eitaa logo
کافه شعر و ادب
746 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
3 فایل
خوش آمدید بزرگواران کپی آزاد اگه دوست داشتی یه صلوات هم بفرست خادم Yasamanha@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🍁🌴 سحـر گاهی اگـر سجاده وا کردی دعایم کن بساط گـریـه در خلوت بپـا کردی دعایم کن دلت دریاست میدانم که پیشش آبرو داری نشستی با خدای خود صفا کردی دعایم کن کسی این گوشه ی دنیاست محتاج دعای تو به تسبیحت اگـر ذکـر خدا کردی دعایم کن پر از حرف و پر از دردم، به رسم عاشقان ای دوست دلت لرزید و یادی هم ز ما کردی دعایم کن به هر در میزنم بسته، همه درها به روی من خدا را زیر لب امشب صدا کردی دعایم کن منم آن روسیاهی که خجالت میکشد از خود شفاعت از منِ غـرق ِخطا کردی دعایم کن غریب افتاده ام اینجاکسی سنگ صبورم نیست بحق هـر غریبی کـه دعــا کردی دعایم کن 🌴💎🌹💎🌴 التماس دعای فرج 🤲 🌴🕯🌴 @Yas8488
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صاحب نفسا وقت سحر ياد ز ما کن در بين قنوتت من آلوده دعا کن   در هم بخر اين باربهم ريخته ام را کمتر گل زيباى خود از خار جدا کن کشکول گداى سر راه تو گرفتم که گاه کريمانه نگاهى به گدا کن از دست گنهکارى خود خسته شدم من اين مرغک پر بسته ز هر دام رها کن دل مرده ام اى يارمسيحا نفس من هوئى بکش و حاجت اين خسته روا کن   آخر بشود دورى تو قاتل جانم با يک نظرى درد نفس گير دوا کن جامانده ام از قافله ى سرخ شهيدان  راهى دل ما را به مسير شهدا کن   اى زائر شش گوشه بيا يک سحرى را ما را ز کرم در به در کرببلا کن یاصاحب الزمان (عج) نظری سوی گدا کن سلام سحرتون مملو از عطر دعا و مناجات 🌴💎🍁💎🌴 @Yas8488
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بلبل آهسته به گل گفت شبی که مرا از تو تمنائی هست من به پیوند تو یک رای شدم گر ترا نیز چنین رائی هست 🌴🥀🌴 گفت فردا به گلستان باز آی تا ببینی چه تماشائی هست گر که منظور تو زیبائی ماست هر طرف چهرهٔ زیبائی هست پا بهرجا که نهی برگ گلی است همه جا شاهد رعنائی هست باغبانان همگی بیدارند چمن و جوی مصفائی هست قدح از لاله بگیرد نرگس همه جا ساغر و صهبائی هست نه ز مرغان چمن گمشده‌ایست نه ز زاغ و زغن آوائی هست نه ز گلچین حوادث خبری است نه به گلشن اثر پائی هست هیچکس را سر بدخوئی نیست همه را میل مدارائی هست گفت رازی که نهان است ببین اگرت دیده ی بینائی هست هم از امروز سخن باید گفت که خبر داشت که فردائی هست پروین اعتصامی 🌴🕯🌴 @Yas8488
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طرحی از زلفِ تو دیشب به سرم کرد خطور صبح با هر که سخن رفت پریشان گفتم ســـــــــــــــــلام صبحتون بخیــــــــــــــــــر🌺💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازم اسم منو گدا بنویس گدا اومده با چشمای خیس... 🌴🥀🌴 🖤 🥀 🌴🕯🌴 @Yas8488
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•اَلْسَّلاٰمُ عَلَیْکِ یٰا مَوْلٰاتی یٰا فٰاطِمَةَ اَلزَّهرٰا• نیازی نیست روضه سر بیاید نبایــد روضه‌خـوان دیگر بیاید برای گریه، این ایّام کافی‌ست فقط گاهی صــدای "در" بیاید..😭 🌴🕯🌴 @Yas8488
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
" انسیهء حوریه" ✍ هوالکریم روزی آمد مرتضی در خانه اش دید تا پژمرده دو دُردانه اش رنگ رخسارِ دو مَه گردیده زرد قلب مولا پر شد از اندوه و درد مجتبی بیتاب بود آن نور عین خشک گشته غنچهء سرخ حسین دید چون آن شیرِ حق ریحانه اش گشته پاییز این بهار خانه اش گفت زهرا جان ، چرا بینم چنین سیّدینِ اهلِ جنّت را غمین مرضیه گفتا که ای شیر خدا ای کریم و سَرورِ اهلِ سخا چون نخوردند این دو روز آنان طعام قطب عالم هر دو فرزند همام صبر کردند این زمان ، صبری جزیل استقامت پیشه اند آن هم جمیل شِکوه ناکردند از جَوع و تَعب ذکر ایشان شُکر باشد بر دو لب گفت حیدر، چون نگفتی خود به من جان من قربان این هر دو حسن چون نگفتی تا رَوم در صبح وشام تا فراهم آورم نان و طعام داد پاسخ ، ای امیر این سرا شرمم آمد از خدا گویم تو را گو چگونه گویمت مولای من خود خبر دارم تو را آقای من باخبر هستم ز نَقد و دِرهمت کی توانم ببینم اندوه و غمت در هراسم گویمت عاجز شوی بیم دارم دست بر عارِض شوی چون توان رویت ببینم شرمسار چون سِزد پژمرده گردد گلعذار شادی من بسته بر لبخند توست کلِّ عالم عزّتش در بند توست گفت حیدر، جانِ من قربان تو ای فدای مِهر و هم ایـمان تو با همه لطف وصفایت ای بتول عذر حیدر را بفرما خود قبول میروم اینک پیِ قوت و طعام از خدا خواهم دهد بر تو سلام شد برون از خانه با چشمان تر قرض کرد آن شاه مردان سیم و زر رفت در بـــازار تــا آرَد طعام ناگهان مقداد را دید آن اِمام دید تا رخسار او هم دَرهم است گوئیا مقداد هم بی دِرهم است رنگ رخسارش نشان دارد ز درد چهرهء جایع بود چون برگ زرد گفت مولا از چه محزون گشته ای تیغ خورشید از چه بیرون گشته ای پاسخ آورد ای امیر انس و جان اهل بیتم را نباشد قرص نان ضعف بر اهل وعیالم غالب است این شِکم اکنون طعامی طالب است سِکّه ای از خود ندارم این زمان تا مُهیّا کرده باشم قوت و نان شرمسار اهل بیت خود شدم شرمگین از دست تنگ خود بُدم آمدم تا چاره جویم هر طریق چاره ام بنمای ، مولایِ شفیق مرتضی گفتا به دل مقداد ما بدتر است این دادِ تو از دادِ ما گوئیا احوالِ تو مشکل تر است چشم تو بیش از دو چشم من تر است خود گریست و راز دل اما نهفت یار خود را بوتراب از مِهر گفت گیر این دینار و دردت چاره کن یک دعایی بهر هر آواره کن چون گُلی بشکفته شد آن چهرِ یار سوی مسجد شد علی با حالِ زار گشت مشغول دعا و سوز و راز بود و تا مغرب به هنگام نماز بعد فرضِ مغرب ِ با مؤمنین عازم منزل شد آن حبل المتین ناگهان احمد بگفتا یا علی ای که هستی هر دو عالم را ولی میل دارم تا تو را مهمان شوم خرّم از دیدار نبض جان شوم گه ببوسم جان عالم را حسن گه حسین آید به روی دوش من دل شده تنگ صفای خانه ات شمع دارد شوق آن پروانه ات زودآ تا در گلستان پا نَهیم رَو که تا جان را جَلا آنجا دهیم مرتضی هم شاد گشت و هم غمین از نبودِ شام و از سلطان دین بیگمان درد و غمش افزون شده از طعام ِ کودکان محزون بُده حال ، مهمان را چگونه نان دهد یا چه بایـد پاسـخ ایشـــان دهد خود خبر از مطبخی بس سرد داشت آمد و امــا دلی پـــر درد داشت مصطفی آمد جلـــوی مرتــضی می وزید از خانه عطری از غذا از قضا بودش بتول اندر نمــاز غرق در حمد وثنا و مدح و راز جَنب زهرا بُد طعامی خوشگوار خانه شد از بوی احمد چون بهار آمــدند آغــوش خاتــم کــودکان جان گرفتند آن دو ماهِ نیمه جان از نمازش تا که فارغ شد بتول با درود آمد به نزدیک رسول مصطفی برخاست پیش پای او بوسه زد بر دست و بر سیمای او گفت یا زهرا ، نشست آنگه نبی محو و مبهوت طعام، امّا علی ناگهان پرسیــد حیدر از طبـق فاطمه جان آگهم از ماسبق کی بیاورد این خوراک خوشگوار خود خِجل بودم که برگردم به دار در جوابش گفت احمد ای علی این طَبق را داده آن ربّ جَلی این خوراک خوشمزه از جنّت است عطر و بویش هر دو ما را کرده مست فاطمه محبوبهء ذات خداست سیده بر بانوان دو سرا ست روزی اش چون مریم از جنّت رسد بی حساب و پاک و بی منّت رسد فاطمه اِنسیهء حورا بُوَد رزق عالم را خود زهرا دهد وانگهی این اجرِ آن دینار توست مزد مهر و لطف بر آن یار توست 🌴🕯🌴 @Yas8488 ی_کرامت 🌴🥀❄️🥀🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از شعرکده
بعد من ای جان من! گریه نکن حجت ایمان من! گریه نکن شادی دیدار را از من نگیر پس بیا و جان من گریه نکن فاطمه قربان اشک داغ تو شوهر نالان من! گریه نکن برحذر باش از شکست بغضشان قوّت طفلان من! گریه نکن از دلت یک روز آخر می‌رود غصه‌ی فقدان من گریه نکن می‌زند پل بینمان شمشیر جهل می‌شوی مهمان من گریه نکن 😭😭😭😭😭 التماس دعا ✍ ✒️@sherkadeh