eitaa logo
𑁍ترنجــــنامه𑁍
1.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
10 فایل
یه جمع دخترونہ‌🧕🏻 به سبڪ ترنـج . . از هرجایی که هستی به جمــع دختران شاهیــن‌شهر خوش اومـــدی😘 💜 📩انتقادات و پیشنهادات: @toranjnameh_box 🎼 مسئول گروه ســرود: @T_keshavarzian
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥اجرای سرود تسبیحات حضرت زهرا(س)💚 نوجوانان تهرانی در میدان تجریش سرودی بسیار تاثیر گذار و زیبا اجــرا نمودند.... دمــشون گرم👌🏽🎶 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
استاد شجاعی_۲۰۲۱_۱۲_۱۸_۱۷_۵۳_۱۱_۶۷۲.mp3
1.66M
۱۸-۱استــعداد رسیدن به ارزشهای ویژه انسانی🔮 چرا بعضی جوون‌ها به ارزشهای والای انسانی نمیرسن⁉️🙁 چــون اسیــر جمع و جامعه هســتن😞 👇🏽هنـــرمنــد کسی هست ڪه👇🏽 📣نذاره سرعت جامعه اون رو هم با خودش ببره... 🎶بقیه رو در وویس استاد شجــاعی بشنوید. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
هیچ زیبایی و زینتی فاخرتر از سادگی نیست. و البته نوعی سادگی که به بهترین شکل بر قالب داستانی دوست داشتنی با شخصیتهای دوست داشتنی تر منطبق است. (📕 کتاب : درخت زیبای من ✍ اثر : خوزه مارودو واسکونسلوس) •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
میگذرن روزای بی حوصلگی سخت نگیر دلتو بده به دست زندگی سخت نگیر 🌸 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
🔴 پادشاه و بذر گل ✍پادشاهی تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند اما بر اساس قوانین کشور، پادشاه می‌بایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند. آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند، در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی می‌کرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت اما در پایان ۹۰ روز هیچ گلی سبز نشد. خیلی‌ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمی‌خواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو! روز موعود پادشاه دید که ۹۹ دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت: عروس من این دختر است! قصد من این بود که صادق‌ترین دختر را بيابم! تمام بذر گل‌هایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد. 🔆 زیباترین منش انسان راستگویی است. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تنها شهیدی که از خانطومان برنگشت ♨️نقل قول داور برنامه میدون از شهید حاج قاسم سلیمانی درباره جنگ خانطومان 🔻بغض شرکت کننده برنامه میدون لحظه نام بردن از تنها شهیدی که از خانطومان برنگشت •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
اگه تو زندگیت چیزی هست ڪه هنوز به دستش نیاوردی 🚶🏻‍♀ 🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀ 🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀🏃🏻‍♀ امروز بهترین فرصته ڪه دوباره براش تلاش ڪنی! •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(بازار " مهدی ذوالفقاری برادر شهید") هادی بعد از دورانی که در فلافل فروشی کار می کرد، با معرفی یکی از دوستانش راهی بازار شد. در حجره ی یکی از آهن فروشان پامنار کار را آغاز کرد. او در مدت کوتاهی توانایی خود را نشان داد.صاحب کار او از هادی خیلی خوشش آمد‌. خیلی به او اعتماد پیدا کرد. هنوز مدت کوتاهی نگذشته بود که مسئول کار های مالی شد. چک ها و حساب های مالی صاحب کار خودش را وصول می کرد. آن ها آن قدر به هادی اعتماد داشتند که چک های سنگین و مبلغ بالا را در اختیار او قرار می دادند. کار هادی در بازار هر روز از صبح تا عصر ادامه داشت. هادی عصر ها، بعد از پایان کار، سوار موتور خودش می شد و با موتور کار می کرد. درآمد خوبی در آن دوران داشت و هزینه زیادی نداشت.دستش توی جیب خودش بود و دیگر به کسی وابستگی مالی نداشت. یادم هست روح پاک هادی در همه جا خودش را نشان می داد.حتی وقتی با موتور مسافر کشی می کرد. دوستش می گفت:یک بار شاهد بودم که هادی شخصی را با موتور به میدان خراسان آورد. با اینکه با این شخص مبلغ کرایه را طی کرده بود،اما متوجه شد که او وضع مالی خوبی ندارد نه تنها پولی از او نگرفت، بلکه موجودی داخل جیبش را به این شخص داد! از همان ایام بود که با درآمد خودش گره از مشکلات بسیاری از دوستان و آشنایان باز کرد. به بسیاری از رفقا قرض داده بود.بعضی ها پول او را پس می دادند و بعضی ها هم بعد از شهادت هادی... من از هادی چهار سال بزرگ تر بودم‌.وقتی هادی حسابی در بازار جا باز کرد، من در سربازی بودم. دوران خدمت من که تمام شد،هادی مرا به همان مغازه ای برد که خودش کار می‌کرد.من این گونه وارد بازار آهن شدم. به صاحب کار خودش مرا معرفی کرد و گفت:آقا مهدی برادر من است و در خدمت شما.بعد ادامه داد: مهدی مثل هادی است،همان طور می توانید اعتماد داشته باشید.من هم دیگر پیش شما نیستم .باید به سربازی بروم. هادی مرا جای خودش در بازار مشغول کرد.کار را هم به من یاد داد و رفت برای خدمت. مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقه ی بسیجی فعال کم شد.فکر می کنم یک سال در سپاه حفاظت مشغول خدمت بود. از آن دوران تنها خاطره ای که دارم بازداشت هادی بود! هادی به خاطر درگیری در دوران خدمت با یکی از سربازان یک شب بازداشت شد. تا اینکه روز بعد فهمیدند حق با هادی بوده و آزاد شد. هادی در آنجا به خاطر امر به معروف با این شخص در گیر شده بود.چند بار به او تذکر داده بودکه فلان گناه و انجام ندهد اما بی نتیجه بود.تا اینکه مجبور شد برخورد فیزیکی داشته باشد. بعد از پایان خدمت نیز مدتی در بازار آهن کار کرد.البته فعالیت هادی در بسیج و مسجد زیادتر از قبل شده بود. پی گیری کار برای شهدا و مبارزه با فتنه گران،وقت او را گرفته بود.بعد هم تصمیم گرفت کار در بازار را رها کند! صاحب کار ما خیلی از اخلاق و مرام و صداقت هادی خوشش می آمد.برای همین اصرار داشت به هر قیمتی هادی را پس از پایان خدمت نگه دارد. هادی اما تصمیم خودش را به صورت جدی گرفته بود. قصد داشته سراغ علم برود.می خواست از فرصت کوتاه عمر در جهت شناخت بهتر خدا بهره ببرد. ادامــــه دارد... نوشتار: زهرا باقری 💛 با ما همراه باشید 😊 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
دوازدهم.m4a
4.17M
پادڪست رمان پسرک فلافل فروش گوینده: زینب ناطقی🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍉🍎🍉🍎🍉🍎🍉🍎🍉 ‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایده های تزئین سفره شب یـــلدا 😋 😍 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
همیشه باید به جای تلاش برای تسلط بر سرنوشت، به دنبال مهار خویشتن باشیم، به‌‌ جای تلاش برای تغییر نظم موجود، امیال و خواسته‌هایمان را تغییر دهیم. و به‌ طور کلی باور داشته باشیم که هیچ چیز جز اندیشه‌های خودمان به طور کامل در اختیار ما نیست. (📙 فلسفه‌ای برای زندگی ✍🏻 ویلیام اروین) •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈• @toranjnameh99
حكيمی به دهی سفر کرد … زنی که مجذوب سخنان او شده بود از حكيم خواست تا مهمان وی باشد. حكيم پذیرفت و مهیای رفتن به خانه‌ی زن شد. کدخدای دهکده هراسان خود را به حكيم رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانه‌ی او نروید !حكيم به کدخدا گفت : یکی از دستانت را به من بده !!! کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان حكيم گذاشت. آنگاه حكيم گفت : حالا کف بزن !!! کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: هیچ کس نمی‌تواند با یک دست کف بزند ؟! شیخ لبخندی زد و پاسخ داد : هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند! •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
از طرف خدا : حواسم بهت هست و خیلی مواظبتم ((: •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو قدم مانده کہ پاییز بہ یغما برود این همہ رنگِ قشنگ از کفِ دنیا برود هر کہ معشوقہ برانگیخت گوارایش باد دلِ تنها بہ چہ شوقی پیِ یلدا برود...؟! 🍉 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
یلدا - @Aminikhaah .mp3
12.95M
●━━━━━━─────── ㅤ ⇆ㅤ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ↻ 🔊 شب یلدا یکی از عرفانی ترین شب های سال!😍❤️ 🍉اهمیت شب در فرهنگ ما و اسلام 🎙 حجت الاسلام امینی خواه حتماً گوش کنید.😉 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
خوشا آنانکه که اصلاً نت ندارند خبر از گوشی و تبلت ندارند ندانند هیچ، وای فا چیست اصلاً فرند و پست و اینترنت ندارند ز LINE و Viber و Bee talk و WhatsApp جدا هستند و با کسی چت ندارند بجز اِس اِم اسِ 16 ریالی نه لایک و نه بلاک و اَد ندارند زدست این فضاهای مجازی خوشا آنانکه اصلاً خط ندارند ☺️😍🍉🍎 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
تو فقط میمانی و خودت؛ پس خودت را دوست داشته باش... •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
اقرار میکنم بہ گناھ و بعید نیست مُنڪر شود خدا و بگوید ڪجا؟ چھ بود ؟!😞♥️ •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99
😂 •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @toranjnameh99