همسفران دیار طغرالجرد
.🌹🌷 #قسمت هفتاد و هشتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه جانباز شهید سردار حاج حس
.🌹🌷
#قسمت هفتاد و نهم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگی نامه جانباز شهید سردار حاج حسن رشیدی:
[ قسمت شانزدهم ]
#راوی: خود نوشتههای شهید🌷
#جنایات ضدانقلاب و مشکلات ما :
#از نظر مهمات و اسلحه در مضیقه قرارگرفته بودیم. زمان ریاست جمهوری بنی صدر بود و او هم میگفت: « شما باید از ارتش، اسلحه و مهمات بگیرید». یک تیپ از ارتش هم در جوار ما مستقر بود، به آنها هم که مراجعه میکردیم، می گفتند: « ضد انقلاب پادگانمان راغارت کرده و ما خودمان هم از نظر تسلیحات، در مضیقه هستیم.
#با شهید عرب نژاد آمدیم تهران. اوّل رفتیم منزل (مرحوم )سیدمحمدباقر مهدوی (نماینده یک دوره کرمان در مجلس ) صبحانهای خوردیم و از آنجا رفتیم پیش آقای محمّدعلی انصاری که در نزدیکی بیت امام (ره) بود. شهید عرب نژاد با ایشان صحبت کرد و از کمبودها برایشان گفت و ایشان هم اظهار داشت: «این موارد در اختیار رئیس جمهور است».
#آنجا هم چیزی دستگیرمان نشد تا اینکه در پادگان تیپ ارتش، صبحگاه مشترک گذاشته بودند و از فرمانده ی سپاه هم دعوت کرده بودند تا در آن مراسم شرکت کند. شهید عرب نژاد به من گفت: « تو بیا بهجای من برو و در مراسمشان شرکت کن».
#من رفتم بالای جایگاه و کنار فرماندهانشان قرار گرفتم و زمانی که یگانهای رژه رونده از جلوی ما رد می شدند، مثل سایر فرماندهان، احترام نظامی به جا آوردم، این موضوع عاملی شد که با آن برادران بیشتر دوست شویم و بتوانیم اندکی
کمبود مهماتمان را برطرف کنیم.
#روزی یکی از افراد مخبر گفت: « دموکرات و کومله و نیروهای وابسته به آنها قصد دارند، فردا به شهر حمله کنند. من خود دیده ام که در تدارک حمله هستند». شهید عرب نژاد به من گفت: « خیلی نمی شود به حرف ایشان اعتماد کرد چون هم خبر از آنها برای ما میآورد و هم از ما برای آنها میبرد. باید پنجاه پنجاه فرض کرد. نیروها را آماده کن برویم».
🌷شهید محمد طائی ولباسی که ازخون شهید مدتها بوی عطر میداد.
#نیروها آماده شدند و به طرف آن مسیری که قرار بود وارد شهر بشوند، حرکت کردیم. نزدیک ارتفاعاتی که سمت چپش رودخانه و دره بود، رسیدیم. چند نفر از نیروها به مسئولیت شهید سعید غلامی به سمت بالا رفتند تا از موقعیت پشت آن بلندی و دره اطلاع به دست آورند.
#رزمنده ی جانباز، محمّد تیموری هم که خدمه ی تفنگ 106 بود، اسلحه را به سمت پیچ داخل دره، نشانه روی کرد. از آنجایی که این برادر مستقر شده بود، حدود بیست الی سی متر از جاده معلوم بود.
سعید غلامی با چند نفر از نیروها، نزدیک بلندی با دشمن درگیر شدند و بالا رفتن از تپه به کندی صورت میگرفت.
#محمد تیموری با گلوله 106 یکی از ماشین های ضد انقلاب را همراه با افرادی که بالایش سوار بودند به ته دره فرستاد که این حرکت، در تضعیف روحیهی دشمن نقش بسزایی داشت.
ادامه دارد...
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷🌷 #قسمت صد و هفتاد و چهارم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگینامه شهید حاج اکبر شف
🌷🌷🌷
#قسمت صد و هفتاد و پنجم (کتاب
زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگینامه شهید حاج اکبر شفیعی، فرزند حسن ( قسمت هفتم )
#راوی: خانواده محترم شهید
#قسمتی از پیام جناب آقای سید حسین مرعشی، استاندار وقت کرمان.
#شهید شفیعی را از ابتدای تشکیل جهاد سازندگی شناختم. صفا و صمیمیت و تلاش بی وقفه ی وی به منظور تحقق فرمان تاریخی امام در جهت سازندگی ویرانه های باقی مانده از نظام گذشته، زبانزد جهادگران بوده.
☆وی را در صحنه های نبرد حق علیه باطل درخشانتر و نورانی تر از روزهای اولیه انقلاب یافتم.
☆او بود که امکانات منطقهی پابدانا را بسیج نموده و برای رزمندگان اسلام سنگر و پادگان و مراکز پشتیبانی احداث مینمود.
☆حضور فعال وی در مناطق عملیاتی، نقطهی امیدی برای فرماندهان محترم لشکر ثارالله به حساب میآمد.
#او بود که به توفیق الهی می توانست مشکل گشای منطقه، تلقی گردد و سرانجام، او بود که بدون اینکه مسئولیت خاصی در امر امنیت داشته باشد به محض اطلاع از حضور افراد مشکوک در منطقهی پابدانا در معیت نیروهای انتظامی برای دفاع از ناموس و شرف مردم به صحنه آمده و مردانه شربت شهادت نوشید و با پذیرش مرگ باعزت به خود جاودانگی بخشیده و خط بطلانی بود بر توهمات پرداخته شده ی ذهن شیاطین که در طول زندگی همراه با خدمتش وی را با ناجوانمردانه ترین اتهامات میکوبیدند و در حالی که خود در دامان چپاولگران وغارتگران زندگی را سپری میکردند، عنصری خدمتگزار چون ایشان را هر روز به نوعی تحت فشار و تعقیب قرار میدادند.
#امید است که انشاءالله فرزندان لایق ایشان راه الهی وی را که راه خدمت خالصانه به اسلام و مسلمین است ادامه دهند.
#بخشی از پیام حضرت حجتالاسلام و المسلمین شیخ مجید انصاری اولین نماینده مردم انقلابی شهرستان زرند در مجلس و نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی و عضو مجمع تشخیص مصلحت
#نظام در خصوص شهید حاج اکبر شفیعی:
#ارزیابی تلاش صادقانه و خدمات ارزنده ی اجتماعی شهید شفیعی چه در دوران خفقان ستمشاهی و چه بعد از پیروزی انقلاب نشانگر اصالت شخصیت و قابلیت ذاتی و خانوادگی و خودسازی های مداوم است زیرا ممکن است افرادی فرصت طلبانه و مقطعی، خودنمایی هایی داشته باشند و این گونه وانمود کنند که خیلی مسلمان و انقلابی هستند و به تعبیر حضرت امام (سلام الله علیه) تازه از راه رسیده هایی که خود را انقلابی دو آتشه معرفی کنند امّا بالاخره صحنه های عمل و میدان آزمون نقاب ها را کنار خواهد زد و مرز میان صداقت و نفاق روشن میگردد.
#آنجا که خطرپذیری تا پای جان مطرح است، دیگر خبری از مدعیان دروغ و انقلابی نمایان بی عمق نیست.
#امّا حاج اکبر شفیعی زمانی نسبت به انقلاب، روحانیت و امام اعلام وفاداری کرد و در جهت رشد و فرهنگ اسلامی گام برداشت که نه تنها این گونه کارها مایه ی عزت و اقتدار مادی نبود بلکه خطرات وحشتناک دستگیری به دست ساواک را به دنبال داشت.
#اهالی منطقه کارگری طغرالجرد (پابدانا) او را میشناسند و میدانند که دعوت از روحانیون مبارزی همچون شهید حقانی و تشکیل جلسات علنی و مخفی در منزل یا مسجد با شرکت برادرانی که مستقیماً تحت مراقبت ساواک بودند، کاری دشوار بود و تقریباً در همه برنامههایی که در آن سالهای خفقان در منطقه پابدانا داشتند، شهید شفیعی از عناصر فعال و ثابت بود. در سالهای ۵۶ و ۵۷ که حرکت انقلاب اوج گرفته بود،
ادامه دارد...
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
🍃🌺🍃🌺🍃
#خاطره ای از شادروان دکتر اميرناصر کاتوزیان (پدر علم حقوق ایران)
▫️چندی قبل که مهمان یکی از آشنایان بودم به او گفتم: خروسی داشتید که صبح ها همه را از خواب بیدار میکرد چه کارش کردید ؟؟؟
گفت: سرش را بریدیم !
▫️همسایه ها همه شاکی بودند و میگفتند:
خروس شما ما را صبح از خواب بیدار میکند...
#آنجا بود که فهمیدم هرکه مردم را از خواب بیدار کند، سرش باید بریده شود!
کانال همسفران دیار طغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
🍃🌼🍃🌼
🍃🍃🍃 مناسبت روز :
بیست و هشتم مهر زادروز ستارخان از قهرمانان مشروطه و ملقب به "سردار ملی"
"من هیچ وقت گریه نمیکنم چون اگر اشک میریختم، آذربایجان شکست میخورد و اگر آذربایجان شکست بخورد، ایران زمین میخورد… اما در مشروطه دو بار آن هم در یک روز اشک ریختم. حدود 9 ماه بود که تحت فشار بودیم… بدون غذا. بدون لباس… از قرارگاه آمدم بیرون … چشمم به یک زن افتاد با یک بچه در بغلش. دیدم که بچه از بغل مادرش آمد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف بوته علف… علف را از ریشه درآورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها را خوردن…
▫️با خودم گفتم الان مادر بچه به من فحش میدهد و میگوید لعنت به ستارخان که ما را به این روز انداخته… اما مادر کودک آمد طرفش و بچه اش را بغل کرد و گفت: عیبی ندارد فرزندم… خاک میخوریم اما خاک نمیدهیم…
#آنجا بود که اشکم درآمد."
28 مهر زادروز ستارخان از قهرمانان مشروطه و ملقب به "سردار ملی" گرامى باد ...🌹
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra