⏺روضه جانسوز _شهادت حضرت رقیه(س)_استاد شیخ حسین انصاریان_سید مهدی میرداماد⏺↘️
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
اولا،از کتابای قرن هفتم تا الان هشتصد سال؛کتابای قرن به قرن رو نگاه کردم؛امام حسین بین سه و چهار این دختر رو داشته،این یقینیه،این مال اصل مطلب، وقت وداع تو کتابا گشتم دیدم این بچه رو صدا کرد،رقیه جان بیا بابا؛امروز فقط دختر دارا داد بزنند،اونایی که دختر سه چهارساله دارند،اونایی که نوه ی سه چهارساله دارند ..."
نشست،این دخترو بغل گرفت؛یه کلمه از بابا پرسید،برمیگردی؟با اون زبون شیرینش، ابی عبدالله اطمینان بهش داد میام پیشت،اما نگفت کی میام!دخترم میام...میام...میام..." چهل شبانه روز هی به عمه ش گفت:بابام گفته میام،کی میاد؟کجا رفته عمه؟
گفت بدو زینب کبری ای عزیز
اینقدر اشک از غم هجران مریز
کرده سفر باب تو این چند روز
اینقدر ای شمع فروزان مسوز
ناله ی تو شعله به عالم زند
بارقه بر خرمن آدم زند
خیلی باهاش حرف زدند؛میدونید که بادختر سه چهارساله چه جوری باید حرف زد؟میدونید؟!! عزیزدلم،فدات بشم،عمه قربونت بشه،بابات میاد اینقدر گریه نکن!خوابش برد،خوابش برد...کجا خوابوندنش؟رو خاکا؛متکا؟!خشت...
اگر دست پدر بودی به دستم
چرا اندر خرابه مینشستم؟
رفت به خواب و زتنش رفت تاب
دید مه روی پدر را به خواب
*از کربلا برگشتید در زدید،مگه دختر کوچیکه از همه زودتر نیومد دم در؟تا بابا رو دید..."
دست زد و روی پدر بوسه داد
چهل روزه ندیده بابا رو" هی بابا رو بوسید،بیدار شد؛اول این ور اون ورش رو نیگا کرد دید بابا نیست؛وااای....حالا اینجا زینب درمونده شد" تا گفت عمه! (من خرابه رو براتون تصویر بکنم)زینب کبری دوید بغلش کرد؛ما دختر کوچیکامون رو بغل میکنیم چه کار میکنیم؟سرش رو میگذاریم رو شونمون با دست موهاش رو نوازش میکنیم،عمه بغلش کرد،سرش رو گذاشت رو شونش نوازشش کرد،قبول نکرد،گفت:عمه بابام" عمه بابام... وای....وای...."
سکینه بلند شد؛گفت:عمه بچه رو بده به من،خواهره دیگه،بچه رو بغل گرفت،هی سرش رو از رو شونه سکینه برمیداشت میگفت خواهر بابام...میگفت:نیست...بابا نیست" نشد،یه نفر فکر کرد بتونه آرومش کنه؛اونم خودش داغ سختی رو دیده بود؛اول جلو گریه ش رو گرفت که بچه آروم بشه" رباب..." رباب بلند شد؛بغلش گرفت،هی میگفت مادر بابا کو؟نمیشد..." بالاخره مقام امامت از جا بلند شد،زین العابدین،اینجا به بعد خرابه آشوبه،همه دارن گریه میکنند،همه دارن موهای سرشون رو میکنند؛شلوغ شده خیلی؛به هم ریخته
وای حسین... حسین جان...
زین العابدین بغلش گرفت؛تو این شلوغی یزید بیدار شد،چه خبره؟اینا چرا داد میزنند؟بهش گفتن؛خیلی معمولی خب سر باباش رو براش ببرید"نامرد! خائن!برا بچه سه ساله که سر بریده نمیبرند..." چاره دیگه نبود،سر رو آوردن،سر رو دید؛بغل گرفت"باباجون...بابا روز عاشورا گفتی میام،اینجوری اومدی؟سر رو گذاشت زمین،این رو تا دست کوچولو رو دو طرف سر گذاشت،خم شد،صورتش رو گذاشت رو صورت ابی عبدالله؛حسین آرامش میده؛چه آرامشی به بچه داد؛فکر کردند خوابش برد...
بابا مگه نگفتی برمیگردم۲
بیا میخوام دورت بگردم
*تو فقط بیا....*
بابا مگه نگفتی برمیگردم
بیا میخوام دورت بگردم
عمه رو خیلی خسته کردم
*هرجا اومدن منو بزنند عمه م خودش رو سپر کرد،حسین...*
بابا مگه نگفتی برمیگردم
بیا میخوام دورت بگردم
عمه رو خیلی خسته کردم
*رقیه به همه ثابت کرد میشه برا حسین دق کرد*
(بابا خوشی به قلبم دست رد زد
یه بی حیا بهم لگد زد)۲
من بد نگفتم حرف بد زد
*بابا حرف زشت زد،تحقیرم کرد"سر رو بغل کرد،من خودم دختر سه ساله دارم،اگر اجازه نداده بودید من این جوری روضه نمیخوندم،ما روضه خونا روضمون مجسمه"یه روز فکر کردم،به دخترم گفتم من میخوابم به همسرم گفتم میخوام خودم رو به خواب بزنم ببینم زینب چی کار میکنه!گفتم بهش بگو سرم رو برداره بذاره رو پاش،خودمو به خواب زدم،دختر سه چهار ساله مگه دستش چقدر رمق داره؟اونم دستی که تو غل و زنجیر مونده باشه...همینقدر بگم هر کاری کرد نتونست سر من رو برداره،گفت:بابا سر بابا سنگینه من نمیتونم..." من نمیدونم چه بلایی سر این سر آورده بودند از طبق برش داشت یه نگاه کرد دید همه موها سوخته،پر خاکستره...سری که چهل منزل بالای نیزه؛تو تشت طلا؛تو تنور... اینقدر از نیزه افتاد ...
حسین ....*
#استاد_شیخ_حسین_انصاریان
#سید_مهدی_میرداماد
#ویژه_ایام_محرم
#شب_سوم_محرم
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
ذکر توسل و روضه جانسوز ویژۀ ایامِ محرم _ شب عاشورا محرم 96_ استاد حاج منصور ارضی↯هلال
┄┅═══••↭••═══┅┄
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┄┅═══••↭••═══┅┄
السَّلَامُ عَلَیک یا قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ
السَّلَامُ عَلَیک یا اَسیرِ الكُرُبات
سرگشته را دیار غریبُ وطن یکی ست
سرهایِ مست را نیُ طشتُ بدن یکی ست
همچون حبیب جان بده پیش از شهادتت
صد بار مرگ در نظرِ ممتحن یکی ست
آری اگر حسین به عالم یگانه هست
سوگند بر خدایِ اَحَد ، ربّ من یکی ست
در پیش چشم فاطمه منصب ملاک نیست
مداح و کفش جفتکن و سینه زن یکی ست
زینب به جان خرید بلاهایِ خانه را
یعنی کسای روی سر پنج تن یکی ست
هر چند، چند بی حرم این خانواده داشت
اما در این میان فقط بی کفن یکی ست
آمیخت خون لاله به خونِ گِلِ حسن
بنگر به قتلگاه حسین و حسن یکی ست
غارت نشد به زعم من از تن لباسِ او
کز لطف نعلها تن با پیرهن یکی ست
فرقی نمیکند به کجا نیزه میزنند
در چشم خصم سینه و قلب و دهن یکی ست
شب آخر بمان دور و بر من
بمان در قابِ چشمان تر من
نگاهم خیره شد بر حنجر تو
نگاهت خیره شد بر معجر من
ندارم چاره ای جز آه و زاری
مرا دق میدهد این بیقراری
نگو این آخرِ عمری عزیزم
مرا دست غریبه میسپاری
گرفتی ذکر استرجاع بر لب
وصیت میکنی حالا به زینب؟
مگر فردا چه می آید سر تو؟
سراغ پیرهن میگیری امشب
خبرهایی رسیده وای زینب
که قد من خمیده وای زینب
من و دستان بسته وای عباس
تو و رأس بریده وای زینب
*اومد دوتا دستاشُ گذاشت رو زمین نزدیک حسین فرمود فردا میخوان تو رو بکشن؟... آری خواهر، خدا بهت صبر بده خواهرم ... (زود حرف عوض کرد) فردا به بعد یاد من تو نماز شبت باش ... عابدۀ آل علیِ ... عالمه است ... میدونه داره حرف عوض میکنه . گفت داداش اجازه میدی با رشادت برم به این لشکر بگم اول منو بکشن ؟... نمیشه از این جا بریم؟ ... تو کوه ها بزنیم بریم ؟... فرمود عزیزم من مرغِ قَطاره ام باشم (این پرنده ای که بالاترین نقطۀ کوهستان رو انتخاب میکنه ولی باز صیاد صیدش میکنه) اگر من مرغ قطاره ام باشم منو میکشن .. زینب دستاشو به هم زد ... اول یه نگاهی به دستهای ابی عبدالله کرده ، دست حسین رو گرفت هی می بوسه ... بو میکنه ... تا فرمود : غیر از علی ابن الحسین زین العابدین هیچ مردی نمی مونه ... روایت داره ، چنان با سیلی به صورتش زد .. غش کرد افتاد ...
اینقدر آب کمی رو که تو خیمه بود ،رو صورتش ریخت .. فرمود زینب جان شیطان صبرت رو نبره ، گفت تو را میخوان بکشن من همینطوری آروم باشم ؟... گریبانشُ پاره کرد... حسینُ نشوند.. هی دور حسین میچرخه ...
یا حبیب بود یا دیگری میگه من پاسبان حرم بودم، داشتم صحبتهایِ زینبُ می شنیدم ،حرف برگشت از اون عشق و عاشقی گفت داداش، اصحاب و یارانتُ امتحانشون کردی یا نه ؟ حبیب میگه من ریختم بهم ، پاسبانی و نگهبانیُ ول کردم ، رفتم تو خیمۀ اصحاب، پاشید از جا ، گفتن چی شده ؟گفتم همه شمشیرهاتونُ آماده کنید ،همه حاضر بلند شدن اومدن بیرون گفت هرچی من میگم شما هام بگید ...
یا بنات رسول الله ... همه گفتن ... زن ها ریختند بیرون شبونه دختر بچه ها ترسیدن گفتن اومدیم همین شبونه اگه اقامون اجازه بده میزنیم به قلب لشکر ما امتحان دادیم ما اومدیم پای حسین بمیریم ... زینب گریه کرد .. حبیب گریه کرد .. ابی عبدالله گریه کرد ... دیگه وارد خیمه نشدن تا قمر بنی هاشم اومد گفت برید استراحت کنید
حالا نگهبان خصوصی اش هلال بن نافع یا نافع بن هلال میگه دیدم آقام زد بیرون از خیمه ها ، یه فاصله ای رفت من شمشیرم رو
بستم و دنبالش آهسته رفتم کسی به آقام از پشت جسارتی نکنه ،ولی دیدم اقام هی تو بیابون میشینه بلند میشه با خودش زمزمه میکنه یه ذره اومدم جلو گفت کیستی ؟ گفتم آقا غلامتم برای چی دنبال من اومدی ؟ گفت ترسیدم کسی به شما جسارت کنه گفت آقا به من بگید چه کار میکنید ؟گفت دارم خارایِ بیابون رو جمع میکنم تا اونجا که میشه ... آخه فردا شب بچه ها آوارۀ بیابون میشن ...
آی حسین .....
____
#استاد_حاج_منصور_ارضی
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
حاج امیر عباسی4_6035138128505734525.mp3
زمان:
حجم:
6.58M
.
ذکر توسل ویژۀ شبِ جمعه و ایام محرم به نفسِ حاج امیر عباسی
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄
حسین جان ای آبرویِ دو عالم
نگین سلیمان به حلقۀ خاتم ...
*یه نگاه به اون بدن پاره پاره کرد صدا زد داداش :*
خداحافظ ای برادر زینب ...
ای کربلا دلم برات تنگ شده ... شبایِ جمعه گودال چه خبره ... یه مادری صدا میزنه بُنّی .. پسرم شنیدم آبت ندادن مادر ...
خداحافظ ای برادر زینب ...
به خون غلطان در برابرِ زینب ...
*اول صدا زد باورم نمیشه تو داداشِ منی ... اما یه وقت لحنِ بی بی عوض شد ... شبِ زیارتیِ ابی عبدالله ... یعنی میشه براتِ کربلامونو امضا کنن .. حسینِ من ؛ یادته میرفتیم زیارتِ قبرِ مادر ... تو یه طرف .. داداشم حسن یه طرف ... نکنه سایۀ زینبُ نامحرم ببینه ... یادته ؟ ... اما داداش پاشو ببین دورِ زینبُ نامحرما گرفتن ...*
مَحرم زینب ، ببین نامحرمان گرده منن
من به صورت میزنم اینها همه کف میزنن
حسین .... وای .....
*صدا زد داداش اگه اختیار دستِ زینب بود تا دم جان دادن کنارِ بدنت میموندم ... اما پاشو ببین با تازیانه دارن منو از بدنت جدا می کنن ....*
ای حسین
🎤حاج_امیر_عباسی
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#روضه_شب_جمعه
#امام_حسین
┈••✾•🌷🕊🌷•✾••┈
⇦🕊 روضه و توسل شب عاشورا و روضه وداع _سید مهدی میرداماد↯
┄┅═══••↭••═══┅┄
*چند تا وداع کرد ابی عبدالله،یه بار با امامِ سجاد،یه بار با اهلِ حرم،یه بار با بچه ها،با علی اصغر،اما من یکی دو تا وداع رو نمی تونم بگذرم،بعضی وداع ها خیلی دل رو زیر و رو میکنه،شاید یه جایی دلت وصل بشه....
همه رو که خداحافظی کرد،سوار بر ذوالجناح شد،یه نگاه کرد دید سکینه دستای اسب رو بغل گرفته،بابا! بیا پایین یه بار دیگه بغلت کنم.."دختر داری تو خونه ات؟ با همه خداحافظی کنی دختر می مونه آخرِ سر میاد...." نشت تو بغلِ باباش،بابا داری میری؟*
اگر نازی کند دختر خریدارش پدر باشد
*دخترای شهید منو ببخشن،دخترایی که بابا ندارن منو ببخشن...*
اگر نازی کند دختر خریدارش پدر باشد
بزرگی کن، ببوس این دخترِ کوچکترِ خود را
به دنبال مسافر آب می پاشند،کو آبی؟
کنون ریزم به پایت اشکِ چشمانِ تَرِ خود را
*دختر دارها میدونن،دختر کنجکاوِ،ریزبینِ،نکته سنجِ،صدا زد:بابا! من یه چیزی دیدم،خیلی بِهَم ریختم،گفت:بابا! آدم میخواد با کسی وداع کنه،پیشونیش رو میبوسه،گونه هاشو میبوسه،اما بابا از دور یه چیزی دیدم..*
ز دورادور، می دیدم گلویت عمه می بوسید
مگر آماده کردی بهر خنجر ، حنجر خود را؟
*اینجا آخرین نفر با حسین خداحافظی کرد،آخرین نفر دستای اسب رو گرفت،اینجا آخرین نفر سکینه بابا رو بدرقه کرد،همین سکینه،همین دختر،یه جایی هم اولین نفر بود،کجا؟ اون وقتی که صدایِ ذوالجناح اومد" وَاَسْرَعَ فَرَسُكَ شارِداً اِلى خِيامِكَ" ذوالجناح با یالِ غرق خون،زینِ واژگون،اومد جلو خیمه ها،اولین کسی که از خیمه اومد سکینه بود،تا نگاش افتاد،نوشتن: یه ضجه زد،هی می گفت:"وا اَبَتاه" حسین....
سکینه یه جوری گریه کرد،زن و بچه ریختن بیرون..همه ازخیمه ها بیرون دویدن...اومدن دورِ ذوالجناح،هر کی یه حرفی میزنه،یکی میگه:ذوالجناح! بابام رو چرا نیاوردی؟ یکی گفت: بابام که می رفت لباش تشنه بود،آیا سیرابش کردن یا نه؟ هر کی یه حرفی زد،ذوالجناح برگشت به طرف مقتل،زن و بچه هم پشت سر این اسب،اومدن بالای گودال،نوشتن ذوالجناح اینقدر سرش رو زد به زمین... *
دوباره روضه ی آخر خدا به خیر بکند
دوباره داغ برادر خدا به خیر کند
دوباره خاطره ی بوسه گاه پیغمبر
دوباره شمر ستمگر خدا به خیر کند
*مادرش فاطمه داره این صحنه رو میبینه،هی میگه: "بُنَیَّ قَتَلوکَ عطشانا.."
شمر همچین که رسید تو گودال،مرحوم طُرِیحی،مرحوم مجلسی آورده:شمر تارسید تو گودال،اول کاری که کرد،" وَ رَكَلَ بِرِجْلِهِ" یه لگد به پهلو زد...
مرحوم مجلسی نقل میکنه،اینجا زینب خودش اومد تو گودال،کنارِ ابی عبدالله،هی به شمر می گفت:بلند شو،بچه هاش دارن می بینن،بلند شو، اینجا جایِ پیغمبرِ،بلند شو...
مرحوم سیدبن طاووس تو لهوف که نقلش معتبر ترِ میگه: اینجا ابی عبدالله یه نگاه به خواهر کرد،" إِرجِعِی اُخَیَّ إِلَی الفُسطَاط» ابی عبدالله میدونه زینب ببینه، جون میده،گفت:خواهرم برگرد،زینب برگشت،اَمرِ امامِ،اطاعتش واجبِ،برگشت...
بعضی مقاتل نوشته:هی رقیه می دوید نگاه می کرد،عمه با آستین جلوش رو می گرفت،نبینه توی گودال چه خبرِ.....عمه! بابامِ،بابام رو خاک بود...
زینب برگشت،شمر مونده بود و حسین،" وَ الشِّمْرُ جالِسٌ" از سر ارباب ما،عمامه برداشتن،...حسین تو گودال،شمر نشست رو سینه اش،محاسنِ حسین رو تو دست گرفت.....
ابی عبدالله چشمش رو باز کرد،نیمه رمق،نیمه جون،آسمون رو دود می بینه،حسینی که این همه زخم،هزار و نهصد وپنجاه زخم،تشنگی،داغ،زخم رو زخم،یه نگاه کرد،صدا زد:"مَن أنتَ" کی هستی رو سینه ی منی؟ نانجیب گفت: من رو نمیشناسی؟"أنَا شمر بن ذالجوشن"ابی عبدالله گفت:" هَل تُعَرِّفْنِی ؟" آیا منو میشناسی؟میدونی کجا اومدی؟گفت: میشناسمت،بابات رو میشناسم،مادرت رو میشناسم،جدت رو میشناسم،تو پسرِ فاطمه ای....
گفت:شنیدم بابات ساقیِ کوثر بوده،شنیدم بابات تشنه هارو سیراب می کرد،الان بابات کجاست بیاد یه قطره آب بهت بده....؟گفت:اسم بابای منو نبر" صَدَقَ جَدِّي رسول الله صلي الله عليه و آله" راست گفت جدم... نانجیب گفت:جدت چی گفت:جدم بهم گفته بود کی منو میکشه،چه نشونه ای،چه چهره ای داره...
نانجب بلند شد،گفت:حسین یه کاری می کنم،دیگه منو نبینی....بدن رو برگردوند...امام رضا میگه: جد ما رو به سختی کشتن،سر جدا نمی شد...تو زیارت ناحیه است:"السلام عَلَی مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا..."هر چی می برید،نمی برید،یه ضربه،دو ضربه....
________
#وداع
#سید_مهدی_میرداماد
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
|⇦•شنیده بود ...
#روضه و توسل ویژهٔ جاماندگان اربعین حسینی
●━━━━━━───────
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق!
اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست
غمیست در دل جاماندههای کربوبلا
که هرچه هست یقین دارم از حسادت نیست
میان ما که نرفتیم و رفتهها، شاید
تفاوتیست در آغاز و در نهایت نیست
همیشه آنکه نرفتهاست بیقرارتر است
همیشه آنکه نرفتهاست، بی سعادت نیست
و آن کسی که در این راه اهل دل باشد
مدام اهل گله کردن و شکایت نیست
خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد
نباید این همه دل دل کند که فرصت نیست
مثلاً الان تو راه کربلام
مثلاً تو نگام کردی
مثلاً تو صدام کردی
مثلاً توجدام کردی
مثلا الان نجفم
مثلاً دارم امین الله میخونم
مثلا قراره فردا راه بیفتم
مثلا زیربارون دارم میرم کربلا
کار ما کشید به مثلا، ارباب من...
اماخدا میدونه فردا قیامت کربلا رفته ها حسرت زیارت کربلا نرفته ها و زیارتِ نرفته ی خیلیا رو میخورن...
مثلا اون پیرزنه گوشه ی خونه تو روستا...همه عمرش به عشق کربلا گذشت... کربلا رو ندید از دنیا رفت....
میگفت: اون نوجوان ۱۵ ساله، روخاک جبهه افتاده بود، سرشو بغل گرفتم؛گفتم چته؟!
گفت: دیدی کربلا رو ندیدیم عمرمون تموم شد... یهو مابین این حرفا دیدم حالش،عوض شد یهو دیدم صدا زد: بلندم کن، بهت میگم بلندم کن...میگه تا سینه رو بالا آوردم، دستو گذاشت رو سینه صدا زد:السلام علیک یااباعبدالله... یه لبخند زد و شهید شد....
شب جامونده هاست...
سلام به اون نازدانه ای که اربعین جاش خالی بود کربلا...
شب اربعينِ... نیت زیارت کنید...
فردای قیامت میبینی نشستند؛صدا میزنن: سال فلان اربعین رفته ها بلند شن،یه عده بلند میشن ...یه عده میرن ؛تو نگاه میکنی ...همینجوری باحسرت نگاه میکنی، یهو یکی میزنه پشت سرت ،آقا مگه باتو نیستم؟
با منی؟! آره،با توأم، آقا من اون سال کربلا نشد برم... من نمیدونم اسمت اینجا هست بلند شو...اسم من؟!
تو لیست؟! مادرش فاطمه دم در بهشت وایساده... میگه اینا جاموندن... تا اینا نیان من نمیرم...
یکی در گوشت صدا میزنه...مادر بلند شو...
کامل الزیارات میفرماید..
صدیقه ی طاهره ، دیدی مرغ دانه رو چجوری از بین سنگ ریزه ها جدا میکنه... فرمود مادرم فاطمه فرداي قیامت اینجوری گریه کنای حسینشو جدا میکنه ...مادر صدات میزنه...
مثلا من کربلام، مثلا رسیدم حرمت خودت که میدونی عشقم این بود غروب، خسته، پای پرآبله، اون آخرای مسیر دیگه لنگان لنگان، کشون کشون، آخرین عمود رو که رد میکردیم... چشمم می افتاد حرم قمر بنی هاشم... انگار ابالفضل پرچم گرفته برا استقبال اومده...
.
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#اربعین
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
|⇦•بر مشامم میرسد...
#روضه_اربعین و توسل ویژهٔ جاماندگان از اربعین اجرا شده به نفس حجت الاسلام علوی تهرانی
●━━━━━━───────
ما جاماندگان از زيارت اربعين هستيم، حسرت داريم اما تأسف نداريم، تأسف جايي است كه نشود جبران كرد، ما نرفتيم زيارت اما ميشه جبران كرد، در هر شهري كه هستيم ميشه جبران كرد، با دستور اهلبيت هم ميشه جبران كرد، مرحوم آيت الله میرزا احمد سیبِوَیه كه در احترام به سادات بي نظير بوده، ايشون چهل سال امام جماعت حرم قمر بني هاشم عليه السلام بوده،از عراق عُذرش رو خواستن فرستادنش ايران، فرمودن: روزي كه خواستن من رو تبعيد كنند ايران، دلم شكست، رفتم حرم حضرت سيدالشهداء گِله كردم كه آقا در پيري من رو بيرون كردن و من ديگه از اين ثواب كه در محضر شما شرف ياب بشوم محروم شدم، مرحوم آيت الله سیبِوَیه ميگن: در عالم رؤيا حضرت سيدالشهدا رو ديدم، به من فرمودن: میرزا احمد! نگران نباش، از زيارت ما محروم خواهي بود، اما جبران ميشود. سئوال كردم: آقاجان! كجا جبران ميشه؟ حضرت فرمودن:هر جايي بيرق عزاي من بود در آنجا شركت كن و براي من گريه كن، گريه جبرانِ زيارت مي كند...
حسين جان! ما امروز گريه ميكنيم تا جبرانِ زيارت باشه و مي دانيم كه گريه ي بر شما خيلي خريدار داره، گريه بر شما شروع تحول است...
توي اربعين هر سال هم ايراني ها و هم عراقي ها موكب هاي زيادي دارند با امكانات زياد، به زوّار ابي عبدالله خدمت مي كنند،غذا ميدن؛ آب ميدن، تاول هاي پاهاشون رو ميگيرن، ميگيم: چرا اينقدر احترام ميكنيد؟ ميگن: اينا زائر امام حسين هستند، اما دلا بسوزه براي كاروان داغدار آلُ الله كه امروز رسيدن كربلا، اما احترام امروز زائران ابي عبدالله كجا و آن احترام كاروانِ اُسرا كجا...
من ميخوام براي اسيري روضه بخونم كه هيچ وقت به كربلا نرسيد، اونم خاتونِ دو سرا حضرت رقيه سلام الله عليها است، گريه و زيارتمون رو هديه به ايشون كنيم، وقتي ميخواهيم بريم زيارت چاوُشي ميخونن، به نيابت از حضرت رقيه همه با هم بخونيم:*
بر مشامم ميرسد هر لحظه بوي كربلا
بر دلم ترسم بماند آرزوي كربلا
* آرزوي رسيدنِ به كربلا بر دلِ رقيه موند...*
تشنه ي آبِ فراتم اي اَجل مهلت بده
تا بگيرم در بغل قبرِ شهيدِ كربلا
كربلا يا كربلا يا كربلا...
از حرم تا قتلگه زينب صدا ميزد: حسين!
دست و پا ميزد حسين، زينب صدا ميزد: حسين!
*چرا حسين دست و پا ميزد؟ وقتي اومدن حضرت زينب سلام الله عليها بالاي تَلِ زينبيه، امام زمان مي فرمايند: "وَالشِّمرُ جالِسٌ عَلى صَدرِك" شمر روي سينه ي ابي عبدالله نشسته بود، با يه دستش محاسن ابي عبدالله رو گرفته بود، با يه دستش شمشيرش رو از قفا گذاشته بود، خوب بدن وقتي ميخوان سر رو از بدن جدا كنند، دست و پا ميزنه...*
دست و پا ميزد حسين، زينب صدا ميزد حسين!
*حسين!...*
ــــــــــــــــــ
#زائر_کربلا
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#اربعین
#حجت_الاسلام_علوی_تهرانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅