▪️▪️▪️▪️
#اطلاعیه :
به اطلاع عموم همشهریان و عزاداران حسینی می رساند فردا پنج شنبه مصادف با تاسوعای حسینی کلیه مسیرهای منتهی به دارالشفا حضرت ابوالفضل العباس( ع ) طغرالجرد از اول صبح بدلیل ورود هیئت های عزادار و اجتماع بزرگ تاسوعای حسینی در دارالشفا حضرت ابوالفضل(ع)مسدود می باشد خواهشمندیم عزاداران حسینی برای تردد وسایل نقلیه از مسیرهای جایگزین استفاده نمایند وهمکاری لازم را بعمل آوردند.
همچنین از پارک وسایل نقلیه در مسیر هیئت ها خودداری نمایید .
#اجر همه عزاداران و سوگواران با سید و سالار شهیدان
🍃🌼🍃🌼🍃
"بسم الله الرحمن الرحیم"
#امشب بعداز نماز مغرب و عشا دعای پر فیض توسل جلوی شرکت تعاونی طغرالجر برگزار میگردد.
#از شما همشهریان گرامی، در این مراسم دعوت به عمل میآید.
#اجر شما با سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام
《 هیئت طفلان مسلم بن عقیل》
کانال همسفران دیار طغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷 #قسمت دویست و هفتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #شهید محمود صیفوری طغرالجردی ( قسمت
🌷🌷
#قسمت دویست و هشتم (کتاب
زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#شهید محمود صیفوری طغرالجردی
( قسمت سوم )
#اجر پدر شهید تشرّف به محضر امام زمان (عج)بود.
راوی: پدر گرامی شهید
☆سال 1365 بود و من مدتی از فرزندانم یعنی احمد و محمود که به جبهه رفته بودند، خبری نداشتم و از این بابت نگران بودم. یک شب خواب دیدم شخصی به من گفت: «امام زمان آمده، می خواهی آقا را ببینی؟» بعد به جایی که شبیه ساختمان های مسجد صاحب الزمان کرمان بود، اشاره کرد و گفت: «به آنجا برو». باشتاب داخل ساختمان رفتم. دیدم دراتاقی که آقا در آن تشریف دارند، امام خمینی مثل یک سرباز، نزدیک در ایستاده اند. وارد اتاق شدم. امام زمان ( عجَّل الله تعالی فرجه) نشسته بودند. دستم را روی سینه گذاشتم و سلام کردم. آقا لبخندی زدند و جواب سلام مرا دادند. جلو رفتم و کتف آقا را بوسیدم. دوباره دست به سینه از اتاق بیرون آمدم. خیلی خوشحال بودم. در این حال بودم که ازخواب بیدارشدم. #ساعت تقریبا 2 نیمه شب بود. این خواب را به فال نیک گرفتم، گفتم: «انشاءالله در جنگ پیروز می شویم».
☆فردای آن روز قبل از ظهر بود که تلویزیون اطلاعیه پخش کرد و خبر آغاز عملیات کربلای پنج را اعلام کرد. وقتی این خبر را شنیدم نگران شدم. با خود گفتم: «من این خواب را دیدم حتما برای بچهها اتفاقی افتاده». آن چند روز گذشت.
☆بعد از شنیدن خبر شهادت فرزندم محمود و برگزاری مراسم تشییع، از همرزمانش شنیدیم که عملیات ساعت دو نیمه شب آغاز شده. فهمیدم آن زمانی که در عالم خواب، آقا را زیارت کردم همان وقت محمودم شهید شده بود.
#برای رفتن به جبهه دست به دامن من شد.
#راوی: مادر گرامی شهید
☆ سال 1363 زمانی که فرزندم محمود میخواست برای اولین مرتبه به جبهه برود مرا پیش پدرش واسطه کرد وگفت: «به بابا بگو به سپاه برود و اسم مرا برای جبهه بنویسد». گفتم: «تو هنوز سن وسالی نداری، قدت کوتاه است. لباسی که اندازه ات باشه نیست». گفت: «تخته ای ته پوتین میگذارم تا قدم بلند تر نشان دهد». از من نه بود و از او اصرار.
#هر چه می گفتم، حرفی برای گفتن داشت. در نهایت گفت: « اگر نیایید ثبت نامم کنید، خودم در شناسنامه ام دست می برم و تاریخ تولدم را عوض میکنم».
☆وقتی دیدم خیلی اصرار دارد، عصر همان روز وقتی پدرش از محل کار به خانه آمد، قضیه را با او در میان گذاشتم. ایشان نیز حرفهای مرا تکرار کرد؛ اما او تصمیمش را گرفته بود. وقتی دیدیم خودش این قدر علاقه به جبهه دارد، راضی شدیم. روز بعد، پدرش به سپاه رفت و ثبت نامش کرد.
#خوابی که به من گفت محمود رفت و تو جا ماندی.
#راوی: پاسدارجانباز محمّدجواد صیفوری (پسرعموی شهید)
ادامه دارد.
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
🍃🌼🍃🌼🍃
"بسم الله الرحمن الرحیم"
#امشب سهشنبه ۱۷ مهرماه ،بعداز نماز مغرب و عشا دعای پر فیض توسل جلوی شرکت تعاونی طغرالجر برگزار میگردد.
#از شما همشهریان گرامی، در این مراسم دعوت به عمل میآید.
#اجر شما با سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام
《 هیئت طفلان مسلم بن عقیل》
کانال همسفران دیار طغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra