eitaa logo
تاملی در تاریخ اسلام
2.1هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
153 ویدیو
258 فایل
﴾﷽﴿ 🕌امام علی(علیه السلام) خطاب به امام حسن(علیه السلام): «وَاعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ..» 📚نهج البلاغه، نامه۳۱ ✅روزی نه چندان دورِ دور، ماهم در تاریخ، ورق خواهیم خورد. @hosseinifazel نشر و کپی بدون ذکر منبع🚫 📚مقتل : @AsnadolMasaeb
مشاهده در ایتا
دانلود
4⃣همنشینی با گناهکاران!👇 ✅ابوهاشم جعفری می‌گوید : از امام هادی(ع) شنیدم که به من فرمود : 📋«مَا لِي رَأَيْتُكَ عِنْدَ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ يَعْقُوبَ؟» ♦️چرا تو را می‌بینم که با عبدالرحمن بن یعقوب همنشینی می‌کنی؟ گفتم : او دایی من است! حضرت(ع) فرمود : 📋«إِنَّهُ يَقُولُ فِي اَللَّهِ قَوْلاً عَظِيماً يَصِفُ اَللَّهَ لاَ يُوصَفُ فَإمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَ تَرَكْتَنَا وَ فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَ تَرَكْتَهُ» ♦️او درباره ذات پاک خدا مطالب نامناسبی می‌گوید که ساحت پاک خدا از آن منزه است. خدا را (به صورت اجسام و اوصاف آن وصف می‌کند) در حالی که خدا قابل توصیف نیست. پس یا با او همنشین باش و ما را ترک کن و یا با ما همنشین باش و از او دوری کند. عرض کردم : او هر عقیده‌ای دارد و هرچه می‌گوید، بر من چه زیانی دارد با اینکه من بر عقیده حق خود استوار هستم و از عقیده او دوری می‌کنم. حضرت(ع) فرمود : 📋«أَ مَا تَخَافُأَنْ تَنْزِلَ بِهِ نَقِمَةٌ فَتُصِيبَكُمْ؟» ♦️آیا نمی‌ترسی که بلایی به او برسد و تو نیز به بلای او بسوزی؟! 📋«أَ مَا عَلِمْتَ بِالَّذِي كَانَ مِنْ أَصْحَابِ مُوسَى(ع) وَ كَانَ أَبُوهُ مِنْ أَصْحَابِ فِرْعَوْنَ فَلَمَّا لَحِقَتْ خَيْلُ فِرْعَوْنَ مُوسَى(ع) تَخَلَّفَ عَنْهُ لِيَعِظَهُ وَ أَدْرَكَهُ مُوسَى(ع) وَ أَبُوهُ يُرَاغِمُهُ حَتَّى بَلَغَا طَرَفَ اَلْبَحْرِ فَغَرِقَا جَمِيعاً فَأَتَىَ مُوسَى(ع) اَلْخَبَرُ فَسَأَلَ جَبْرَئِيلَ عَنْ حَالِهِ فَقَالَ : غَرِقَ رَحِمَهُ اَللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ عَلَى رَأْيِ أَبِيهِ لَكِنَّ اَلنِّقْمَةَ إِذَا نَزَلَتْ لَمْ يَكُنْ لَهَا عَمَّنْ قَارَبَ اَلْمُذْنِبَ دِفَاعٌ» ♦️آیا به این داستان آگاهی نداری که شخصی از یاران حضرت موسی(ع) بود، ولی پدرش از یاران فرعون بود، هنگامی که با سپاه موسی(ع) خواست پدرش را به خود ملحق سازد، ولی پدر سخن او را رد می‌کرد و همچنان با هم ستیز می‌کردند تا اینکه هر دو به کناری از دریا رسیدند، ناگاه بلای غرق شدن فرعونیان فرا رسید و آن پسر نیز همراه پدر غرق شد، وقتی که این خبر به موسی(ع) رسید، موسی(ع) فرمود : او در رحمت خداست ولی چون عذاب فرود آید، از آن کس که نزدیک گنهکار است، دفاعی نشود.(۱) 📚منبع : ۱)الکافی شیخ کلینی، ج۲، ص۳۷۴ @TarikhEslam
5⃣شن های طلایی!👇 ✅يحيى بن زكريّاى خزاعى از ابوهاشم جعفرى نقل می کند که؛ با امام هادى(ع) به پشت سامرّا رفتيم تا كسانى را كه مى‌آيند، آنان را ببينيم. ولى آنان قدری تاخیر داشتند و دير آمدند. پارچۀ زير زين را براى امام(ع) پهن كردند تا روى آن نشست و من هم از مرکب پياده شدم و ایشان با من سخنانی می فرمود. و من نیز از تنگ دستى و فقرم و ضعف مالی و معیشتی خود برای امام(ع) حرفهایی می گفتم. در این هنگام حضرت(ع) دست مبارک را دراز كرد و يك مشت شن از زمین برداشت و به دامن من ریخت و به من فرمود : 📋«اِتَّسِعْ بِهَا يَا أَبَا هَاشِمٍ وَ اُكْتُمْ مَا رَأَيْتَ» ♦️اى ابو هاشم! با اين به زندگى خودت وسعت بده و آنچه ديدى پوشيده‌ دار. پس آنها را گرفتم و پوشاندم تا اينكه هنگام مراجعت با امام(ع)، در منزل خود آن را گشودم و نگاه كردم. 📋«فَأَبْصَرْتُهُ فَإِذَا هُوَ يَتَّقِدُ كَالنِّيرَانِ ذَهَباً أَحْمَرَ» ♦️دیدم که مانند طلاى قرمز مى‌درخشد. آنگاه زرگرى را به خانۀ خويش دعوت كردم تا اينكه عيار آنها را تعيين كند. زرگر گفت : طلايى به خوبى آن نديده‌ام در حالى كه مانند سنگريزه است، اينها را از كجا آورده‌اى‌؟! گفتم : 📋«هَذَا شَيْءٌ عِنْدَنَا قَدِيماً» ♦️این زر از قديم در خانۀ ما بوده است.(۱) 📚منبع : ۱)إعلام الورى شیخ طبرسی، ج۲، ص۱۱۸ @TarikhEslam
🕌تصویری از گنبد و بارگاه حرم مطهر در سامراء_عراق @TarikhEslam
💠اینفوگرافی زندگینامه در یک نگاه! @TarikhEslam
💠اینفوگرافی وقایع مهم زندگانی @TarikhEslam
✍ماجرای شهادت در برخی نقلها :👇 ✅در تاریخ آمده است که؛ 📋《خَرَجَ أَبُو مُحَمَّدٍ(ع) فِی جَنَازَهِ أَبِی الْحَسَنِ(ع) وَ قَمِیصُهُ مَشْقُوقٌ》 ♦️امام حسن عسکری(ع) در مراسم تشییع پیکر مطهر پدرش گریبان چاک کرد.(۱) ابوعون ابرش به ایشان نوشت : 📋《مَنْ رَأَيْتَ أَوْ بَلَغَكَ مِنَ اَلْأَئِمَّةِ شَقَّ ثَوْبَهُ فِي مِثْلِ هَذَا؟!》 ♦️آیا دیده یا شنیده شده که یکی از أئمه چنین کرده باشد؟! حضرت(ع) در پاسخ او فرمودند : 📋《يَا أَحْمَقُ! وَ مَا يُدْرِيكَ مَا هَذَا قَدْ شَقَّ مُوسَى عَلَى هَارُونَ(عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ)》 ♦️ای احمق، چه مى‌دانی این مسئله را؟! حضرت موسى در ماتم برادر خود هارون عليهماالسلام چنین کرد.(۲) 📚منابع : ۱)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۵ ۲)رجال کشی، ص٤٧٩ @TarikhEslam
✍📚✍📚✍📚✍📚✍📚✍ 4️⃣3️⃣1️⃣ : 📚 کتاب «هادی امت» جلد دوازدهم از کتاب «پیشوایان هدایت» ترجمه کتاب «اَعْلَامُ الْهِدَایَةِ» در شرح تاریخ تحلیلی زندگانی حضرت ؛ اثر جمعی از مولفان و دانشمندان شیعه در مجمع جهانی اهل بیت(علیهم السلام)✍📚👇 ۱۲ @TarikhEslam
✨🔹✨🔹🕌🔹✨🔹✨ 📜پانزدهم ذی الحجه سال ۲۱۲ هجری قمری، با سعادت دهمین اختر تابناک امامت و ولایت، تبریک و تهنئیت باد. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِيِّ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِيَاءِ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلائِقِ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ كَمَا جَعَلْتَهُ نُورا يَسْتَضِي‏ءُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِيلِ مِنْ ثَوَابِكَ وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِيمِ مِنْ عِقَابِكَ وَ حَذَّرَ بَأْسَكَ وَ ذَكَّرَ بِآيَاتِكَ وَ أَحَلَّ حَلالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ بَيَّنَ شَرَائِعَكَ وَ فَرَائِضَكَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِكَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِكَ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ» @TarikhEslam
1⃣حضور در قفس شیران!👇 ✅در زمان حکومت متوکل عباسی، زنی ادعا کرد که حضرت زینب(س) دختر حضرت فاطمه(س) است! متوکل به او گفت : تو زن جوانی هستی و از زمان حضرت رسول اکرم(ص) سالیانی گذشته است.  آن زن گفت : 📋«إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ(ص) مَسَحَ عَلَيَّ وَ سَأَلَ اَللَّهَ أَنْ يَرُدَّ عَلَيَّ شَبَابِي فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ سَنَةً وَ لَمْ أَظْهَرْ لِلنَّاسِ إِلَى هَذِهِ اَلْغَايَةِ فَلَحِقَتْنِي اَلْحَاجَةُ فَصِرْتُ إِلَيْهِمْ» ♦️حضرت رسول اکرم(ص) دستش را بر بدن من کشیده است و از خداوند خواسته که هر چهل سال جوانی ام را به من برگرداند و من این مطلب را تا به حال برای مردم اظهار نکردم. اما اکنون احتیاج مرا واداشت که خود را به مردم معرفی کنم. در این هنگام؛ متوکل عباسی پسران ابی طالب(ع) و فرزندان عباس بن عبدالمطلب و قریش را خواست و با آنان مشورت کرد. آنان گفتند : در فلان تاریخ، زینب کبری(س) دختر حضرت فاطمه(س) وفات یافته است. ولی آن زن به می گفت : 📋«كَذِبٌ وَ زُورٌ فَإِنَّ أَمْرِي كَانَ مَسْتُوراً عَنِ اَلنَّاسِ فَلَمْ يُعْرَفْ لِي حَيَاةٌ وَ لاَ مَوْتٌ» ♦️روايت دروغى است که از خودشان ساخته‌اند! من از نظر مردم پنهان بوده‌ام و كسى از مرگ و زندگى من اطلاعی نداشته است. متوکل به آنان گفت : 📋«هَلْ عِنْدَكُمْ حُجَّةٌ عَلَى هَذِهِ اَلْمَرْأَةِ غَيْرَ هَذِهِ اَلرِّوَايَةِ؟» ♦️غير از اين روايت دليل ديگرى داريد كه اين زن را مغلوب كنيد؟ آنان گفتند : خیر! متوکل گفت : من از جدم عباس بيزار باشم اگر او را مانع از ادعايش شوم مگر با دليل! آنان گفتند : 📋«فَأَحْضِرِ اِبْنَ اَلرِّضَا(ع) فَلَعَلَّ عِنْدَهُ شَيْئاً مِنَ اَلْحُجَّةِ غَيْرَ مَا عِنْدَنَا» ♦️ابن الرضا[امام هادى(ع)] را احضار كن تا شايد او دليل ديگرى غير از اين روايت داشته باشد. متوکل شخصی را پى امام هادی(ع) فرستاد و جريان آن زن را برايش نقل كرد. امام هادی(ع) فرمود : 📋«كَذَبَتْ فَإِنَّ زَيْنَبَ(س) تُوُفِّيَتْ فِي سَنَةِ كَذَا فِي شَهْرِ كَذَا فِي يَوْمِ كَذَا» ♦️دروغ مى‌گويد! حضرت زينب(س) در فلان ماه و فلان روز از دنيا رفته است. متوکل گفت : اينها نيز همين روايت را نقل كردند ولى من قسم ياد كرده‌ام كه مانع ادعايش نشوم مگر با دليل! امام(ع) فرمود : 📋«وَ لاَ عَلَيْكَ فَهَاهُنَا حُجَّةٌ تَلْزَمُهَا وَ تَلْزَمُ غَیرِهَا» ♦️چيز مهمى نيست! دليلى بياورم كه او را ملزم نمايد و ديگران نيز بپذيرند. متوکل گفت : آن دلیل چیست؟ امام(ع) فرمود : 📋«لُحُومُ بَنِي فَاطِمَةَ(س) مُحَرَّمَةٌ عَلَى اَلسِّبَاعِ فَأَنْزِلْهَا إِلَى اَلسِّبَاعِ فَإِنْ كَانَتْ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ(س) فَلاَ تَضُرُّهَا» ♦️گوشت فرزندان فاطمه(س) بر درندگان حرام است، او را وارد گودال درندگان كن اگر از فرزندان فاطمه(س) باشد درندگان با او كارى ندارند. متوکل رو به زن کرد و گفت : چه می گویی؟ زن گفت : 📋«إِنَّهُ يُرِيدُ قَتْلِي!» ♦️او قصد کشتن من را دارد و قبول نکرد! امام هادی(ع) فرمود : 📋«فَهَاهُنَا جَمَاعَةٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحَسَنِ(ع) وَ اَلْحُسَيْنِ(ع) فَأَنْزِلْ مَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ!» ♦️اينجا از فرزندان امام حسن(ع) و امام حسين(ع) زيادند،هر كدام را مايلى پيش درندگان بفرست. در اين هنگام، رنگ از چهره همه حضار پريد. سپس برخی از مبغضین امام هادی(ع) به متوکل گفتند : 📋«هُوَ يُحِيلُ عَلَى غَيْرِهِ! لِمَ لاَ يَكُونُ هُوَ؟» ♦️او مى‌خواهد ديگرى را با حيله به چنگ درندگان اندازد! چرا خودش نمی رود؟ متوكل نيز با اين پيشنهاد اظهار تمايل كرد، چون ميل داشت بدين وسيله امام هادی(ع) از بين برود، بى‌آنكه او در خونش دخالت كرده باشد. پس متوکل خطاب به امام هادی(ع) گفت : 📋«يَا أَبَا اَلْحَسَنِ(ع)! لِمَ لاَ تَكُونُ أَنْتَ ذَلِكَ؟» ♦️ای ابالحسن(ع)! چرا خودتان نمی رويد؟ امام هادی(ع) فرمود : 📋«ذَاكَ إِلَيْكَ!» ♦️اگر شما مايل باشيد، مي روم! متوکل گفت : این کار را انجام دهید. در این هنگام نردبانی آوردند و راه وارد شدن به محل شیران که تعدادشان شش عدد بود، گشودند و امام هادی(ع) پایین رفت. 📋«فَلَمَّا دَخَلَ وَ جَلَسَ صَارَتِ اَلْأَسْوَدُ إِلَيْهِ فَرَمَتْ بِأَنْفُسِهَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَ مَدَّتْ بِأَيْدِيهَا وَ وَضَعَتْ رُءُوسَهَا بَيْنَ يَدَيْهِ فَجَعَلَ يَمْسَحُ عَلَى رَأْسِ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهَا ثُمَّ يُشِيرُ إِلَيْهِ بِيَدِهِ إِلَى اَلاِعْتِزَالِ فَتَعْتَزِلُ نَاحِيَةً حَتَّى اِعْتَزَلَتْ كُلُّهَا وَ أَقَامَتْ بِإِزَائِهِ» @TarikhEslam ادامه مطالب :👇
2⃣ در بزم خلیفه!👇 ✅نقل است که؛ روزی در مدینه در نزد متوکل از امام هادی(ع) سعایت و سخن چینی شد و به او گفتند : در منزل او سلاح و نوشته‏ ها و اشیاى دیگرى است که از طرف شیعیان به او رسیده و او قصد قیام بر ضد دولت تو را دارد. پس متوکل گروهى را به منزل آن حضرت(ع) فرستاد و آنان شبانه به خانه امام‏ هادی(ع) هجوم بردند. ولى چیزى به دست نیاوردند، آنها دیدند که حضرت(ع) تنها در اطاقى دربسته نشسته و در حالى که جامه پشمین بر تن دارد و بر زمین خاکى روى شن و ماسه نشسته، به عبادت خدا و تلاوت قرآن مشغول است. امام(ع) را با همان حال دستگیر کرده و نزد متوکل بردند. آنان به متوکل گفتند : 📋«لَمْ نَجِدْ فِی بَیْتِهِ شَیْئاً وَ وَجَدْنَاهُ یَقْرَأُ الْقُرْآنَ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَهِ!» ♦️در خانه‏ اش چیزى نیافتیم و او را رو به قبله دیدیم که قرآن مى‏ خواند. متوکل وقتی امام هادی(ع) را دید، از عظمت و هیبت امام(ع) بى‏ اختیار ایشان را احترام نموده و در کنار خود نشانید و با کمال گستاخى جام شرابى را که در دست داشت‏، به امام(ع) تعارف نمود. امام هادی(ع) خطاب به متوکل فرمود : 📋«وَ اللَّهِ مَا یُخَامِرُ لَحْمِی وَ دَمِی قَطُّ فَأَعْفِنِی فَأَعْفَاهُ» ♦️گوشت و خون من با چنین چیزى آمیخته نشده است، مرا معاف دار! متوکل حضرت(ع) را معاف نمود و گفت : پس شعرى بخوان! حضرت(ع) فرمود : 📋«أَنْشِدْنِي شِعْراً» ♦️من شعر کم مى‏ خوانم‏! متوکل گفت : باید بخوانى! امام هادى(ع) آن گاه که اصرار او را دید اشعارى را قرائت نمود. 📋«بَاتُوا عَلَى قُلَلِ الْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ‌، غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ‌!» ♦️گروهى بودند كه بر قله‌هاى كوه‌ها، دژهاى محكمى ساخته بودند و مردانى نيرومند از آن‌ها پاسدارى مى‌كردند؛ اما هرگز اين قله‌ها به حال آن‌ها سودى نداشت. 📋«وَاسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ‌، وَاسْكِنُوا حُفَراً يَا بِئْسَمَا نَزَلُوا!» ♦️چيزى نگذشت كه از پناهگاه خود، از آن مقام عزت، به ذلت كشانده شدند، و در حفره‌هاى گور ساكن گشتند و چه بد فرود آمدند. 📋«نَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ‌ : أَيْنَ الْأَسَاوِرُ وَالتِّيجَانُ وَالْحُلَلُ‌؟» ♦️فريادگرى بعد از دفن آن‌ها صدا زد : كجا رفت آن دستبندهاى طلا و آن تاج‌ها و زينت‌ها؟! 📋«أَيْنَ الْوُجُوهُ الَّتِي كَانَتْ مُنْعِمَةً، مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتَارُ وَالْكِلَلُ‌؟» ♦️كجا رفتند آن صورت‌هايى كه آثار ناز و نعمت در آن‌ها نمايان بود و در پشت پرده‌ها قرار داشتند؟! 📋«قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَقَدْ شَرِبُوا، وَأَصْبَحُوا الْيَوْمَ بَعْدَ الْأَكْلِ قَدْ أُكِلُوا» ♦️آرى مدت طولانى خوردند و نوشيدند؛ ولى امروز همه آن‌ها در كام زمين فرو رفته‌اند. بعد از اتمام شعر، تمام اهل مجلس متاثر شده و به گریه افتادند و بزم شراب و عیش به سوگ و عزا تبدیل شده و آنان جامهاى شراب را بر زمین کوبیدند. 📋«فَبَکَى الْمُتَوَکِّلُ حَتَّى بَلَّتْ لِحْیَتَهُ دُمُوعُ عَیْنَیْهِ وَ بَکَى الْحَاضِرُونَ وَ دَفَعَ إِلَى عَلِیٍّ(ع) أَرْبَعَهَ آلَافِ دِینَارٍ ثُمَّ رَدَّهُ إِلَى مَنْزِلِهِ مُکَرَّماً» ♦️پس از خواندن این اشعار، متوکل و هر که در مجلس بود گریستند، تا آنجا که اشک محاسن متوکل را تر کرد. سپس وی چهار هزار دینار به امام هادی(ع) داد و ایشان را با احترام روانه منزل کرد.(۱) و در نقلی حتی آمده است؛ 📋«فَضَرَبَ الْمُتَوَکِّلُ بِالْکَأْسِ‏ الْأَرْضَ وَ تَنَغَّصَ عَیْشُهُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ» ♦️متوکل (پس از شنیدن این اشعار) جام شرابش را بر زمین کوفت و در آن روز عیششان منقّض گردید.(۲) 📚منابع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۵۰، ص۲۱۱ ۲)سفینه البحار محدث قمی، ج۶، ص۴۰۹ @TarikhEslam
3⃣معلمی که خود شاگرد شد!👇 ✅حمیری از محمد بن سعید نقل می کند که؛ پس از شهادت امام جواد(ع)، عمر بن فرج رُخّجی از عمّال دربار معتصم عباسی به مدینه آمد و گروهی از بزرگان شهر را جمع کرد و به آنان گفت : 📋«اِبْغُوا لِي رَجُلاً مِن أَهلِ الأَدَبِ وَ القُرآنِ وَ العِلمِ لَا يُوَالِي أََهلَ هَذَا البَيتِ لِأَضُمَّهُ الَى هَذَا الغُلِامِ وَ أُوَكِّلُهُ بِتَعلِيمِهِ وَ أَتُقَدِّمُ إِليَهِ بِأَن يَمنَعَ مِنهُ الرَافِضَةُ الذِّينَ يَقْصِدُونَهُ وَ يَمَسُّونَهُ» ♦️فردی که اهل کمال و ادب و دانش قرآنی او فراوان و عالم باشد، به من معرفی کنید. ضمناً کسی باشد که ولایت اهل بیت را نیز نداشته باشد، تا این غلام را جهت تعلیم به او بسپرم و به این بهانه، تماس رافضه را با او قطع کنم. آنان دانشمندی به نام ابو عبدالله جنیدی را که در فضل و دانش بر اهل مدینه برتری خاصی داشت، به او معرفی کردند. عمر بن الفرج او را احضار و حقوقی را از طرف سلطان برای او تعیین کرد و نیز به او فهماند که سلطان همانند او را برای چنین کاری انتخاب کرده است. جنیدی پیوسته ملازم و همراه امام هادی(ع) در کاخی واقع در صریا بود و شب هنگام درب را به روی امام(ع) می‌بست و کلید‌های آن را همراه خود می‌برد؛ به گونه‌ای که پیروان حضرت(ع) از شنیدن سخنان او محروم شده بودند. محمد بن سعید می گوید : روزی جنیدی را دیدم و به او گفتم : آن غلام هاشمی که تربیتش را به عهده گرفته‌ای، چه می‌گوید؟ او نگاه تندی به من کرد و گفت : کودک می‌گویی و شیخ هاشمی نمی‌گویی؟! تو را به خدا سوگند می‌دهم، آیا داناتر از من در مدینه سراغ داری؟ گفتم : نه! او گفت : 📋«فَاِنِّي وَ اللّهِ أَذكُرُ لَهُ الحَزبَ مِن الَأدَبِ أَظُنُّ اِنِّي قَد بَالَغت فيه فَيَملِي عَلَيَّ بَابَاً فِيهِ اَستَفِيدُهُ مِنهُ وَ يَظُنُّ النَّاسَ اِنِّي أُعَلِّمُهُ وَ أنَا وَ اللّهِ أَتَعَلَّمُ مِنهُ» ♦️به خدا سوگند، گاه سخنی به او می‌گویم و به نظر خودم تلاش بسیاری کرده‌ام، امّا به گونه‌ای به من پاسخ می‌دهد که از او استفاده می‌کنم. مردم نیز گمان می‌کنند که من به او می‌آموزم، در حالی که به خدا سوگند، من از او بهره می‌برم. محمد بن سعید می گوید : سخن او را نشنیده گرفتم و در وقت دیگری او  را ملاقات کردم و از حال آن حضرت(ع) پرسیدم و اظهار داشتم. حال آن جوان هاشمی چگونه است؟ در پاسخ به من گفت : 📋«هَذَا وَ اللّهِ خَيرُ أَهلِ الأَرضِ وَ أَفضَلُ مِن خَلقِ اللّهِ» ♦️سوگند به خدا که او بهترین فرد روی زمین است و او برترین کسی است که پروردگار آفریده است. او می گوید : پس از گذشت چند روز بار دیگر جنیدی را در حالی ملاقات کردم که هدایت یافته و به امامت امام هادی(ع) اعتقاد پیدا کرده بود.(۱) کورانی می نویسد : 📋«وَ الظَاهِرَ أَنَّ اَلْجُنَيْدِيَّ قَد تَشَيَّعَ عَلَى يَدِ الإِمَامِ الهَادِیِّ(ع) وَ ثَبَتَ عَلَى تَشَيُّعِهِ» ♦️آنچه معلوم است اینکه جنیدی به واسطه امام هادی(ع) شیعه شد و در تشیع خود ثابت ماند.(۲) 📚منبع : ۱)اثباة الوصیة مسعودی، ص۲۳۰ ۲)الإمام علي الهادی(ع) كورانی عاملی، ص۱۰ @TarikhEslam
4⃣همنشینی با گناهکاران!👇 ✅ابوهاشم جعفری می‌گوید : از امام هادی(ع) شنیدم که به من فرمود : 📋«مَا لِي رَأَيْتُكَ عِنْدَ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ يَعْقُوبَ؟» ♦️چرا تو را می‌بینم که با عبدالرحمن بن یعقوب همنشینی می‌کنی؟ گفتم : او دایی من است! حضرت(ع) فرمود : 📋«إِنَّهُ يَقُولُ فِي اَللَّهِ قَوْلاً عَظِيماً يَصِفُ اَللَّهَ لاَ يُوصَفُ فَإمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَ تَرَكْتَنَا وَ فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَ تَرَكْتَهُ» ♦️او درباره ذات پاک خدا مطالب نامناسبی می‌گوید که ساحت پاک خدا از آن منزه است. خدا را (به صورت اجسام و اوصاف آن وصف می‌کند) در حالی که خدا قابل توصیف نیست. پس یا با او همنشین باش و ما را ترک کن و یا با ما همنشین باش و از او دوری کند. عرض کردم : او هر عقیده‌ای دارد و هرچه می‌گوید، بر من چه زیانی دارد با اینکه من بر عقیده حق خود استوار هستم و از عقیده او دوری می‌کنم. حضرت(ع) فرمود : 📋«أَ مَا تَخَافُأَنْ تَنْزِلَ بِهِ نَقِمَةٌ فَتُصِيبَكُمْ؟» ♦️آیا نمی‌ترسی که بلایی به او برسد و تو نیز به بلای او بسوزی؟! 📋«أَ مَا عَلِمْتَ بِالَّذِي كَانَ مِنْ أَصْحَابِ مُوسَى(ع) وَ كَانَ أَبُوهُ مِنْ أَصْحَابِ فِرْعَوْنَ فَلَمَّا لَحِقَتْ خَيْلُ فِرْعَوْنَ مُوسَى(ع) تَخَلَّفَ عَنْهُ لِيَعِظَهُ وَ أَدْرَكَهُ مُوسَى(ع) وَ أَبُوهُ يُرَاغِمُهُ حَتَّى بَلَغَا طَرَفَ اَلْبَحْرِ فَغَرِقَا جَمِيعاً فَأَتَىَ مُوسَى(ع) اَلْخَبَرُ فَسَأَلَ جَبْرَئِيلَ عَنْ حَالِهِ فَقَالَ : غَرِقَ رَحِمَهُ اَللَّهُ وَ لَمْ يَكُنْ عَلَى رَأْيِ أَبِيهِ لَكِنَّ اَلنِّقْمَةَ إِذَا نَزَلَتْ لَمْ يَكُنْ لَهَا عَمَّنْ قَارَبَ اَلْمُذْنِبَ دِفَاعٌ» ♦️آیا به این داستان آگاهی نداری که شخصی از یاران حضرت موسی(ع) بود، ولی پدرش از یاران فرعون بود، هنگامی که با سپاه موسی(ع) خواست پدرش را به خود ملحق سازد، ولی پدر سخن او را رد می‌کرد و همچنان با هم ستیز می‌کردند تا اینکه هر دو به کناری از دریا رسیدند، ناگاه بلای غرق شدن فرعونیان فرا رسید و آن پسر نیز همراه پدر غرق شد، وقتی که این خبر به موسی(ع) رسید، موسی(ع) فرمود : او در رحمت خداست ولی چون عذاب فرود آید، از آن کس که نزدیک گنهکار است، دفاعی نشود.(۱) 📚منبع : ۱)الکافی شیخ کلینی، ج۲، ص۳۷۴ @TarikhEslam
5⃣شن های طلایی!👇 ✅يحيى بن زكريّاى خزاعى از ابوهاشم جعفرى نقل می کند که؛ با امام هادى(ع) به پشت سامرّا رفتيم تا كسانى را كه مى‌آيند، آنان را ببينيم. ولى آنان قدری تاخیر داشتند و دير آمدند. پارچۀ زير زين را براى امام(ع) پهن كردند تا روى آن نشست و من هم از مرکب پياده شدم و ایشان با من سخنانی می فرمود. و من نیز از تنگ دستى و فقرم و ضعف مالی و معیشتی خود برای امام(ع) حرفهایی می گفتم. در این هنگام حضرت(ع) دست مبارک را دراز كرد و يك مشت شن از زمین برداشت و به دامن من ریخت و به من فرمود : 📋«اِتَّسِعْ بِهَا يَا أَبَا هَاشِمٍ وَ اُكْتُمْ مَا رَأَيْتَ» ♦️اى ابو هاشم! با اين به زندگى خودت وسعت بده و آنچه ديدى پوشيده‌ دار. پس آنها را گرفتم و پوشاندم تا اينكه هنگام مراجعت با امام(ع)، در منزل خود آن را گشودم و نگاه كردم. 📋«فَأَبْصَرْتُهُ فَإِذَا هُوَ يَتَّقِدُ كَالنِّيرَانِ ذَهَباً أَحْمَرَ» ♦️دیدم که مانند طلاى قرمز مى‌درخشد. آنگاه زرگرى را به خانۀ خويش دعوت كردم تا اينكه عيار آنها را تعيين كند. زرگر گفت : طلايى به خوبى آن نديده‌ام در حالى كه مانند سنگريزه است، اينها را از كجا آورده‌اى‌؟! گفتم : 📋«هَذَا شَيْءٌ عِنْدَنَا قَدِيماً» ♦️این زر از قديم در خانۀ ما بوده است.(۱) 📚منبع : ۱)إعلام الورى شیخ طبرسی، ج۲، ص۱۱۸ @TarikhEslam
📜نکاتی چند درباره زیارت غدیریه معروف به زیارت جامعه کبیره در بیان @TarikhEslam
❇️ از ولادت تا شهادت در یک نگاه :👆 @TarikhEslam
🕌تصویری از گنبد و بارگاه حرم مطهر در سامراء_عراق @TarikhEslam
✍📚✍📚✍📚✍📚✍📚 7️⃣7️⃣1️⃣ :📚 کتاب «دانشنامه امام هادی(ع)» شرح و بیان تاریخ زندگانی و سیاسی و سیره رفتاری، عملی حیات پربرکت حضرت ؛اثر جمعی از نویسندگان✍📚👇 @TarikhEslam