وصیت ستارگان 🌷💫
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚 دلتنگ نباش!🥺 🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربا
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚
دلتنگ نباش!🥺
🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربانی ❤️
(قسمت شصت و ششم)
ادامه...
زینب دوست داشت...
سهشنبه شبها در #خانهٔ خود باشد، اما خانوادهاش و روحالله قبول نمیکردند تنها بماند. به همین دلیل سهشنبه ها به خانهٔ #مادرش میرفت. 🏠
روحالله معمولاً هیچ وقت دست خالی از دانشکده به خانه نمیآمد. روبهروی خانهشان کوچهای بود به نام #کوچهٔ_شهید_شهرستانی.
از سر کوچه تا انتهای کوچه بازارچه ای نسبتاً طولانی بود، پر بود از انواع و اقسام میوه و سبزیجات.🍑🍐🥭🥬🥦
مغازههای مختلف دیگری هم داشت، اما آنجا شهره بود به #میوه_و_سبزیجات تازهاش. روحالله چون خودش خیلی به میوه علاقه داشت هر روز میوههای فصل را میخرید.
در کنار بقیهٔ میوهها هميشه #هندوانه هم میخرید. فرقی نمیکرد چه فصلی باشد، نمیشد در خانهشان هندوانه نباشد. هر دو خیلی دوست داشتند.🍉🍉
آخر هر هفته هم روحالله چهارده #بستنی یک شکل میخرید و میگذاشت فریزر. آن را که میخوردند تمام میشد، هفتهٔ بعد یک مدل دیگر میگرفت. 🍦🍨
دو هفته از #عروسی_شان گذشته بود که پدر روحالله همه را برای شام دعوت کرد رستوران. بعد از او هم دیگران به نوبت دعوت شان میکردند.
روحالله در کنار تمام مشغله هایش، خیلی هوای #زینب را داشت و هر چند وقت یکبار، برایش #گل میخرید.💐 اگر هم مریض میشد، مثل پروانه دورش میچرخید. 🦋
زینب سرما خورده بود.
ساعت یک شب بود که حالش بد شد. با هم رفتند دکتر. تا داروها را بگیرند، ساعت شده بود سهٔ نیمه شب.😮💨🤒
صبح وقتی روحالله دید هنوز حال زینب خوب نشده #مرخصی گرفت که از او مراقبت کند.
رفت کوچهٔ شهید شهرستانی، لیمو شیرین و پرتقال و سوپ آماده خرید. برایش یک لیوان آب لیمو شیرین گرفت.🍋
بعد هم رفت آشپزخانه تا برایش سوپ درست کند. روحالله #سوپ_های آماده را به سبک خودش درست میکرد. 🍲
هویج و قارچ را ریز خرد کرد. ادویه جات مختلف هم زد. وقتی سوپ آماده شد، یک بشقاب برای زینب کشید.🥕🥣
زینب اولین #قاشق را که خورد خوشش آمد. " چطوری درستش کردی؟"
_ این قدر تو دوران مجردی برای خودم از این سوپا درست کردم، دیگه دستم اومده چه جوری درستش کنم، ولی به #دستپخت_تو_نمیرسه. ❤️❤️
زینب تشکر کرد و تا آخرش را خورد. روحالله آنقدر به او سوپ و آبمیوه خوراند که خیلی زود #خوب شد.
با هم قرار گذاشته بودند کارهای مربوط به خانه با زینب باشد و کارهای مربوط به بیرونِ خانه، با روحالله. گاهی هم به #همدیگر کمک میکردند. 🌸🌼
برنامهٔ آخر هر هفته شان هم سر زدن به خانهٔ پدری شان بود.
با شروع شدن #محرّم_و_صفر دو تا هیئت میرفتند. یکی هیئت حاج آقا مجتبی که پسرش اداره میکرد و یکی هم هیئت #عشاق_الحسین که حاج قربان میخواند.
زینب هیئت عشاق را خیلی دوست داشت.
🚩✨🚩✨🚩✨🚩✨🚩✨🚩
حال و هوای آن محرّم ...
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
ادامه دارد...🇮🇷
🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰
💫☆☆☆☆🦋☆☆☆☆💫
https://eitaa.com/V_setaregan
✨☆☆☆☆💚☆☆☆☆