⭕️ متن روضه شب عاشورا ـ
⭕️متن روضه وداع
حاج حسن خلج
#روضه_شب_عاشورا
داری میری پناه من، خدا نگهدارت
رفیق نیمه راه من،خدا نگهدارت
یه قرارایی داشتیم با هم حسین
رفیق نیمه راه من،خدا نگهدارت
این دم آخر نذار به قلبم آرزوتو
سرت رو بالا بگیر، تا ببوسم گلوت رو
شب عاشوراست،اجازه دارم روضه بخونم،امام زمان (عج) من رو ببخشه
انگشترت رو داداش،بذار پیشم بمونه
اگه ببری فردا ،تو دست ساربونه
پیغمبر اکرم(ص) هر وقت حسین رو میدید،از نوک پا تا موهای سر ابی عبدالله رو غرق بوسه میکرد،سئوال میکردند یا رسول الله(ص) این چه کاری است شما با این آقازاده میکنید؟مینشست گریه میکرد،میفرمود:دارم محل شمشیرها و نیزها و تیرها و دشنه ها و سنگا رو میبوسم. یازهرا بی بی جان چی شد سفارش فرمودید فقط زیر گلو رو ببوس،دلیلش رو گمان کنم به خود زینب هم نگفته فاطمه،فقط بی بی فاطمه سلام الله علیها فرمود:زینب جان خواست بره،وداع آخربود،علامتش اینه،پیراهن کهنه رو ازت میخواد،پیران رو که خواست یادت باشه زیر گلوش رو ببوسی،دلیل این بوسه برا زینب روز عاشورا معلوم شد،از بالای تل زینبیه نگاه میکرد،دید ملعون وارد گودال شد،هر کاری کرد….حسین……
داداش تو رو قسم میدم، به چادر زهرا
زینبت رو تنها نذار،تو این بیابونا
نامحرم های نامرد،نقشه دارن برامون
داری میری پس لااقل این کارو بکن
خودت بیا و وا کن،خلخال و از پاهامون
خودت این کارو بکن،…حسین…
نامحرم های نامرد،نقشه دارن برامون
خودت بیا و وا کن،خلخال و از پاهامون
اسیر شدن برا من،کشته شدن برا تو
اینا کبود میکنند،صورت بچه ها رو
یادته مادرم چقدر،دلش واست میسوخت
هر وقت نگات میکرد میزد زیر گریه
یادته مادرم چقدر،دلش واست میسوخت
اما
کاشکی به جای پیروهن،کفن برات میدوخت
دستای ذوالجناح و محکم گرفت سکینه
برای آخرین بار،میخواد رو پات بشینه
هرچی زد به ذوالجناح دید حرکت نمیکنه،ذوالجناح چرا من رو ازاین زن و بچه دور نمیکنی؟با سر اشاره کرد آقا،چه جوری برم، یه نگاه کن ببین، کی دست و پام رو بسته،نگاه کرد دید نازدانه، رو خاک ها نشسته، دید حالا که صداش نمیرسه،تو این این ضجه ها و ناله ها،هر کی یه چیزی میگه،حنجره سوخته از شدت عطش،راهی براش نمود،رفت دستای ذوالجناح رو بغل گرفت،همین که ابی عبدالله یه نگاه کرد،با اشاره گفت:بابا بیا پایین میخوام دورت بگردم، عزیز دلم بذار برم،گفت نمیشه، از اسب پیاده شد، رو خاک ها نشست حسین، آغوشش رو باز کرد،یعنی نازنین بابا،بیا تو بغلم بابا، بیا ببوسمت بابا، بیا بابات رو بو کن بابا، همین که حسین رفت دختر رو بغل بگیره،یه وقت دید سکینه دستاش رو گذاشت رو سینه ی بابا،بابا رو هُل داد عقب،گفت:بابا میخوای بری برو، قید بوسه رو زدم، دیگه نمیخوام بغلم کنی،دیگه نمیخوام رو پاهات بنشونی من
رو،دیگه دلم نمیخواد ببوسی من رو،چه شد عزیز دلم؟ تو من رو از اسب پیاده کردی،گفتی بیا بغلم کن، حالا میگی نمیخوام،آروم بی جوهر،یه طوری که فقط خودش و بابا بشنوند،صدا زد بابا دلم لَک زده یه بار دیگه بغلم کنی،بابا جگرم پاره پاره است میدونم بری دیگه بر نمیگردی،بابا خیلی دلم میخواست یه بار دیگه دست رو سرم بکشی، خیلی دلم میخواست یه بار دیگه ببوسمت،خُب چیه؟پس چرا؟گفت: الان دیدم دختر مسلم بن عقیل از شکاف پرده ی خیمه داره نگاه میکنه، دلش هوا باباش رو میکنه، او دختر یتیمه،بابا برو یه جای دیگه تلافی میکنم، تلافی موند برا کجا؟ نیمه های دل شب اومد تو گودال،نیزه ها رو کنار زد، صورتش رو گذاشت رو سینه ی بابا، روای میگه دیدم دست ابی عبدالله، اومد دور گردنش….حسین…
❁﷽❁
روضه شب عاشورا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
السلام علیک یا اباعبدالله
و علی الارواح التی حلت بفنائک
امشب شهادتنامه ی عشاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان این دشت ...
چه خبر بود امشب کربلا؟
تاریخ طبری میگه عصر روز تاسوعا، لشکر عمر سعد شروع کردن حرکت، بسمت خیام ابی عبدلله، آقا سیدالشهدا،شمشیرشون به زمین زده، سر گذاشته رو شمشیر مبارک، یه چند لحظه ای خواب به چشم ابی عبدالله اومد،بی بی زینب سراسیمه اومد حسین رو بیدار کرد صدا زد خواهرجان، الان جدم پیغمبرو در خواب دیدم فرمود:
حسین ،به زودی بسمت ما نیای، صدا زد،
زینب جان، کان لحظه ی شهادت ما نزدیکه، ابالفضلش رو صدا زد:
یا عباس، ارکب بنفسی انت یا اخی
عباس جان ،سوار اسبت شو قربونت برم،
همه ی عالم میگن یا حسین، فدات بشیم آقاجان، فقط یجاست حسین میگه بنفسی انت ، جونم فدات یا عباس، برادرم،فرمود برو با اینا صحبت بکن ببین چی میخان، آقا قمر بنی هاشم با یه تعدادی از اصحاب اومد مقابل لشکر، ب عمر سعد فرمودچی میخای؟ گفتن ما دستور داریم یا باید حسین با یزید بیعت کنه یا باهاش بجنگیم، آقا قمر بنی هاشم برگشت با ابی عبدالله صحبت کرد، امام حسین فرمود برو با اینا صحبت کن عباس جان،امشبو مهلت بگیر ما دوست داریم با خدا مناجات کنین نماز بخونیم، امشبو مهلت دادن به ابی عبدالله، برای این که مناجات بکنه
امشب، شب قیامت کبرای دیگر است
هر لحظه یک گزارش صحرای محشر است
امشب رسد به گوش، مناجات عاشقان
فردا، به روی خاک، بدن های بی سر است
امشب، علم به دست علمدار کربلاست
پاسبان خیمه ها ابالفضله، بچه ها همه خابیدن خیالشون راحته، اما،
فردا، تنش به علقمه، در خون شناور است
یه بیت ،عرض روضه ی من همینجاست
امشب رباب، دست دعایش بر آسمان
امشب رباب هی دور علی اصغرش میگرده، آخه ابی عبدالله یه حرفایی زد نمدونم به گوش رباب رسید یا نه ؟ موقعي که قاسم سوال کرد عمو جان، آیا منم فردا کشته میشم یا نه؟ ابی عبدالله فرمود عزیز دلم، عموجانم، بگو ببینم مرگ در نظر تو چگونه ست قاسم صدا زد احلی من العسل، ابی عبدالله بعدش یه جملاتی فرمود خیلی رمزآلوده ،فرمود قاسم جان فردا تورو به یک بلای عظیمی میکشن، بعد یه جمله ای فرمودفردا اینا حتی به طفل شیرخواره ی ما رحم نمیکنند. نمیدونم رباب اينو شنید یانه!
امشب رباب، دست دعایش بر آسمان
فردا تسلّی دل او، داغ اصغر است(۱)
ای حسین
امشب این طوری گذشت اما امان از عصر فردا،موقعی که ابی عبدالله اومد با اهل حرم ، وداع کنه دیگه نه ابالفضلی داره، نه علی اکبری داره، تک و تنها شده ، تا شروع کرد با لشکر حرف زدن، هل من ناصرینصرنی، آیا کسی هست به ما کمک کنه ؟ یه مرتبه شیون اهل حرم بلند شد ابی عبدالله زودی برگشت ، یکی یکی مخدرات رو دعوت به صبر کرد زینب جان، آرام باش، شکییبا باش،خواهرم ام کلثوم آرام باش ،مبادا بلند بلند گریه کنید مبادا بی تابی کنید مبادا دشمن شادمون کنید، اما تو مقاتل نوشتن یه خانومی بین مخدرات، خیلی بدجور گریه میکرد، بگم کی بود؟ خانم سکینه، اینقدر بی تاب شد بعضیا میگن ابی عبدالله از مرکب پیاده شد
عبارت مقتل اینه، سکینه رو بغل گرفت، دخترم آرام باش قربونت برم،
ابی عبدالله فرمود لا تحرقی قلبی، دیگه بسه، قلبمو مسوزان با اشکات
هر جا نشستی ناله بزن یا حسین
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۱)✍حاج غلامرضا سازگار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_شب_عاشورا
#استادحاج_اسماعیلی
#فیش_روضه
┏━━━ °•🏴•°━━━┓
┗━━━ °•🏴•°━━━┛