eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
7.9هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 #یازینب...
#داستان_امشب...🏴 🏴بسم الله الرحمن الرحیم 🏴 خاطره‌ای شنیدنی از روحانی زندان رجایی شهر تهران دربار
...🏴 🍃🏴بسم الله الرحمن الرحیم 🏴🍃 در يكى از باغستانهاى شهر مدينه قدم می‌زد كه ناگاه چشمش به يك غلام سياه چهره افتاد كه نانى در دست دارد و يك لقمه خودش می‌خورد و يك لقمه هم به سگى كه كنارش بود می‌داد تا آنكه نان تمام شد. حضرت با ديدن چنين صحنه‌اى، به غلام خطاب كرد و فرمود: چرا نان را به سگ دادى و مقدارى از آن را براى خود ذخيره نكردى؟ غلام به حضرت پاسخ داد: زيرا چشم‌هاى من از چشم‌هاى ملتمسانه سگ خجالت كشيد و من حيا كردم، اينكه من نان بخورم و آن سگ گرسنه بماند. امام حسن عليه‌السلام فرمود: ارباب تو كيست؟ پاسخ گفت: مولاى من ابان بن عثمان است حضرت فرمود: اين باغ مال چه كسى است؟ غلام جواب داد: اين باغ مال ارباب و مولايم می‌باشد. پس از آن حضرت اظهار داشت تو را به خدا سوگند می‌دهم كه از جايت برنخيزى تا من باز گردم سپس حضرت حركت نمود و به سمت ارباب غلام رفت و ضمن گفتگوهايى با ابان بن عثمان، غلام و همچنين باغ را از او خريدارى نمود و سپس به جانب غلام بازگشت و به او فرمود: اى غلام! من تو را از مولايت خريدم پس ناگاه غلام از جاى خود برخاست و محترمانه ايستاد، سپس حضرت در ادامه سخنان خود اظهار نمود: اين باغ را هم خريدارى كردم و هم اكنون تو را در راه خداوند متعال آزاد نموده و اين باغ را نيز به تو بخشيدم. : الامام الحسن عليه‌السلام، صفحه۱۴۸، حدیث۲۴۹ ، جلد۱۱، صفحه۱۴۶ 😔 ‌ _••🏴🍃 ...🏴🍃••_ 🏴 ....🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🏴 @Yazinb2 🏴