4. متن روضه.pdf
396.2K
قسمت چهارم :
#پی_دی_اف
#متن_روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
#جمکران
( احتمالا سال 1398 )
#متن_روضه_حضرت_زهرا
#یا_زهــــــرا
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
ای کتابِ ثنای تو قرآن
وی ثنا گسترت خدای جهان
حُسن یزدان به چهرت پیدا
سرّ هستی به سینهات پنهان
دشمنی با تو تلختر از کفر
دوستی با تو خوشتر از ایمان
خانه ی خاکی تو قبلة ی دل
حجرۀ کوچکِ تو کعبۀ جان
دلِ شیرِ خدا زِ تو روشن
جانِ ختم رُسُل تو را قربان
قصّه ی عصمتت نه حدِّ سخن
گفتنِ مِدحتت نه کارِ بیان
بَذلِ یک نانِ تو کُنَد نازل
سورۀ هل اَتی علی الانسان
کیستی تو که مصطفی میگفت
جانِ بابا فدات فاطمه جان
🔹فدای اسم قشنگت بی بی جان،اجازه دادی ما تو فاطمیه بگیم یا فاطمه...سال گذشته کیا بودن ..همین امسال شبهای اول یک دفعه به خودت میایی میبینی نفسی نیست، توفیقی نیست، عمری نیست ..
اگر مطمئنی فاطمیه ی دوم نفس داری !!نمیخواد امشب بگی مادر...نگه ندار،صداتو
اون عالم بزرگوار فرمود اگر حالِ عبادت میخواهید ،یه جوری صدا بزنید انگار شبِ آخرِ عمرِشماست.
🔸دیدی به کسی میگن یه روز زنده ای ،یه هفته زنده ای ،چقدر میخواد همه ی کاراهاش انجام بده جمع کنه..
بی بی جانباید سجده بجا بیارم بهم اجازه میدی بگم یا فاطمه
اصلا بهم اجازه میدی بیام، بشینم؟
مگر هر کی هر کیه
مگه همیجوریه
حساب و کتاب داره..هر جا نشستی ،حساب و کتاب داره
عین روایت فرمود : تا ما نخواهیم، تا ما دستت رو نگیریم
تا ما گریه نکنیم
تا ما صدات نکنيم
تو نمي آيي،تو گريه نميكني
کیستی تو که مصطفی میگفت
جانِ بابا فدات فاطمه جان
کیستی ای فِراق تو همه درد
کیستی ای وصالِ تو درمان
کیستی تو که در هجومِ ستم
آمدی حافظ امام زمان
برتر از درک و دانش همه ای
چه بخوانم تو را که فاطمه ای
در دل انبیاء امید تویی
بر لبِ اولیا نوید تویی
آنکه مانندِ قدرِ مجهولش
قبر او مانده ناپدید تویی
🔹عظمت بی بی رو از همین یه کلام ..آنکه مانند قدر مجهولش ،قبر او مانده ناپدید...سرِّ بی بی دو عالم.. بزرگان باید بگن ...پیغمبر با اون عظمتش که اشرف مخلوقاتِ قبرش معلومه ..ائمه ی ما قبرشون معلومه ..
قرارِ تو این عالم یه نفر قبرش معلوم نباشه اونم فاطمه اس
قرارِ تا آخرِ دنیا این علامت سوال ..؟؟؟!!!همه ی نسلها یکی پس از دیگری بیان و برن چرا قبر حضرت زهرا سلام الله علیها مخفی هست مگه میشه پیغمبر مگه چند تا فاطمه داشت مگه برای چند نفر گفت پاره ی تنم مگه برای چند نفر بلند شد ،خم شد ،دست رو بوسید؟
از شب میلادِ تو تا آخر نفس
مصطفی یک دست را بوسید و بس
آن هم ای دست خدا دست تو بود
پس برآن دست و برآن لبها درود
🔸دست بوسیدن پیغمبر فکر نکنی یه کار عاطفی بود فقط بگی حالا یه پدر دستِ بچه اش را میبوسید، نه
پیغمبر با این کارش میخواست به همه ی عالم بفهمانه این فاطمه احترامش واجبِ..😭
در دل انبیاء امید تویی
برلبِ اولیا نوید تویی
آنکه مانند قبر مجهولش
قبر او مانده نا پدید تویی
آنکه چون زینب و حسین و حسن
پاک فرزند پرورید تویی
آنکه جز باب و شوهر و پسرش
هیچ مردی وِرا ندید تویی
غیر از باباش غیر همسرش غیر بچه هاش پسرهاش
هیچ مَردی مادر ما را ندیده، زهرا عصمت اللهِ مادرِ ما ناموس خداست
نه این دنیا، اون دنیا را ببین ، اون دنیا را بشنو اون دنیا منادی صدا میزنه:
یا اهل محشر.. "غُضّوا ابصارکم "همه سرها پائین ،میگن :چه خبره
میگن فاطمه میخواد رد بشه، همه ی قیامت سرها را بندازن پائین
فقط یه عده میتونن سر بالا کنن
کیا هستن؟
اونهایی که تو دنیا براش اشک ریختن، حالا فهمیدی این گریه چقدر می ارزه، این محبت چقدر می ارزه، فردای محشر اونجا معلوم میشه ،هر کسی نمیتونه مادر ما را ببینه
غیر از پیغمبر و امیرالمومنین و پسرهاش هیچ مردی مادر ما را ندیده
▪️ بمیرم برات وسط کوچه ها(..وقتی فکر شو میکنی میخوای داد بزنی... )کی باورش میشد.. یه روزی همین زهرا را دوره کنن..
آنکه اسلام سرفراز از او
و آنکه قدش ز غم خمید تویی
آنکه با تیغ احتجاج و بیان
پردۀ خصم را درید تویی
آنکه در موج دشمنان تنها
به دفاعِ علی دوید تویی
آنکه در راه حفظ جانِ علی
رنجِ هستی به جان خرید تویی
آنکه در ماتمش به ناگه، رنگ
از رُخِ مرتضی پرید تویی
▪️روضه بخونم ..بی بی جانم ،همه کَسِ علی ،پشت و پناه علی،بذار بهتر بگم حقشو ادا میکنی،
زور و بازوهای علی
قوت زانوهای علی
فاطمه ی علی
نور چشم علی
همه ی وجودِ علی
پشت و پناه علی
تکیه گاه علی
همه ی هستیِ امیرالمومنین، یه نگاهِ زهراست
بگو یا زهــــرا...
#متن_روضه_حضرت_زهرا
#یا_زهــــــرا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة
“اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی الصّدیقة الطاهرة فَاطِمَةَ و اَبِیهَا وَ بَعلِهَا وَ بَنِیهَا وَ سِرِّ المُستَودَعِ فِیهَا بِعَدَدِ مَا اَحاطَ بِهِ عِلمُک”
🔹 اصلاً گریۀ مُحرم با گریه فاطمیه فرق داره، علتش اینه که فاطمیه، همه برای هم روضه می خونند
▪️الان تو خونه ی حضرت زهرا باشی، بچه هاش دارن برای هم روضه میخونند، امام حسن برا امام حسین روضه میخونه، دوتاشون برای حضرت زینب روضه میخونند، این تفاوتش با کربلاست
صورت توحید دارد سجده های فاطمه
سجده باید کرد پس تنها به پای فاطمه
خلقت زهرا ولایت داشت دنبال خودش
مصطفی ختم رسل شد در حرای فاطمه
یا علی گفتیم و یا زهرا در آوردند از آب
در غدیر خم که ثابت شد ولای فاطمه
بارها از رَبیَّ الاَعلٰی خود فهمیده ام
می خَرد ما را خدا با ربنای فاطمه
🔸دیدم تو قنوتش صدا میزنه، خدایا! شیعیانم، دوستانم، گریه کنانم، همه رو مادر یاد کرد…
رشته ای از چادرش هم دست ما باشد بس است
چون نمیارزد دو عالم در اِزای فاطمه
میرسد خیر قنوتش بر در و همسایه اش
▪️بي بی جان به حسین ات قسم ما از همسایه های شما بهتریم، چون ما هیچ وقت نگفتیم از گریه های تو خسته شدیم... 😭
اما اونا آمدن به علی شکایت کردند..
هرچی خوبی این خانواده به اهل این شهر کردن برعکس جواب گرفتند…
می رسد خیر قنوتش بر در و همسایه اش
پس چه می صرفد شدم عمری گدای فاطمه
خوش به حال فاطمه کهف حصینش حیدر است
خوش به حال مرتضی دارد هوای فاطمه
قبر پنهانی او گیریم که پیدا نشد
اصلاً از اول نبود این خاک، جای فاطمه
او اگر می خواست آتش را گلستان کرده بود
معجزه کاری ندارد که برای فاطمه
قامتش آیینه ی صبر علی بود و شکست
شانه ی دیوار شد روزی عصای فاطمه
ضربه ی دیوار نه، آتش نه، حتی میخ نه
در نیامد از پسِ حُجب و حیای فاطمه
صحبت محسن وسط آمد و گرنه هیچ وقت
در نمی آمد در این دنیا صدای فاطمه
... 😭
داد از این درد که اُفتاده به جانم ای داد
من زمین خورده ترین مردِ جهانم ای داد
من جوانم تو جوان، پیر شدی پیر شدم
زود میاُفتد از این غم ضربانم ای داد
نوزده سالگیات قسمت ما حیف نشد
چشم خوردیم من و تازه جوانم ای داد
من که لب دوختم اما جگرم را چه کنم
می شود تا دو سه خط روضه بخوانم ای داد
همهی شهر به اُفتادنمان خندیدند
همه دیدند که پاشیده تَوانم ای داد
هفت جای بدنت تا دَرِ مسجد بشکست
و نمیشد به تو خود را برسانم ای داد
▪️همه میگن: فقط بازوت شکسته، اما علی میگه: خون از همه ی بدنت جاری شد، نگاه کردم، دیدم دستت شکسته، سرت شکسته، گونه ات شکسته، صورتت ترک خورده، پهلوت شکسته…
خدایا گریه های ما رو برای حضرت زهرا به اوج برسان
به گوش امام زمان برسان
بالاتر از این هم داره روضه، گوش بده…
هفت جای بدنت تا دَرِ مسجد بشکست
و نمیشد به تو خود را برسانم ای داد
بالاترین روضه اینه..
همه گفتند علی بود و زنش را کُشتند
من جگر سوخته از زخمِ زبانم ای داد
6. متن روضه.pdf
462.3K
#پی_دی_اف
#متن_روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها ) وگریز به
#روضه_امام_حسین
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
مگر ز اهل مدينه
چه ديدي اي مادر ؟
12/9/1402
#متن_روضه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
مگه میشه،فاطمیه،بشه آسمون نگیره
مگه میشه،بگی زهرا،دل مُرده جون نگیره
مگه میشه،غربت تو،گریه مون و در نیاره
تقصیر چشمای ما نیست،اسم زهرا گریه داره
*چرا داد نزنم؟چرا بی تابی نکنم؟همه ی مادرا وقتی حاضرند بمیرن، که دختر رو عروس کنن،پسر رو داماد کنن،روزگار چی به سر مادر ما آورد،بچه های قد و نیم قد داشت،اما دستش رو بالا آورد صدا زد"اللهم عجل وفاتی سریعا"
علامه امینی رو منبر توی مشهد این روضه رو میخوند،آیت الله العظمی میلانی(ره) دیگر علماء نشتن،علامه ی امینی گفت:فاطمه دستش رو بالا آورد صدا زد:"عجل وفاتی سریعا"..آیت الله میلانی بلند شد،آقای امینی! یه سئوال دارم،چی شد روزگار یه کاری کرد فاطمه از خدا طلب مرگ کرد؟صدا زد:آقای میلانی،آدم زنده پهلو میخواد،بعد از در و دیوار پهلوی فاطمه شکست...
صدا زد سلمان هر نفسی که میکشم خون تازه.....
هر دردی رو باهاش میشه راه رفت،دست بشکنه،پا بشکنه کمک می گیری راه میری می شینی،اما تنها دردی که نفس کشیدن هم سخته درد پهلوست...از بعدِ در و دیوار نه زینب و بغل گرفت نه حسین رو....
مادر همیشه دختر رو کنار خودش می خوابونه،فضه میگه نگاه کردم بی بی اشاره کرد،فرمود:جای زینب رو دور تر از من بنداز...چرا خانوم جان؟دخترِ طاقت نداره میخواد کنار شما باشه،صدا زد فضه! زینب دیگه باید به بی مادر خوابیدن عادت کنه...*
دیگر حسین را نتوانم بغل گرفت
بازو به ناتوانیِ من گریه می کند
در هر قدم نشینم و خیزم میان راه
پیری بر این جوانی ِ من گریه می کند
*آره،اگه پهلو شکسته باشه،سینه زخمی باشه،چه جوری زندگی میشه...صدا زد زینبم! میدونم نگاه تو،نگاه علی،نگاه حسنین،میگه بمونم،ولی چه جوری بمونم....*
بر خشت خشت خانه بُوَد رد دست من
دیگر ز دست گیری دیوار خسته ام
*علت میدونی چیه؟*
از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار می بینم
به چشم نیمه باز خود جهان را تار می بینم
دلم میخواست چشمانم نمی دیدند جایی را
که خون محسن خود بر در و دیوار می بینم
*نمک خلقت علیست،نمک خونه ی علی حسینِ...جایی رو قرار داد به نام بیت الاحزان،که مادر روزا می رفت،حسنین دستاشو می گرفتن می اومد تو بیت الاحزان می نشست زیر یه درخت خشکیده،یه مقدار سایه داشت بی بی گریه می کرد،اما یه روز علی وارد خونه شد دید بچه ها یه جور دیگه صورت هاشون سوخته،گفت:چه خبر شده؟گفت بابا! امروز با مادر رفتیم،به دستور دومی درخت رو بریدن،اما من وحسین دیدیم مادر سیلی خورده است،دستامون رو سایه کردیم صورت مادر آسیب نبینه،آخه صورتی که سیلی می خوره پوست ورم میکنه،اگه آفتاب بخوره میسوزه...از اون به بعد دیگه بچه ها حواسشون بود صورت ها نسوزه، از مدینه هم بیرون زدن مراقب بودن صورتا نسوزه،هر جا هر منزلی هم که می رسیدن،می دیدن تا آفتاب مستقیم میخوره،پایین می اومدن،رباب گوشه ی چادر رو جلو آورده...چرا این کاری میکنی خانوم جان؟ می گفت:پوست بچه شیرخواره ام نسوزه،صورتش نسوزه،تا کربلا مراقب بود آفتاب به صورت علی اصغر نخوره،اما همچین که سرها بالا نیزه رفت،دیدن یه مادر دستش رو بالا آورده،گفت: می بینم آفتاب به صورتت میخوره...حسین......
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها