eitaa logo
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
1.7هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
36 فایل
دیـٰانت منهـٰاے سیـٰاست🍃 نتیجہ‌اش مےشود کربلـٰا💔؛ نہ‌ ظهور!💚 شروط‌"تبادل‌،کپی..."🤗↶ https://eitaa.com/sh_Vesal180 "شنوای حرفاتون هستیم"😉↶ https://daigo.ir/secret/1491814313 هشتگ‌ها😇↶ https://eitaa.com/3121542/16574 .
مشاهده در ایتا
دانلود
بایـد بـه این بـلوغ بـرسیم کـه؛ نبایـد دیـده شـویم، انکـس کـه باید بـبیند،میبینـد! 👤حاج‌قـاسم! ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
Panahian-Clip-BeKarhayeKhoobAdatKonid.mp3
1.7M
《🎶》 امامعلۍ(؏) بہ کارا؎خوبنَفْسِخودتونروعادت بدید. 💚 🎙 🎵🎵@VESAL_180🎵🎵
میگفت: پاڪ‌ بودن‌‌ به‌این‌‌نیست‌ ڪه‌تسبیح‌‌📿برداری و ذڪر بگے . . پاکے به‌اینه‌ ڪه‌ تو موقعیت‌ گناه؛ از‌‌ گناه‌ فاصله‌ بگیرۍ : ) اون لحظه‌ای که میتونی گناه کنی ولی نمیکنی ثوابش از هزاردور تسبیح انداختن بیشتره رفیق😎 👊 ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
بسم رب حق🌱 ✨پسرک فلافل فروش✨ #پارت58 این قسمت#مردمیدان‌نبرد اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با
بسم رب حق🌱 ✨پسرک فلافل فروش✨ این‌قسمت من همه گونه انسان ديده ام. باافراد زيادي برخورد داشته ام. اما بدون اغراق مي گويم كه مثل شيخ هادی راكمترديده ام. انسان مؤمن،صالح،عابد،زاهد، متواضع،شجاع و... او برای جمع ما خيرمحض بود. اين سخنان، نه به خاطر اين است كه‌او شهيد شده،ماشهيد زيادديده‌ايم. اما هادی انسان دیگری بود. به همه‌ی دوستان روش دیگری از زندگی را آموخت. او انسان بزرگی بود، به‌خاطراينكه‌ دنيا در چشمش كوچك بود.به همين خاطر در هر جمعی وارد می شد خير محض بود. بسیاری از روزها را روزه دار بود، اما دوست نداشت كسی بداند. از خنده زيادي به‌خاطر غفلت از ياد خدا گريزان بود،اما هميشه لبخند برلب داشت. تمام صفات مؤمنين رادراومی‌ديديم. هميشه به ما كمك می كرد. يعنی هرکسی را كه احتياج به كمك داشت ياری می كرد. يكبار برای منزل خودم يك تانكر خريدم و نمی‌دانستم چگونه به خانه بياورم، ساعتي بعد ديدم كه هادی تانكر را روی‌كمرش بسته و به خانه‌آمد! او آنقدر در حق من برادری كرد كه گفتنی نيست.بعضي روزهاازاوخبر نداشتيم او مريض بود و ما بی‌خبر بوديم.دوست‌نداشت كسی بداند! ازمشكلات واز امور دنيایی حرف نمیزد،انگار كه هيچ مشكلي ندارد. اما می دانستيم كه اينگونه نيست. خوب درس می‌خواند وزود مطلب را می گرفت.خوب می‌فهميد.در كنار دروس حوزوی، فعاليت های بسیاری انجام می داد. يكبار در مسير كربلا با او همراه بودم. متواضع اما بشاش و خنده رو بود.از همه ديرتر می‌خوابيد و زودتر بلندمی‌شد. كم خوراك و كم خواب بود. اهل عبادت و زيارت بود. وقتی به كنار حرم معصومين می‌رسيد ديگردرحال خودش نبود. همه فن حريف بود.در نبرد ومبارزه، مرد ميدان جهاد و به نوعی فرمانده بود، در ديگر كارها نيز همينطور. خاكی و افتاده بود. بارها ديدم كه سينی چاي را در دست دارد و به سمت برخی نيروهای ساده می رود. عاشق زيارت شب‌جمعه دركربلابود. وقتی هم كه شهيد شد،چهارروز پيكرش گم شده بود، البته اين حرفها بهانه است. هادی دوست داشت يك‌شب جمعه ی ديگر به كربلا برود كه خدادعايش را مستجاب كرد. روز يكشنبه شهيد شد و شب جمعه در كربلا و نجف تشييع شد. درست در اولين روزفاطميه! ادامه دارد ...✨ @VESAL_180 ╰⸻⸺ 𔘓 ⸺⸻╮
8.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گناه چیست؟ توبه چگونه است؟ 💢توبه🍃 💯 ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
طوری تَلاش کنید 💪کِه اگر روزی امام زمان عج فرمودند: " یه سرباز متخصص میخام بفرمایند ؛ فلانی بیاید " سربازی کِه هیچ‌ کارایـی نداشته باشه بدردِ اقا نمیخوره.. برید آمادگیِ جسمانیِ خودتون رو ببرید بالا مومن باشید.. همراه با آمادگیِ جسمانی...♥️✨ 🌷 ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
مهمه که چجوری به مشکلات نگاه کنی...!!! ✨ ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
بسم رب حق🌱 ✨پسرک فلافل فروش✨ #پارت59 این‌قسمت#انسان‌الهی من همه گونه انسان ديده ام. باافراد زيادي
اسرا🌱: بسم رب حق🌱 ✨پسرک فلافل فروش✨ این‌قسمت چندروزی بودكه هادی رانمی‌ديدم. خبری از او نداشتم،نمی‌دانستم برای جنگ با داعش رفته‌،در مسجد هندی همه از او تعريف می كردند؛ از اخلاق‌خوب،لب‌خندان و مهمتر اينكه با لوله‌كشی آب‌در منزل بيشتر مردم‌،يك يادگار ازخودش گذاشته بود🌱 يكی دو بار هم به او زنگ زدم. اما برنداشت،توی گوشی نام‌اورا به عنوان‌ابراهيم تهرانی‌ثبت كرده بودم. خودش روزاول گفته بودمن را ابراهيم صداكنيد. بچه ی تهران هم بود. برای همين شد ابراهيم تهرانی. تا اينكه يك روز به مسجد آمد. خوشحال شدم و‌سلام‌عليك كرديم. گفتم: _ابراهيم تهرونی كجايي نيستی؟ می دانستم در حوزه ی علميه هم او را اذيت كرده اند.او با دوچرخه به حوزه و برای كلاس مي رفت، اما برخی افراد با اين كار مخالفت می كردند. با اينكه درس و بحث او خوب بود و حسابی مشغول مطالعه بود، اماچون دركناردرس مشغول لوله‌ كشی بود،بعضيها ميگفتند يك طلبه نبايداين كارها را انجام دهد! خلاصه آن روز كمي صحبت كرديم. من فهميدم كه برای جهاد به نيروهای حشدالشعبي ملحق شده. آن روز در خلال صحبتها احساس كردم در حال وصيت كردن است. نام دو سيد روحانی را برد و گفت: _من به دلایلی به اين دو نفر كم محلی كردم. از طرف من از اين دو نفر حلالیت بطلب،بعد يكی از اساتيد خودش را نام برد و گفت: _اگر من برنگشتم،حتماً از‌فلانی حلالیت بطلب.نمی‌خواهم كينه‌اي از كسی داشته باشم و نمی خواهم كسی از من ناراحت باشد. می‌دانستم آن‌شيخ يك‌بار به مقام معظم رهبری توهين كرده بود و ... اوهمينطور وصيت‌كرد وبعد هم رفت. يك پيرمرد نابينا در محل داشتيم كه هادی با او رفيق بود. او را تر وخشك می كرد.حمام می برد و... هميشه هم او را با خودش به مسجد می‌آورد. هادی سراغ او رفت و با هم به مسجد آمدند.بعد از نماز بود كه ديگر هادی را نديدم.تا اينكه هفته‌ی بعد يكی از دوستان به مسجد آمد و خبر شهادت او را اعلام كرد. من به اعلامیه ی او نگاه كردم. تصوير خودش بوداما‌نوشته بود: ♡شيخ هادی ذوالفقاری♡ اما من او را به نام ابراهيم تهرانی ميشناختم.بعدها شنيدم كه يكي ازدوستان شهيداو ابراهيم‌هادی‌نام داشت وهادی به‌او بسيارعلاقه‌مند بود. خبر را در مسجد اعلام كرديم. همه ناراحت شدند. پيكر هادی چند روز بعد به نجف آمد.هم برای تشييع او جمع شدند.وقتي من در خانه گفتم كه‌هادی شهيد شده،همه‌ی‌خانواده‌ی ماناراحت‌شدند. همسرم گفت: _می‌خواهم به جای‌مادرش كه‌دراينجا نيست در تشييع اين جوان شركت كنم. بسيار مراسم تشييع با شكوهي برگزار شد. من چنين تشييع با شكوهي را كمتر ديده ام. پيكر او در همه ي حرمين طواف داده شد واينگونه باشكوه درابتداي وادي السلام به خاك سپرده شد. از آن‌روز تا حالا هيچ روزي نيست كه در منزل ما براي شيخ هادي فاتحه خوانده نشود. هميشه به ياد او هستيم.لوله كشي آب منزل ما يادگاراوست،يادم نميرود. يك‌هفته بعد از‌شهادت خوابش را ديدم. درخواب نمي‌دانستم هادي‌شهيدشده. گفتم: شما كجايي؟چي شد؟نيستي❓ لبخندي زد وگفت: _ الحمدالله‌به آرزوم رسيدم. ادامه دارد...✨ @VESAL_180 ••••\<🌻🌻🌻>\•••
چشمی که به نامحرم عادت کنه خیلی چیزارو از دست میده..💔 -🌱شهیدمحمدهادی‌ذولفقاری ┏━🍃🌸🍃━┓ @VESAL_180 ┗━🍁━
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
📝یادداشت‌های یک رمان‌اینترنتی‌خوان 1⃣ #قسمت_اول 🤓✍ من رمان خوانم. لذتی از ساعات روزم را اگر بخواهم
📝یادداشت‌های یک رمان اینترنتی‌خوان 2⃣ 😨✍ با «» همراه ترسا می‌شدم و قربان صدقه‌ی قد و بالای آرتان می رفتم. 👥✍با دو برادر «» هم قدم می‌شدم و لب جدول همراه دانیار راه می‌رفتم و برای معده درد برادرش دلگیر بودم. 😕✍با «دروغ شیرین» دنبال کسی می‌گشتم که دروغی بگوید و پشتش شیرینی یک‌عمر را برایم به ارمغان بیاورد. 😐✍با «پانتی بنتی» کینه هایم را با صاحب کینه در میان می‌گذاشتم و آخرش هم با خودش آرام می‌گرفتم. 😍✍ با «طواف عشق» در تمام زیارت‌های اجباریم امید داشتم که کسی باشد و من را بعد از زیارت هم بخواهد. 👩✍ با «بانوی قصه ها» حاضر بودم مثل زنی باشم که خودش را برای کودک‌های بی مادر به آب‌ و آتش بزند، اما سر آخر نصیبش مرد جنتلمنی بشود که آرزوی هر دختری است. 😓✍ با «» عقده ی تنهایی و خفت آرشام را به جان می‌خریدم و نهایت آرشام می‌شد مرد شب و روزم. ✈️✍ با «توهّم عاشقی» از عرفان دل می کندم و همراه آیدین به فرانسه می‌رفتم. 😶✍با «» حاضر بودم یک دختر احمق جلوه کنم اما مرد وزین داستان، آخرش نصیب من بشود. 🤬✍ روزی صدها صفحه می‌خواندم. گاهی از قلم نویسنده‌ها به تنگ می‌آمدم و چند تا ناسزا نثارشان می‌کردم، اما باز هم نمی‌شد که نخواند... ◀️ ادامه دارد... ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈