هم زبون میگرفت ، میگفت : « وَيْلِي عَلَى شِبْلِي » یعنی وای ، شیربچه ام ...عباسم ... یه زبان حالِ دیگه هم داشت ، عباسم : شنیدم عمود آهن به فرقت کوبیدند ؟ مگه دست در بدن نداشتی مادر ... ؟
(منتهی المقال، ج 2، ص 70
تذکره الشهداء، ص 443)
3. صوتی بشیر.mp3
4.03M
#روضه_حضرت_ام_البنین
( سلام الله علیها )
#حاج_مهدی_سماواتی
صوتی کامل ...
#روضه_حضرت_ام_البنین
( سلام الله علیها )
#حاج_مهدی_سماواتی
همین که قافله نزدیک مدینه شد ، امام زین العابدین بشیر را صدا زد ، فرمود برو داخل شهر ، مردم را خبر کن ، بگو بیایند به استقبال این داغدیده ها ، تازیانه خورده ها ، ... زیر بغل های اینهارو بگیرن ، اینجا دیگه با احترام وارد بشوند ...
وارد شهر شده ، ناله میزنه ، فریاد میکنه : « يا اَهْلَ يَثْرِبَ ، لامُقامَ لَكْمْ بِها » مردم مدینه ، دیگه مدینه نمانید ... چرا ؟ « قُتِلَ الْحُسَيْن ... » یه وقت دید یه خانومی صدا میزنه : بشیر ، صبر کن ، بگو بدونم از کربلا چه خبر داری ؟ دید فاطمه یِ اُمُّ البنین علیها سلامه ، ... ملاحظه کرد ، یه مرتبه خبر نداد ، گفت : بی بی جان ، بعضی از عزیزان شما را کربلا کُشتند ... فرمود : « أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء ، کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین » یعنی همه بچه هام و هرکی زیر این آسمونه ، فدای حسین ... « أخبِرنی عَن أبِی عَبدالله الحُسَین » بگو با حسینم چه کردند ؟
امان از اون لحظه ای که شنید ، عزیز فاطمه را هم کشتند ، می اومد قبرستان بقیع ، چهار صورت قبر درست میکرد ، می نشست ، گریه میکرد و ناله میزد و اشک می ریخت ... طوری که دوست و دشمن به حالِ این مادرِ چهار شهید گریه میکردند ، ... گاهی سر بر میداشت میگفت : عونم ، جعفرم ، عثمانم ، عباسم ، گریه ام برای شما نیست ، گریه ام برای اون آقائیه که مادر نداره ، حسییین ...
گاهی سر بر میداشت میگفت دیگه به من اُمُّ البنین نگید ، من که دیگه پسر ندارم ، ... گاهی هم زبون میگرفت ، میگفت : « وَيْلِي عَلَى شِبْلِي » یعنی وای ، شیربچه ام ...عباسم ... یه زبان حالِ دیگه هم داشت ، عباسم : شنیدم عمود آهن به فرقت کوبیدند ؟ مگه دست در بدن نداشتی مادر ... ؟
(منتهی المقال، ج 2، ص 70
تذکره الشهداء، ص 443)
3. صوتی بشیر.mp3
4.03M
#روضه_حضرت_ام_البنین
( سلام الله علیها )
#حاج_مهدی_سماواتی
صوتی کامل ...
.
|⇦•اجل گم کرده..
#روضه #حضرت_زهرا سلام الله علیها اجرا شده۱۴۰۲ به نفس حاج #مهدی_سماواتی
●━━━━━━───────
"صل الله علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت رسولالله و یا زوجة ولی الله.."
*آخرین روزهای عمر حبیبه خداست بریم کنار بسترش..*
اجل گم کرده بعد از قتل محسن خانه ما را
بیا ای مرگ یاری کن من افتاده از پا را
نه دستی مانده تا گیسوی زینب را زنم شانه
نه پایی تا بگیرم بهر گریه راه صحرا را
ز تو ای دست ممنونم که بر یاری دست حق
گرفتی از غلاف تیغ قنفذ اجر زهرا را
علی تنها تو بشکسته من افتاده همه دشمن
خدا را پس که یاری میکند آن یار تنها را
من از بهر علی گریان علی از بهر من گریان
به نوبت زینبِ غم دیده دلداری دهد ما را
بگیر ای دست سالم دست مجروح مرا بالا
که از صورت بگیرم قطره قطره اشک مولا را
اجل را دور سر گردانده ام تا بر علی گریم
و گرنه پشت آن در گفته بودم ترک دنیا را
*اینم مال شهدا و امواتمان امام راحلمان
همشون بهره ببرن..*
عدو سیلی زد و پهلو شکست و من در آن حالت
گهی دیدم به پهلو گه به صورت دست بابا را
*"ثمَّ لَطَمَهَا فَكَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى قُرْطٍ فِي أُذُنِهَا كَسَرَ مِنَ الْلَطْم"امام صادق علیه السلام می فرماد: سپس لطمه زد انگار میبینم گوشواره در گوش مادرم شکست.. وای مادرم مادرم مادرم.. *
*خدا لعنتشون کنند چنین بنای ظلمی را گذاشتن حسینا، کربلای ها، گریه کنا، دلسوخته ها..کربلا هم... *
یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود
در پشت ابر، چهره ی هر ماهپاره بود
از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد
از مشت ها بپرس که با گوشواره بود
«صل الله علیک یا ابا عبدالله »
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حاج_مهدی_سماواتی
#فاطمیه
#روضه_حضرت_زهرا
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇