eitaa logo
تاملی در تاریخ اسلام
2.1هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
178 ویدیو
301 فایل
﴾﷽﴿ 🕌امام علی(علیه السلام) خطاب به امام حسن(علیه السلام): «وَاعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ..» 📚نهج البلاغه، نامه۳۱ ✅روزی نه چندان دورِ دور، ماهم در تاریخ، ورق خواهیم خورد. @hosseinifazel نشر و کپی بدون ذکر منبع🚫 📚مقتل : @AsnadolMasaeb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوال8⃣6⃣1⃣ : ماجرای «حدیث قرطاس» چه بود؟ @TarikhEslam
✍پاسخ : از واقعه «غدیر»﴿۱۸ ذی الحجه سال دهم هجری﴾ تا شهادت حضرت رسول اکرم(ص)﴿۲۸ صفر سال یازدهم هجری﴾ هفتاد روز طول کشیده است. حضرت(ص) در این هفتاد روز دو ماموریت مهم دارد : 1⃣ابتدا خطر یهودیان را از سر مسلمانان دفع کند : حضرت رسول اکرم(ص) وقتی وارد مدینه شدند، با یهودیان مدینه قرارداد صلح و دوستی امضاء کردند و این قرارداد تا بعد از جنگ بدر، پا برجا بود، ولی بعد از این جنگ، یهودیان که گویا انتظار داشتند که به زودی اسلام توسط کافران نابود می شود، پیمان شکنی کردند. پس حضرت(ع) در طی جنگهایی از قبیل «بنی قینقاع، بنی النضیر، بنی قریظه، خیبر، تبوک و موته» آنها را شکست داد و آنها تا حدودی عقب رانده شدند. پس یهودیان که در اکثر جنگها شکست و یا عقب نشینی کرده بودند، اکنون دارای قوای منظّم و خطری برای اسلام محسوب می شدند.(۱) 2⃣تصریح در جانشینی امام علی(علیه السلام) به صورت مکتوب : حضرت(ص) باید یک بار دیگر جانشینی امام علی(ع) را، این بار به صورت مکتوب تصریح کند، تا در کنار تصریح شفاهی یعنی «غدیر» دلیلی محکم بر جانشینی ایشان باشد. ✍اما تحلیل این دو ماموریت: ۱)ماموریت اول در حال حاضر برای رسول اکرم(ص) مقدور نبود، چون حضرت(ص) در ماههای حرام که «نیمه دوم ماه ذی الحجه و محرم» می باشد، قرار داشت. پس حضرت(ص) باید تا اتمام ماه محرم صبر کند. ۲)ماموریت دوم حضرت(ص) نیز در سایه ماموریت اول مقدور نیست! چون با وجود منافقین در مدینه، این امکان وجود نداشت، چون اینان درصدد مخالفت بر می خاستند و مانع کار می شدند. پس حضرت(ص) باید ابتدا منافقین را به بهانه ی جنگ، از مدینه خارج کند. پس حضرت(ص) تا پایان ماه محرم صبر کرد، تا اینکه ماه صفر فرا رسید. اکنون از عمر حضرت(ص) ۲۸ روز باقی مانده است، چون حضرت(ص) به نقل مشهور در ۲۸ صفر از دنیا رفت.(۲) پس حضرت(ص) به محض ورود ماه صفر دستور جهاد داد و فرماندهی سپاه را به «اسامه بن زید بن حارثه» ۱۹ ساله به پرچمداری «بريده‌ بن حصيب اسلمی» داد. اما منافقین ابتدا از رفتن با سپاه، خودداری کردند و دلیل نرفتن آنها در مرحله اول اعتراض به جوان بودن فرمانده بود. رسول اکرم(ص) هنگامی که از سر باز زدن منافقین از رفتن به جهاد مطلع شد، با همان حالت بیماری که داشتند به مسجد آمدند و در طی خطبه ای کسانی را که از رفتن با سپاه اسامه خودداری کردند را لعن کرد و فرمود: 📋«جَهِّزُوُا جَیْشَ اُسَامَةَ لَعَنَ اللهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ» ♦️سپاه اسامه را مجهّز کنيد، خدا لعنت کند هرکس را که از سپاه اسامه تخلف کند. پس آنان به اجبار رسول اکرم(ص) تا منطقه «جُرُف» در نزدیکی مدینه پیش رفتند، و در آنجا اردو زدند.(۳) به ظاهر تا حدودی این ماموریت انجام شد و سپاه مخصوصا منافقین از مدینه خارج شدند. حضرت(ص) از این فرصت استفاده کرد و افراد و اصحاب را که نام آنان در تاریخ هست را در منزل خود فرا خواند و فرمود: 📋«اِئْتُونِي بِالكَتِفِ وَ الدَّوَاةِ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابَاً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدَاً» ♦️برایم کَتِف و دواتی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید.(۴) از درخواست رسول اکرم(ص) مشخص بود که ایشان قصد داشتند مطلب بسیار مهمی را مطرح کنند. از طرفی در این هنگام، «عُمر بن خطاب» برای کسب خبر از اوضاع مدینه، از سپاه جدا شد و خود را به مدینه رساند. وقتی عمر این صحنه و درخواست رسول اکرم(ص) را دید، در آن حال عمر سراسیمه جلو آمد و با گفتن کلمات معناداری مانع آوردن آوردن کتف و دوات برای رسول اکرم(ص) شد و گفت: 📋«إِنَّ النَبیَّ(ص) قَد غَلَبَ عَلَیهِ الْوَجَعُ وَ عِنْدَنَا کِتَابُ اللهِ حَسْبُنَا فَاخْتَلَفُوا وَ کَثُرَ اللَّغَطُ» ♦️بیماری بر پیامبر(ص) غلبه کرده است و کتاب خدا در میان ما است و همان کافی است. و در ادامه گفت: 📋«إنَّ الرَّجُلَ لَیَهجُرَ» ♦️این مرد هذیان می گوید.(۵) در این هنگام؛ 📋«فَتَنَازَعُوا و مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ قَرِّبُوا یَکْتُبْ لَکُمُ النَّبِیّ(ص) کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ» ♦️پس به نزاع پرداختند و تعدادی از آنان می گفتند که کاغذ و قلم بیاورید تا رسول اکرم(ص) کتابت کنند و بعضی از آنان نیز گفتار عمر را تایید کردند. در این هنگام رسول اکرم(ص) صورت مبارک از آنها برگرداند و فرمود : 📋«قُومُوا عَنِّي وَ لاَ يَنْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ» ♦️برخیزید و از نزدم بروید که نزاع نزد من شایسته نیست.(۶) پس همگی رفتند! بعدها ابن عباس از آن روز با این جملات «یَوْمُ الْخَمیس وَ ما یَوْمُ الخَمیسِ! اِنّ الرَّزیَّة ما حالَ بَیْنَنا وَ بَیْنَ کتابِ رَسُولُ اللهِ(ص)» همواره آن روز را به «روز مصیبت» یاد می کرد‌ و می گریست.(۷) عمر بن خطاب بعدها به ابن‌ عباس گفت : آیا مى‌ دانى چرا قوم شما(قریش‌)، شما را از جانشینى محمد(ص) منع کردند؟ گفتم : نه! @TarikhEslam ادامه مطالب :👇
عمر گفت : 📋«كَرِهُوا أَنْ يَجْمَعُوا لَكُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلَافَةَ، فَتَبَجَّحُوا عَلَى قَوْمِكُمْ بَجَحًا بَجَحًا، فَاخْتَارَتْ قُرَيْشٌ لِأَنْفُسِهَا فَأَصَابَتْ وَ وُفِّقَتْ» ♦️براى این که کراهت داشتند خلافت و نبوت هر دو براى شما باشد، در آن صورت فخر و غرور شما افزون مى‌ شد؛ به همین دلیل قریش خلافت را براى خود گذاشت و کار درستى کرد.(۸) از طرفی هم، سپاه أسامة بن زید که در «جُرُف» اردو زده بودند، به مدینه بازگشت. دلیل بر این مطلب اینکه یکی از کسانی که در غسل و دفن حضرت رسول اکرم(ص) به امام علی(ع) کمک کرد، خود أسامة بن زید بود که فرماندهی سپاه را برعهده داشت.(۹) پس این ماموریت دوم که در سایه ی ماموریت اول صورت می گرفت، ناتمام ماند. و این امر مهم به سرانجام نرسید، و رسول اکرم(ص) از دنیا رفت و نه سپاه به جنگ با یهود رفت و نه «حدیث قرطاس» عملی شد. در مورد حضور اميرالمؤمنین علی(ع) در این مجلس، جزء قطعيات تاریخ است؛ به نقل شیخ مفید که می نویسد : 📋«وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) لَا يُفَارِقُهُ إِلَّا لِضَرُورَة» ♦️اميرالمومنین(ع) جز برای كارهای ضروری از حضرت رسول اکرم(ص) جدا نمی شد. شيخ مفيد وقتی داستان حديث قرطاس را نقل می کند، به صراحت می گويد كه اميرالمؤمنین(ع) در آن جا بوده است. 📋《ثُمَّ أَعْرَضَ [رَسوُلُ اللهِ(ص)] بِوَجْهِهِ عَنْ الْقَوْمِ فَنَهَضُوا وَ بَقِيَ عِنْدَهُ الْعَبَّاسُ وَ الْفَضْلُ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَأَهْلُ بَيْتِهِ خَاصَّةً》 ♦️رسول اکرم(ص) صورت مبارک خود را از مردم برگرداند، و مردم برخاستند و به خانه های خود رفتند؛ اما عباس، فضل بن عباس و علی بن أبی طالب(ع) باقی ماندند.(۱۰) 📜«حدیث قرطاس» در منابع اهل سنت نقل شده است از جمله در صحیح بخاری(۱۱) و صحیح مسلم(۱۲) که حدود هفده مرتبه با نقل های متفاوت در این دو صحیح ذکر شده است، که به صورت «تواتر معنوی»(اخبار گروهی به مطلبی خاص با خبرهای جداگانه اما دارای الفاظ مختلف ولی با مفاد و معنای واحد) آمده است. و همچنین علمای شیعه نیز، آن را نقل کرده اند، از جمله؛ 👤«سُلیم بن قیس»(از تابعین) در کتاب خود(۱۳) که «طبرسی» در «الاحتجاج»(۱۴) و «مجلسی» در «بحارالانوار»(۱۵) این حدیث را از او نقل کرده اند. 👤«شیخ مفید»(متوفای قرن۴و۵) در کتب «أوائل المقالات»(۱۶) و «الارشاد»(۱۷) و «الامالی»(۱۸) 👤«ابن شهر آشوب»(قرن۵) در «مناقب آل ابی طالب(ع)»(۱۹) 👤«سید بن طاووس»(قرن۷) در «سعد السُعود»(۲۰)و «کشف المحجّه»(۲۱) و «الطرائف»(۲۲) 👤و از علمای قرن دهم نیز همچون «مقدس اردبیلی» این روایت را نقل کرده اند.(۲۳) 📚منابع: ۱)مکاتیب الرسول(ص) میانجی، ج۳، ص۷۱۳ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۹ ۳)تاریخ طبری، ج۳، ص۶۸۱ ۴)صحيح مسلم، ج۳، ص۱۲۵۹، ح۲۱ ۵)کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۷۹۳ ۶)بحارالانوار مجلسی، ج۳۶، ص۲۷۷ ۷)صحیح بخاری، ج۴، ص۶ ۲۲)التحفة العسجدیة موئّدی، ص۱۴۴ ۸)الکامل ابن اثیر، ج۳، ص۶۳ ۹)الإرشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۵ ۱۰)علل الشرایع شیخ صدوق، ج۱، ص۱۵۱ ۱۱)صحیح بخاری، ج۶، ص۱۲ ۱۲)صحیح مسلم، ج۳، باب۵، ص۱۲۵ ۱۳)کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۷۹۴ ۱۴)الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۲۲۳ ۱۵)بحارالأنوار مجلسی، ج۳۱ ،ص۴۲۵ ۱۶)اوائل المقالات شیخ مفید، ص۴۰۶ ۱۷)الإرشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۴ ۱۸)الأمالی شیخ مفید، ص۳۶ ۱۹)مناقب ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۰۳ ۲۰)سعد السُعود سید بن طاووس، ص۲۶۶ ۲۱)المحجّة سید بن طاووس، ص۶۵ ۲۲)الطرائف سید بن طاووس، ص۴۳۲ ۲۳)مجمع الفائدة محقق أردبیلی، ج۳، ص۲۱۷ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜صحیح بخاری از ماجرای ممانعت از نوشتن حدیث قرطاس توسط «عمر بن خطاب» می نویسد : «إِنَّ النَّبِيَّ(ص) عَلَيْهِ الْوَجَعُ، وَ عِنْدَنَا كِتَابُ اللهِ حَسْبُنَا!» 👤همانا بیماری بر پیامبر غلبه کرده است و کتاب خدا در میان ما است و همان کافی است.(۱) 📚منبع : ۱)صحیح بخاری، ج۶، باب مرض النّبی(ص) و وفاته، ص۴۱ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅شیخ مفید می نویسد : امام علی(ع) در محضر رسول اکرم(ص) بود که، حضرت(ص) رو كردند به امام على(ع) و فرمودند : 📋《يَا أَخِي تَقْبَلُ وَصِيَّتِي وَ تُنْجِزُ عِدَتِي وَ تَقْضِي عَنِّي دَيْنِي وَ تَقُومُ بِأَمْرِ أَهْلِي مِنْ بَعْدِي؟》 ♦️اى برادر! آيا تو مى‌ پذيرى که به وصيت من و وعده‌هاى من وفا كنى و دين مرا ادا كنى‌؟ آيا پس از من به كار خاندان من رسيدگى خواهى كرد؟ امیرالمومنین(ع) عرض كرد : بلى اى رسول خدا(ص)! سپس حضرت(ص) فرمود : 📋《اُدْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنْهُ فَضَمَّهُ إِلَيْهِ ثُمَّ نَزَعَ خَاتَمَهُ مِنْ يَدِهِ》 ♦️پس نزديك من بيا و امام(ع) پيش رفت و حضرت(ص) او را به خود چسبانید و انگشترى خويش را از دستش بيرون آورد و فرمود : 📋《 هَذَا فَضَعْهُ فِي يَدِكَ وَ دَعَا بِسَيْفِهِ وَ دِرْعِهِ وَ جَمِيعِ لاَمَتِهِ فَدَفَعَ ذَلِكَ إِلَيْهِ وَ اِلْتَمَسَ عِصَابَةً كَانَ يَشُدُّهَا عَلَى بَطْنِهِ إِذَا لَبِسَ سِلاَحَهُ وَ خَرَجَ إِلَى اَلْحَرْبِ فَجِيءَ بِهَا إِلَيْهِ فَدَفَعَهَا إِلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ(ع)》 ♦️اين را بگير و به دست خود كن. سپس شمشير و زره و همۀ لباس جنگ خود را خواسته و به او داد و دستمالى را كه هنگام جنگ به شكم خود مى‌بست، آن را نيز خواسته و وقتی آن را آوردند به أمير المؤمنين(ع) داد و به او فرمود : 📋《اِمْضِ عَلَى اِسْمِ اَللَّهِ إِلَى مَنْزِلِكَ》 ♦️با نام خدا به خانۀ خويش باز گرد.(۱) 📚منبع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۵ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅شیخ مفید می نویسد : فردای آن روز، ملاقات با رسول اکرم(ص) ممنوع شد و كسى را به بالین ایشان راه نمی دادند و حال ایشان نیز مدام رو به وخامت بود. از آنجایی که؛ 📋《كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ(ع) لاَ يُفَارِقُهُ إِلاَّ لِضَرُورَةٍ》 ♦️اميرالمؤمنين(ع) هيچ گاه از آن حضرت(ص) دور نمی شدند مگر براى كار ضرورى؛ روزی رسول اکرم(ص) که در بستر بیماری بودند، بیدار شدند و دیدند که علی(ع) در کنار ایشان نیست، در حالى كه زنان آن حضرت(ص) اطراف ایشان را گرفته بودند. حضرت(ص) در این هنگام فرمودند : 📋《اُدْعُوا لِي أَخِي وَ صَاحِبِي》 ♦️برادر و ياور مرا به پيش من فرا بخوانید. سپس از شدت ضعف از حال رفتند. در این هنگام؛ باز «عایشه» و «حفصه» پدران خود را مقدم کردند. عایشه گفت : 📋《اُدْعُوا لَهُ أَبَابَكْرٍ!》 ♦️ابوبكر را نزدش بیاوريد! 📋《فَدُعِيَ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَقَعَدَ عِنْدَ رَأْسِهِ فَلَمَّا فَتَحَ عَيْنَهُ نَظَرَ إِلَيْهِ وَ أَعْرَضَ عَنْهُ بِوَجْهِهِ فَقَامَ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ لَوْ كَانَ لَهُ إِلَيَّ حَاجَةٌ لَأَفْضَى بِهَا إِلَيَّ》 ♦️پس ابوبكر را فرا خواندند و او بالاى سر حضرت(ص) نشست. همين كه حضرت(ص) چشم باز كرد و او را ديد، صورت مبارک خود را از او بگردانيد. ابوبكر نیز برخاست و گفت : اگر ایشان با من كارى داشت، به من می فرمود. وقتی ابوبكر بيرون رفت، حضرت(ص) دوباره آن سخن را تكرار كرد و فرمود : 📋《اُدْعُوا لِي أَخِي وَ صَاحِبِي》 ♦️برادر و ياور مرا به پيش من فرا بخوانید. حفصه گفت : 📋《اُدْعُوا لَهُ عُمَرَ!》 ♦️عمر را نزدش بیاوريد! 📋《فَدُعِيَ فَلَمَّا حَضَرَ رَآهُ اَلنَّبِيُّ(ص) فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَانْصَرَفَ》 ♦️عمر را نیز فرا خواندند و وقتی آمد رسول اکرم(ص) او را ديد و از او رو بگردانيد و او نيز مانند ابوبکر رفت. سپس حضرت(ص) برای سومین بار فرمود : 📋《اُدْعُوا لِي أَخِي وَ صَاحِبِي》 ♦️برادر و ياور مرا به پيش من فرا بخوانید. سپس ام سلمه گفت : 📋《اُدْعُوا لَهُ عَلِيّاً(ع) فَإِنَّهُ لاَ يُرِيدُ غَيْرَهُ》 ♦️علی(ع) را نزد او فرا بخوانید و حضرت(ص) غیر او کسی را نمی طلبد. 📋《فَدُعِيَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ(ع) فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ أَوْمَأَ إِلَيْهِ فَأَكَبَّ عَلَيْهِ فَنَاجَاهُ رَسُولُ اَللَّهِ(ص) طَوِيلاً ثُمَّ قَامَ فَجَلَسَ نَاحِيَةً حَتَّى أَغْفَى رَسُولُ اَللَّهِ(ص)》 ♦️پس علی(ع) را خواستند و ایشان نیز آمدند و وقتی نزديك حضرت(ص) شدند، با اشاره ی رسول اکرم(ص)، امام على(ع) خود را روى سينۀ مبارک حضرت(ص) انداخت. سپس رسول خدا(ص) زمانى دراز با امام على(ع) در گوشى سخنها گفتند. سپس علی(ع) برخاست و به كنارى نشست، تا اينكه رسول اکرم(ص) را خواب ربود و وقتی ایشان خواب رفتند، امام على(ع) از حجرۀ آن حضرت(ص) بيرون رفت و مردم به او گفتند : 📋《مَا اَلَّذِي أَوْعَزَ إِلَيْكَ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ؟》 ♦️اى اباالحسن(ع)! رسول اکرم(ص) چه چيزی را به تو خصوصی گفت‌؟ امام(ع) فرمود : 📋《عَلَّمَنِي أَلْفَ بَابٍ فَتَحَ لِي كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَابٍ وَ وَصَّانِي بِمَا أَنَا قَائِمٌ بِهِ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ》 ♦️حضرت(ص) هزار در از علم را به من آموخت كه هر درى از آن هزار در را بر من گشود و بچيزى مرا وصيت كرد كه ان شاء اللّٰه تعالى بدان اقدام خواهم نمود.(۱) 📚منبع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۶ @TarikhEslam