💠💠💠
#نکته ی سلامتی امروز کانال همسفران دیارطغرالجرد :
#علت ایجاد « خار پاشنه » چیست و چگونه درمان میشود؟
#خار پاشنه زمانی رخ میدهد که عضله و رباط در طولانی مدت دچار کشیدگی شود و پاشنه پا را دچار آسیب کند. پاره شدن غشایی که استخوان پا را میپوشاند.
#یکی از دلایلی است که منجر به چنین مشکلی میشود. علاوه بر این پا با افزایش سن، بیشتر در معرض آسیب قرار میگیرد. با گذشت زمان کلسیم میتواند در پا رسوب کند و جمع شود.
#چنین رسوباتی برجستگیهای استخوانی را تشکیل میدهد که باعث ایجاد خار استخوانی میشود.
#خار پاشنه چه درمانی دارد؟
🔹استراحت کافی
🔹استفاده از یخ
🔹استفاده از کفی مخصوص
🔹داروهای ضد التهاب
🔹تزریق کورتیزون البته عوارض منفی کرتونها را دارد ومضافا اینکه اثر موقت دارد،
در درمانهای فیزیو تراپی استفاده از دستگاه شاک ویو، لیزر،التراسوند، ورزشهای کششی برای نیام کف پا و اصلاح کفش میتواند موثر ترین درمان باشد.
که با مشورت پزشک معالج و زیر نظر یک فیزیوتراپیست به شما توصیه می شود. خار پاشنه را درمان کنید.
✨بعدازظهری آرام ، همراه با سلامتی برای شما آرزو میکنیم ✨
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌹🌷🌹 #قسمت صد و سی و هشتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگینامه شهید حسن رشیدی 🌷 ( ق
🌷🌹🌷🌹
#قسمت صد و سی و هشتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگینامه شهید حسن رشیدی 🌷
( قسمت دوم )
#آن روز برفی که خود را به هم رزمان رساند.
#راوی: پدر شهید، مرحوم حاج اکبر رشیدی :
《تاریخ مصاحبه 30 فروردین ۸۷》
▫️سال ۶۱ فصل زمستان بود و برف زیادی باریده بود. رفته بودم پشت بام خانه که برف ها را پارو کنم. وقتی آمدم پائین سراغ حسن (مهدی) را گرفتم. گفتند رفته جبهه. گفتم توی این هوای سرد و برف زیاد، ماشینی نیست که او را ببرد. بعداً متوجه شدیم که رفته ایستگاهی که ماشین ها می رفتند. زرند، سوار یک وانت شده، آن هم در قسمت بار و خودش را به رزمندگانی که عازم جبهه بودند، رسانده و بهاتفاق به جبهه رفته اند. محصل بود و تحصیلاتش را تا سال اول دبیرستان ادامه داد. بیشتر پیگیر درس خواندنش بود. اگر کاری به او واگذار میکردیم انجام میداد. در زمان انقلاب همیشه سعی میکرد جزء افراد پیشگامی باشد که در راهپیمائی ها شرکت میکردند. در برنامههای مسجد و مراسم انقلاب شرکت میکرد. بعد از شهادتش هر روز عکس پسرم را می بوسم و با او درد دل میکنم.
#درجستجوی خواهر زاده :
#راوی: دایی شهید، مرحوم حاج احمد رشیدی مقدم :
▫️با اینکه شهید حسن رشیدی خواهرزاده ی من بود اما به خاطربُعد مسافت، شاید به اندازه سالهای عمرش، او را ندیده بودم. چند مرتبه ای که او را دیدم، نوجوانی کم حرف و چهره ای دوست داشتنی داشت. #آخرین مرتبه ای که او را دیدم، همان شبی بود که برای خداحافظی آمده بود. به عادت هر شب، به خانهی پدر و مادرم رفتم و دیدم که کنار مادر مرحومم نشسته و مادر گریه میکند. علت را پرسیدم گفت: «مهدی میخواهد به جبهه برود». گفتم: «هنوز سن او کم است». مادر گفت: «مثل اینکه او را پذیرفته اند». بعدها معلوم شد سن شناسنامه ای خود را دو سال بیشتر کرده.
▫️تعطیلات تابستان سال 1362 بود. چند ماهی از رفتنش به جبهه میگذشت. خبر آوردند که او مفقودالاثر شده نه کسی خبر موثقی از شهادتش داشت ونه مدرکی دال بر اسیر شدنش بود.
▫️هر چند وقت یکبار کسی میگفت صدایش را از رادیو عراق شنیده است. از طریق آقای حسن زارع پیشه که تصور میکنم در ردیف فرماندهان نیروهای بسیج بودو بعدها به شهادت رسید، پیگیر وضعیت خواهر زاده ام شدم اما آن انسان والا مقام هم هر وقت از جبهه برمیگشت از وضعیت ایشان اظهار بی اطلاعی میکرد تا اینکه در سال 1374 و بعد از گذشت دوازده سال تفحص، پیکرش به همراه شهیدان موسی فتاحی، محمد (رضا )صیفوری و شهیداکبرپورحاتمی، کشف و تشییع شد و در گلزار شهدا آرام گرفت.
#چنین رفتنی را آرزو دارم.
#راوی: مادر شهید :
روزی که تشییعجنازه شهید محمود..
ادامه دارد...
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
🌷🍃🌷https://eitaa.com/Yareanehamra🌷
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌹🌷🌹 #قسمت صد و سی و هشتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگینامه شهید حسن رشیدی 🌷 (
🌷🌹🌷🌹
#قسمت صد و سی و نهم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگینامه شهید حسن رشیدی 🌷
( قسمت آخر )
#چنین رفتنی را آرزو دارم.
راوی: مادر شهید
▫️روزی که تشییعجنازه شهید محمود محسن بیگی بود، حسن به خانه آمد و گفت: «آدم اگر میخواهد برود این طوری باید برود، دیدید چقدر با شکوه تشییع شد و به خاک سپرده شد، خوشا به حالش». این بهانه ای شد برای حسن که کمکم زمینه جبهه رفتنش را فراهم کند.
《بیت المال》
#فرزندم با من خیلی انس داشت و بعضا شوخی میکرد. هر وقت به او پولی می دادیم، با آن کتاب نوحه و کتابهای اخلاقی تهیه میکرد.
15 یا 16 سال داشت که به جبهه رفت. دفعه اوّل از سه ماه بیشتر شد. وقتی برگشت برایم تعریف کرد که با تعدادی از رزمندگان سوار ماشین بودیم که به گیلانغرب برویم، ماشین چپ کرد و برای من اتفاقی نیفتاد. به همهی آن هایی که سوار ماشین بودند ده روز مرخصی دادند ولی من حاضر نشدم مرخصی بگیرم و همانجا ماندم.
▫️نوبت دوم که میخواست به جبهه برود، گفتم: « مادر، من نمی گویم که به جبهه نرو، ولی فعلا درست را بخوان». گفت: « مادر، شما چه حرف هایی می زنید! اگر پیروز شویم من قول می دهم که در مدارس شبانه دیپلم خود را بگیرم». من هم قبول کردم.
▫️همان لباس های بسیجی که نوبت قبل پوشیده و کمی پاره شده بود، آورد و گفت: «مادر، این ها را وصله کن، من همین لباس ها را با خودم می برم، پوتین هایش هم کمی پاره شده بود. خودش دوخت. گفتم: «مگر دولت وضعش طوری است که نمیتواند دوباره به شما لباس و پوتین بدهد؟» گفت: «نه این ها مال بیت المال است و باید همین لباس ها را با خودم ببرم». این از خصوصیات اخلاقی اش بود. بعد از عملیات، چند وقتی از او خبری نبود، می گفتند اسیر شده، ما هم خوشحال بودیم که اسیر است و می گفتیم بالاخره زنده است و آزاد میشود. برایمان خبر میآوردند که صدایش را از رادیوی عراق شنیدیم و ما هم امیدوار می شدیم.
▫️سالها بعد، از طرف بنیاد شهید آمدند و گفتند: « که فرزندتان شهید شده است».
#من هر وقت که به گلزار شهدا میروم بیش از نیم ساعت کنار قبرش می نشینم و با او درد دل میکنم (گریه مادر شهید)، اگر مشکلی داشته باشم از او می خواهم که واسطه شود تا مشکلم برطرف شود. بارها مشکلم را حل کرده است. #از خوبی های حسن هر چه بگویم، کم گفته ام. یک دفعه موقعی که جبهه بود خواب دیدم که به خانه آمده. دستش را برشانه ام گذاشت. رویم را برگرداندم. گفتم: «مادر تو که اینجا نبودی، اینجا چکار میکنی؟» خندید و گفت: «من امتحاناتم را دادم و حالا آمده ام پیش شما». این خواب را هیچگاه فراموش نمیکنم.
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
🍃🌷https://eitaa.com/Yareanehamra🌷
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌷🌷 #قسمت صد و هفتاد و هشتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگینامه شهید حاج اکبر شفی
🌷🌷🌷
#قسمت صد و هفتاد و نهم (کتاب
زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگینامه شهید حاج اکبر شفیعی، فرزند حسن ( قسمت یازدهم )
#راوی خانواده محترم شهید :
#به خاطر عوارض شیمیایی که یادگار جنگ بود، طبق توصیه پزشکان متخصص، از حضور در مراکز شلوغ و پر گرد و خاک منع شده بود به گونه ای که با حضور در چنین مراکزی، خطر مرگ را برایش متصور شده بودند امّا انگیزه و شوری دیگر در سر داشت.
#خاطرم هست، یک روز برای دیدار با پدر و مادرم از کرمان به پابدانا رفته بودم.
#درمنزل سراغ پدر را گرفتم، پاسخ دادند: «مشغول تعریض کوچههای طغرالجرد هستند و او نیز در کوچهها کار میکند».
#جهت عرض ادب به پیشگاه شهدا به گلزار شهدا رفتم. سپس راهی کوچهها شدم. آن روز عملیات بازسازی به نزدیکی های مسجد جامع طغرالجرد رسیده بود و پدر سخت مشغول کار بود. جلوتر رفتم، گرد و خاک همه جا را فرا گرفته بود.
صبر کردم تا گرد و خاک تمام شد.
#چهره پدر را در حالی که از گرد و خاک پوشیده و سفید شده بود و به سختی نفس میکشید، شناختم. جلو رفتم و سلام کردم. با لبخندی مهربان و پدرانه جواب سلامم را داد.
#مبهوت شده بودم. از اینکه او اینگونه فعالیت میکند، به حالش غبطه خوردم.
☆عرض کردم: « پدر، یادتان رفته است که پزشکان به شما چه سفارش کردند؟ چرا حداقل از ماسک استفاده نمیکنید؟ خطرناک است. شما مجروح شیمیایی هستید»
#امّا او با صلابت هر چه تمام تر و قامتی استوار لبخندی زد و دست بر شانه ام گذاشت .
#گفت: «از این کوچهها فرزندانی برخاستند که الان در جوار حق قرار دارند. این خاک متبرک است».
#این را گفت و مجدداً کار را شروع کرد. بالای خاک های انباشته رفت و در حالی که با دست به مسجد جامع طغرالجرد اشاره میکرد فریاد زد: «ای مردم طغرالجرد، شهید حقانی در این روستا بنایی بر جای گذاشت و به دیدار حق رفت من هم می خواهم بنایی در این روستای شهیدپرور بگذارم و بروم».
#هر روزِ پدر، با ادای نمازصبح و قرائت قرآن شروع میشد. یک روز صبح هنگام نماز، شنیدم مادرم می گوید: «حاجی، ماه قبل یک گروه (ارتقاء شغلی) برای ارتقاءبه تو دادند و این ماه پس گرفتند؛ امروز زودتر می روی؟!» گفت: « بنده ی خدا، من گروه از خدا می خواهم نه از بندگان خدا».
#چون در کار برای بندگان خدا، نیت رضای خدا باشد، پاداش آن پرواز از خاک است بر افلاک.
🌷شهادت مرگ نیست هجرت است. مپندارید کسانی که درراه خدا کشته میشوند مردگانند بلکه آنان زنده اند و نزد خدای خویش روزی می خورند.🌷
#در سیره زندگی تمام شهدا که سیر کنی، این کار برای خدا و کسب رضای حق را می بینی.
#چنین آزادگانی رضای خدا را در گرو خدمت به بندگانش می بینند و گر نه فقط به همان نماز شب و قرآن و... بسنده میکردند.
#اینان حتی در این راه، تهمت و توهین هم می شنوند امّا چون فقط خدا را می بینند، این رفتار برایشان قابل تحمل میشود.
#یک بار شنیدم به مادرم میگفت: « مگر به شهید بهشتی کم تهمت زدند؟ دعا کنید حرفش باشد ولی عملش نباشد». هرکس تهمتی می زد میگفت: « دعا کنید عملش نباشد. شرمنده خدا نباشم که روسیاهی بر زغال می ماند و روزی ماه از پشت ابر بیرون می آید».
خدایا توفیقی به ما عطا کن که در پیشگاه تو و شهیدان سر بلند باشیم، «انشاءالله».
ادامه دارد...
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال تلگرامی و ایتای همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨✨✨✨
#سند حديث خروج ماه صفر و بشارت بهشت :
سوال: آيا حديث پیامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) که مي فرمايد:«هر کسی مرا بخروج ماه صفر بشارت دهد من او را به بهشت بشارت می دهم». درست است؟
پاسخ ⬇️
#چنين گفتاري صحيح نيست و سنديت ندارد!.
آنچه در احاديث آمده است بشارت بهشت به جناب ابوذر در ماه آذر رومي هست نه در ماه صفر!. و اين بشارت شخصي، عمومي نيست.
#در بيان روايات همواره درستي آن را از طريق عالمان ديني بايد جويا شد تا خداي ناكرده در دام بدعت ها و برخي از خرافات گرفتار نشويم.
کانال همسفران دیارطغرالجرد 🍃
https://eitaa.com/Yareanehamra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🍃🌸🍃
#چنین زیبا و جادویی👆👆
🍁 الهی
☕️ عمرتون پر عزت
🍁 پراز خیر و برکت
☕️ آرزوهاتون دست يافتنی
🍁 لبتون خندون
☕️ دلتون شادِ شادِ شاد...
🍁عصر بخیر ،همراهان همیشگی کانال همسفران دیارطغرالجرد 🙏
https://eitaa.com/Yareanehamra