فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_ولایت ❤️✨
ضرورت خودسازی از منظر آقا
💫💫💫💫💫💫💫💫💫
🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰
💫☆☆☆☆🦋☆☆☆☆💫
https://eitaa.com/V_setaregan
✨☆☆☆☆💚☆☆☆☆✨
وصیت ستارگان 🌷💫
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚 دلتنگ نباش!🥺 🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربا
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚
دلتنگ نباش!🥺
🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربانی ❤️
(قسمت شصت و نهم)
ادامه...
#پنجشنبه سیام آبان، از سر خیابان شان🌷...
ماشین گرفتند تا شهرک #شهید_محلاتی. باران نم نم می بارید.🌦
وقتی رسیدند، زینب از جمعیت زیادی که آمده بود، حسابی تعجب کرد.😳
#روح_الله، رضا و بقیه دوستانِ رسول را پیدا کرد. همدیگر را بغل می کردند و #اشک می ریختند.💦
به زینب گفت: "من با بچه ها می رم کمی کمک کنم. تو برو پیش خانوما باش."
#زینب سرش را تکان داد و رفت. دوست داشت #مادر رسول را پیدا کند. می خواست بداند احوالش چطور است. تا به آن روز #شهادت را این قدر از نزدیک لمس نکرده بود.🕊
#رسول را یک بار بیشتر ندیده بود. اما همین که از زبان روح الله شنیده بود می خواهد به جای او برود، ترس به جانش افتاده بود. پشت سر جمعیت حرکت می کرد و اشک می ریخت.🥺
تمام مدت به این فکر می کرد که اگر روزی چنین #اتفاقی برای روح الله بیفتد، باید چه کار کند. دلش می خواست چندین بار دیگر این نگرانی اش را به او بگوید وبارها بشنود"نه زینب مطمئن باش من #شهید نمی شم". چند باری با او تماس گرفت، اما جواب نمی داد.📱
رسول را آوردند مقبرهٔ #شهدای_گمنام شهرک و نمازش را خواندند. روح الله زیر تابوت را گرفته بود و گریه می کرد. وقتی تابوت را در #آمبولانس گذاشتند،🚑
با زینب تماس گرفت و گفت: "بیا بریم #بهشت زهرا(س) رضا ماشینش جا داره، ما را هم با خودش می بره."🚙
در راه مدام ذکر خیر #رسول بود. 🌷🕊
هر کس از خاطراتش می گفت. همه حرف ها دور سر زینب می چرخید. نمی توانست تمرکز کند. حس می کرد #خدا مخصوصأ این ها را سر راهش قرار داده.🥀
وقتی رسیدند، هنوز رسول را نیاورده بودند. روحالله دوباره از زینب خواست که برود پیش خانم ها.
زینب رفت سر #مزاری که قرار بود رسول را آنجا به خاک بسپارند. کلنگ هایی را که به زمین می زدند تا مزار را بکنند، می دید. انگار به #قلبش می زدند.❤️
صدای گریه ها و بوی اسپند و صدای "یازینب یازینب" جمعیت دور سرش می چرخید.🌷
با خودش گفت: من چرا اینجام؟ چرا باید اینا را ببینم؟ اصلا رسول کیه؟ دو ماه قبل از #عروسیم ببینمش، دو ماه بعدش بیاد عروسیم، دو ماه بعد درست روز بیست وهفتم،دومین #ماهگرد عروسی من، شهید بشه،🤔
خدایا داره چی می شه؟ چرا #روح_الله گفت می خوام برم جای رسول؟🥺🌷
🕊🕊🕊🕊🇮🇷🕊🕊🕊🕊
در این افکار بود که......
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
ادامه دارد...🇮🇷
🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰
💫☆☆☆☆🦋☆☆☆☆💫
@V_setaregan
✨☆☆☆☆💚☆☆☆☆
May 11
#شهیدان سپاهیان 🌸
صاحب الزمان(عج)✨💚💚✨
🕊 #شهیدتورجیزاده:🇮🇷
مردم هر وقت کارتون جایی گیر کرد
امام زمان تون رو صدا کنید یا خودش میاد،
یا یکی رو میفرسته که کارتون رو راه بندازه...!
🦋وصیت ستارگان🦋
@V_setaregan
✨☆☆☆💚☆☆☆✨
#دلبرانه🌸✨💚💚✨🥺🥺
تاری ازموی سرت کم بشود میمیرم
آه، گیسوی تو درهم بشود میمیرم
قلب من ازتپش قلب توجان میگیرد
آه، قلب تو پر ازغم بشود میمیرم
من که از عالم و آدم به نگاه تو خوشم
سهم چشمان تو ماتم بشود میمیرم
#وصیت_ستارگان✨
#شرمنده_ترینم_ای_شهیدان🥺
🕊 💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💫
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَباعَبْدِاللَّهِ الْحُسَیْن(ع)
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🇮🇷 🌸✨💚💚✨
🇮🇷یادشان_باصلوات🇮🇷
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🌷
✨ #کانال_وصیت_ستارگان ✨
#سلام_امام_زمانم 💚💚
یا اباصالح ( عج )
هیچ کس را به اندازه ے شما اذیت نکرده ایم ،🥺
بیش از یازده قرن منتظر ماندے تا ما بفهمیم :
🍁بے همگان به سر شود
بے تو به سر نمے شود🍁
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ 🤲
#امام_زمان 🌸
#کانال_وصيت_ستارگان 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_ولایت ❤️✨
مرزبانان ما شهدای مظلومند...🇮🇷
🌷🌷🕊🕊🕊🕊🌷🌷
🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰
💫☆☆☆☆🦋☆☆☆☆💫
@V_setaregan
✨☆☆☆☆💚☆☆☆☆✨
وصیت ستارگان 🌷💫
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚 دلتنگ نباش!🥺 🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربا
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚
دلتنگ نباش!🥺
🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربانی ❤️
(قسمت هفتاد)
ادامه...
در این #افکار بود که......
پیکر رسول را آوردند. جمعیت آنقدر زیاد شده بود که زینب را به عقب هُل دادند. تابوت #رسول را که دید، بغضش ترکید.🕊🇮🇷
اشکهایش سرازیر شد. زیر لب گفت:" تو رو خدا حواست به #روحالله باشه، میگه میخواد بیاد جای تو. تو زن نداشتی، روحالله زن داره. تو رو خدا یه کاری بکن!"🥺🌷
رسول را مقابل #چشمان_گریان همه دفن کردند.
روضه که خواندند، دوباره جمعیت شروع کرد به گریه کردن. زینب هم گریه میکرد و رسول را قسم میداد تا هوای #شوهرش را داشته باشد.🥺🕊
مراسم که تمام شد، روحالله با او تماس گرفت. دید او هم مانند خودش، هم خیلی گریه کرده و هم #گِلی شده.
با مترو برگشتند خانه. از قطار که پیاده شدند،🚉 زینب گفت:" #پدر_و_مادرش چه حالی هستن الآن، خوب شد زن نداشت. چقدر سخته، حالم اصلاً خوب نیست."🥺
روحالله که آرام تر شده بود، گفت:" مگه چیه؟! #شهید شده، مگه بده بچهٔ آدم عاقبت به خیر بشه؟! قبول دارم سخته، اما میارزه."🌷🌷
زینب تا به آن روز نمیدانست دقیقاً چه در سر او میچرخد. شهادت رسول برایش یک #تلنگر بود.
کارها و حرف های روحالله را با خود مرور میکرد. حالا میفهمید هدفش از این همه ورزش کردن، #راپل_و_ورزشهای رزمی چه بود.🥋 این حرفِ روحالله از ذهنش بیرون نمیرفت " میخوام برم جای #رسول."
بدون مقدمه پرسید:" تو میخواستی بری سوریه؟ میخواستی بری جای رسول؟"🥺
_ آره زینب. بالأخره کار من یه جوریه که اگر لازم باشه باید برم. اما خیالت راحت، بادمجون بم آفت نداره. مطمئن باش من #شهید نمیشم. خودت رو ناراحت نکن.🌷😔
همین حرف ها به او آرامش میداد. زینب خیلی مطیعش بود. #نگاه_غمگینش را به او دوخت " من دیگه نمیتونم فیلم عروسی مون رو ببینم. باورم نمیشه یه شهید اومده بود مراسم عروسی مون. "🇮🇷🕊🇮🇷
روحالله شانههایش را بالا انداخت." آخه چرا نمیتونی ببینی؟ #عاقبت_به_خیری آدما ناراحتی نداره که عزیر من."
آن شب، خالهٔ زینب برای شام دعوت شان کرده بود. اما زینب اصلاً حال خوبی نداشت. به #مادرش زنگ زد و گفت که نمیآید.
حسین وقتی فهمید یکی از دوستان روحالله شهید شده، خیلی #ناراحت شد که چرا به او خبر ندادند. دوست داشت برای تشییع برود.😔🕊 روحالله گفت:" برای #مراسم_سوم که رفتیم، تو هم بیا."
سوم رسول، روحالله، زینب و حسین رفتند شهرک شهید محلاتی. به #مسجد که رسیدند🕌 حسین را به صابر پسر خالهٔ رسول و بقیهٔ دوستانش معرفی کرد.
حال و روزشان این قدر #غریب بود که خیلی نمیتوانستند صحبت کنند.
🕊🕊🕊🇮🇷🇮🇷🕊🕊🕊
زینب تا وارد مسجد شد، چشمش...
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
ادامه دارد...🇮🇷
🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰
💫☆☆☆☆🦋☆☆☆☆💫
@V_setaregan
✨☆☆☆☆💚☆☆☆☆
May 11