همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷🌷 #قسمت صد و هفتاد و هشتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگینامه شهید حاج اکبر شفی
🌷🌷🌷
#قسمت صد و هفتاد و نهم (کتاب
زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگینامه شهید حاج اکبر شفیعی، فرزند حسن ( قسمت یازدهم )
#راوی خانواده محترم شهید :
#به خاطر عوارض شیمیایی که یادگار جنگ بود، طبق توصیه پزشکان متخصص، از حضور در مراکز شلوغ و پر گرد و خاک منع شده بود به گونه ای که با حضور در چنین مراکزی، خطر مرگ را برایش متصور شده بودند امّا انگیزه و شوری دیگر در سر داشت.
#خاطرم هست، یک روز برای دیدار با پدر و مادرم از کرمان به پابدانا رفته بودم.
#درمنزل سراغ پدر را گرفتم، پاسخ دادند: «مشغول تعریض کوچههای طغرالجرد هستند و او نیز در کوچهها کار میکند».
#جهت عرض ادب به پیشگاه شهدا به گلزار شهدا رفتم. سپس راهی کوچهها شدم. آن روز عملیات بازسازی به نزدیکی های مسجد جامع طغرالجرد رسیده بود و پدر سخت مشغول کار بود. جلوتر رفتم، گرد و خاک همه جا را فرا گرفته بود.
صبر کردم تا گرد و خاک تمام شد.
#چهره پدر را در حالی که از گرد و خاک پوشیده و سفید شده بود و به سختی نفس میکشید، شناختم. جلو رفتم و سلام کردم. با لبخندی مهربان و پدرانه جواب سلامم را داد.
#مبهوت شده بودم. از اینکه او اینگونه فعالیت میکند، به حالش غبطه خوردم.
☆عرض کردم: « پدر، یادتان رفته است که پزشکان به شما چه سفارش کردند؟ چرا حداقل از ماسک استفاده نمیکنید؟ خطرناک است. شما مجروح شیمیایی هستید»
#امّا او با صلابت هر چه تمام تر و قامتی استوار لبخندی زد و دست بر شانه ام گذاشت .
#گفت: «از این کوچهها فرزندانی برخاستند که الان در جوار حق قرار دارند. این خاک متبرک است».
#این را گفت و مجدداً کار را شروع کرد. بالای خاک های انباشته رفت و در حالی که با دست به مسجد جامع طغرالجرد اشاره میکرد فریاد زد: «ای مردم طغرالجرد، شهید حقانی در این روستا بنایی بر جای گذاشت و به دیدار حق رفت من هم می خواهم بنایی در این روستای شهیدپرور بگذارم و بروم».
#هر روزِ پدر، با ادای نمازصبح و قرائت قرآن شروع میشد. یک روز صبح هنگام نماز، شنیدم مادرم می گوید: «حاجی، ماه قبل یک گروه (ارتقاء شغلی) برای ارتقاءبه تو دادند و این ماه پس گرفتند؛ امروز زودتر می روی؟!» گفت: « بنده ی خدا، من گروه از خدا می خواهم نه از بندگان خدا».
#چون در کار برای بندگان خدا، نیت رضای خدا باشد، پاداش آن پرواز از خاک است بر افلاک.
🌷شهادت مرگ نیست هجرت است. مپندارید کسانی که درراه خدا کشته میشوند مردگانند بلکه آنان زنده اند و نزد خدای خویش روزی می خورند.🌷
#در سیره زندگی تمام شهدا که سیر کنی، این کار برای خدا و کسب رضای حق را می بینی.
#چنین آزادگانی رضای خدا را در گرو خدمت به بندگانش می بینند و گر نه فقط به همان نماز شب و قرآن و... بسنده میکردند.
#اینان حتی در این راه، تهمت و توهین هم می شنوند امّا چون فقط خدا را می بینند، این رفتار برایشان قابل تحمل میشود.
#یک بار شنیدم به مادرم میگفت: « مگر به شهید بهشتی کم تهمت زدند؟ دعا کنید حرفش باشد ولی عملش نباشد». هرکس تهمتی می زد میگفت: « دعا کنید عملش نباشد. شرمنده خدا نباشم که روسیاهی بر زغال می ماند و روزی ماه از پشت ابر بیرون می آید».
خدایا توفیقی به ما عطا کن که در پیشگاه تو و شهیدان سر بلند باشیم، «انشاءالله».
ادامه دارد...
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra