eitaa logo
وصیت ستارگان 🌷💫
4.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
5 فایل
بسم رب الشهداء 🌷شهدا امام زادگان عشقند که مزارشان زيارتگاه اهل یقین است. آنها همچون ستارگانی هستند که می‌توان با آنها راه را پیدا کرد🇮🇷 🌹وصیت وزندگینامه شهیدان 🌹مفاهیم انقلابي،بصیرتی ارتباط با اعضا☆☆☆ @yazaynab72
مشاهده در ایتا
دانلود
وصیت ستارگان 🌷💫
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚 دلتنگ نباش!🥺 🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربا
💚بنام اوکه عشق"شهادت"دردلها برافروخت💚 دلتنگ نباش!🥺 🇮🇷 زندگینامه شهید روح الله قربانی ❤️ (قسمت شصت و ششم) ادامه... زینب دوست داشت... سه‌شنبه شب‌ها در خود باشد، اما خانواده‌اش و روح‌الله قبول نمی‌کردند تنها بماند. به همین دلیل سه‌شنبه ها به خانهٔ می‌رفت. 🏠 روح‌الله معمولاً هیچ وقت دست خالی از دانشکده به خانه نمی‌آمد. روبه‌روی خانه‌شان کوچه‌ای بود به نام . از سر کوچه تا انتهای کوچه بازارچه ای نسبتاً طولانی بود، پر بود از انواع و اقسام میوه و سبزیجات.🍑🍐🥭🥬🥦 مغازه‌های مختلف دیگری هم داشت، اما آنجا شهره بود به تازه‌اش. روح‌الله چون خودش خیلی به میوه علاقه داشت هر روز میوه‌های فصل را می‌خرید. در کنار بقیهٔ میوه‌ها هميشه هم می‌خرید. فرقی نمی‌کرد چه فصلی باشد، نمی‌شد در خانه‌شان هندوانه نباشد. هر دو خیلی دوست داشتند.🍉🍉 آخر هر هفته هم روح‌الله چهارده یک شکل می‌خرید و می‌گذاشت فریزر. آن را که می‌خوردند تمام می‌شد، هفتهٔ بعد یک مدل دیگر می‌گرفت. 🍦🍨 دو هفته از گذشته بود که پدر روح‌الله همه را برای شام دعوت کرد رستوران. بعد از او هم دیگران به نوبت دعوت شان می‌کردند. روح‌الله در کنار تمام مشغله هایش، خیلی هوای را داشت و هر چند وقت یک‌بار، برایش می‌خرید.💐 اگر هم مریض می‌شد، مثل پروانه دورش می‌چرخید. 🦋 زینب سرما خورده بود. ساعت یک شب بود که حالش بد شد. با هم رفتند دکتر. تا داروها را بگیرند، ساعت شده بود سهٔ نیمه شب.😮‍💨🤒 صبح وقتی روح‌الله دید هنوز حال زینب خوب نشده گرفت که از او مراقبت کند. رفت کوچهٔ شهید شهرستانی، لیمو شیرین و پرتقال و سوپ آماده خرید. برایش یک لیوان آب لیمو شیرین گرفت.🍋 بعد هم رفت آشپزخانه تا برایش سوپ درست کند. روح‌الله آماده را به سبک خودش درست می‌کرد. 🍲 هویج و قارچ را ریز خرد کرد. ادویه جات مختلف هم زد. وقتی سوپ آماده شد، یک بشقاب برای زینب کشید.🥕🥣 زینب اولین را که خورد خوشش آمد. " چطوری درستش کردی؟" _ این قدر تو دوران مجردی برای خودم از این سوپا درست کردم، دیگه دستم اومده چه جوری درستش کنم، ولی به . ❤️❤️ زینب تشکر کرد و تا آخرش را خورد. روح‌الله آن‌قدر به او سوپ و آب‌میوه خوراند که خیلی زود شد. با هم قرار گذاشته بودند کارهای مربوط به خانه با زینب باشد و کارهای مربوط به بیرونِ خانه، با روح‌الله. گاهی هم به کمک می‌کردند. 🌸🌼 برنامهٔ آخر هر هفته شان هم سر زدن به خانهٔ پدری شان بود. با شروع شدن دو تا هیئت می‌رفتند. یکی هیئت حاج آقا مجتبی که پسرش اداره می‌کرد و یکی هم هیئت که حاج قربان می‌خواند. زینب هیئت عشاق را خیلی دوست داشت. 🚩✨🚩✨🚩✨🚩✨🚩✨🚩 حال و هوای آن محرّم ... 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫 ادامه دارد...🇮🇷 🔵کانال شهدایی وصیت ستارگان 🔰 💫☆☆☆☆🦋☆☆☆☆💫 https://eitaa.com/V_setaregan ✨☆☆☆☆💚☆☆☆☆