✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #بیست_وششم
به تلفن های وقت و بی وقتش از سر کار عادت کرده بودم...
حال تک تک مارا می پرسید.
هرجا که بود، سر ظهر و برای نهار خودش را میرساند خانه.
صدای بی وقت موتورش هم یعنی دلش تنگ شده و حضوری امده حالمان را بپرسد.
وقتی از پله ها بالا می آمد،
اگر خانم نصیری، همسایه مان توی راهرو بود نصف خبرهای خودش و محل کارش را برای او می گفت.
به بالا که می رسید من می دانستم. درباره ی چه اتفاقاتی از او سوال کنم.
دم در می ایستاد و لیوان آبی می خورد و می رفت
می گفتم:
_ "تو که نمیتوانی یک ساعت دل بکنی، اصلا نرو سر کار"
شب ها که برمی گشت، کفشش را در می آورد و همان جلوی در با بچه ها سرو کله میزد.
لم میداد کنار دیوار و پشت سر هم می گفت:
_ که چای و آب می خواهد.
لیوان لیوان چای می خورد.
برای همین فلاسک گذاشته بودم تا هر وقت اراده کند، چای حاضر باشد.
می گفت:
_"دلم می خواهد تو آب دستم بدهی. از دست تو مزه ی دیگری می دهد.
می خندیدم:
+ "چرا؟مگر دستم را توی آن آب میشویم؟
از وقتی محمد حسن راه افتاده بود کارم زیادتر شده بود.
دنبال هم می کردند و اسباب بازی هایشان را زیر دست و پا می ریختند.
آشغال ها را توی سطل ریختم.
ایوب آمد کنار دیوار ایستاد.
سرم را بلند کردم. اخم کرده بود
گفتم:
_"چی شده؟"
گفت:
_"تو دیگر به من نمیرسی...اصلا فراموشم کرده ای....
+ منظورت چیست؟
_ من را نگاه کن. قبلا خودت سر وصورتم را صفا می دادی.
مو و ریشش بلند شده بود.
+ "خیلی پر توقع شده ای، قبلا این سه تا وروجک نبودند.
ادامـہدارد . . .
بہروایــت✍🏻«همسرشہــــــیدبلنـدۍشهلاقیـاثوند🌿»
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣
اول هر صبح قرار دعای #عهد❤️
قرار عاشقی❣
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🌱قائم آل نور، يا مهدی
عطر سبزِ حضور، يا مهدی...
🌱تا هميشه صبور می مانيم
در هوای ظهور، يا مهدی...
#سلامعزیززهرا✨
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 داستان ملاقات احمد بن اسحاق قمی با امام زمان علیه السلام!
🎙 حجت الاسلام و المسلمین #رفیعی
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
#مولا_جان❣
همدم یار شدن فیض و هنر میخواهد
که تحمّل ز غم و سوز جگر میخواهد
فیض همراهی خوبان همه در عصر ظهور
رونق دیده و دل اشک بصر میخواهد
پاک بودن ز گناهان و هماهنگی دین
عصمت و دوری از شور و شرر میخواهد
رحم بر قشر ضعیفان بنماییم همه
توبه از جرم کنون دیده ی تر میخواهد
نادم از لطف خدا همدل با حرّ شده است
همچو حرّ عاشق جانباز که سر میخواهد
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
ای کاش کسی میآمد و غم را از قلبِ
اهالی زمین بر میداشت . . .🌱🤍
مهدی جان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
روضهخون میگفت:
وقتی حرومیا دیدن عباس شهید شده، میومدن سمت خیمهها ...
حاجی حقیقتش از وقتی رفتی حرومیا اومدن تو حرم 💔!
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
وعشقراخلاصهمیکنم…
درنگاه"مادری"که،
بهعشقِ فرزند گمنامش
سنگِمزارِتمامشهدایگمنامرا
بہآغوشکشید...:)❤️
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
بۍصبرانہمنتظرشنیدننواۍ
「قاسمنبودۍببینۍقدسآزادگشتہ」 !
ازتمامیبلندگوهایشهرهستیم :)
#قدس_آزاد_میشود🕊
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
استاد رائفی پور میگفت:
تو کربلا یه تربت دادن به من
دعای تربت رو خوندم بار اولم بود
به یک جمله رسیدم نابود شدم!
این بود: قسم به این خاک که،
معصومی در آن حل شده است:)💔
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله .
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
استاد رائفی پور میگفت: تو کربلا یه تربت دادن به من دعای تربت رو خوندم بار اولم بود به یک
چهکنمدستخودمنیست؛
کهیادتنکنم..
خواستیدلنبری
تابهتوعادتنکنم!(:"♥️
#امامحسینمن |
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
زمان بندی خدا حرف نداره .
هیچ وقت نه زود میشه نه دیر ، درست
جایی که فکرش رو نمیکنی دقیقا همونجا
بهترین هارو برات رقم میزنه :)
کافیه ایمان داشته باشی بهش 🫂🤍.
#خداۍخوبِمن🌱
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
+داداشچرااومدیجبهه؟
-مشتیدلمگرفته ، میخامبدمدستدلدارش .
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
منمطمئنهستم چشمیکه
بهنگاهحرامعادتکند؛
خیلیچیزهـارا؛ازدستمیدهد.
چشمگناهکارلایقشـهآدتنیست :)
شهیدمحمدهادیذوالفقاری🕊
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فحششنیدنازدشمنتحقیرنیستاوجعزته!(:
『#جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』___
@Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥
#معرفیکتاب
نام کتاب : راز کانال کمیل📚
نویسنده : موسسه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ✍
انتشارات : شهید ابراهیم هادی
تعداد صفحات : 152🗒
خلاصه ای از کتاب :
کتاب راز کانال کمیل روایتگر پنج روز مقاومت رزمندگان گردان کمیل در کانال دوم فکه می باشد .
بخشی از کتاب : 📃
عصر بود که صداهای عجیبی از بیرون کانال شنیدیم . بچهها از بیرون کانال خبر نداشتند . تنها با فاصلههای کم ، صدای یا زهرا (س) و یا حسین (ع) و یا مهدی (عج) به گوش میرسید . چند نفر توانستند از لبه بالای کانال خبر بیاورند . قضیه همان بود که فکر میکردیم .
این صدا از مجروحانی که در میدان مین جا مانده بودند شنیده میشد . آنها از درد ناله میکردند و چند لحظه بعد ... صدای یک گلوله .
تک تیراندازهای دشمن از روی خاکریزها جلو آمده و مشغول شکار بودند . معرکه عجیبی بر پا بود . زدن مجروحان نیمه جان افتاده در میدان ، تفریح تک تیراندازهای بعثی شده بود . ابتدا یک ناله بی رمق یا زهرا (س) ، بعد صدای تیر و پس از آن خنده مستانه بعثیها ...
نیروهای محاصره شده در کانال ، با شنیدن هر صدای تیر ، انگار قلبشان از جا کنده میشد . آنها در نهایت خشم و حسرت ، تنها مُشت بر دیوار کانال میکوفتند . خاموش شدن ناله مجروحان را میشنیدند ، اما کاری از دستشان بر نمیآمد . این سخت ترین لحظات برای بچههای کمیل بود .