eitaa logo
『جَوانانِـ_مَــهـدَویَٺــ❥⇣•』
2.8هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
39 فایل
بسـم‌الله . شرو؏مـون‌از ‌1401.8.19(: حوالۍِ‌ساعت‌12.30🫀 ‌ ‹تحت‌لوای ِآقای313› -مـحـلی‌بـرای‌تسـکـین‌قـلب‌وروح‌انســان‌✨ | خادم‌المهدی🌱↶ @Modfe313 مدیرتبادلات↓ @okhte_dash_ebram کپی #حلال🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
18.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سلام فرمانده ۲ منتشر شد❤️ تجدید پیمان با امام زمان سلام الله علیه 🌷 🔹نیایشی با حضور ۱۰ هزار دهه‌هشتادی🌹 ❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ دیگه‌هواکم‌کم‌تاریک‌شده‌بود رسیدم‌خونه واردخونه‌شدم ازپله‌هاخواستم‌برم‌بالاکه‌چشمم‌به‌پیانو گوشه‌سالن‌افتاد رفتم‌سمت‌پیانو روی‌صندلی‌نشستم‌وشروع‌کردم‌به‌نواختن نمیدونستم‌چندوقت‌بودکه‌لمسش‌نکرده‌ بودم مامان‌وهاناباشنیدن‌صدای‌پیانواومدن‌ پایین یه‌نگاهی‌به‌مامان‌کردم -مامان‌جون،میشه‌این‌پیانوروببرم‌جایی؟ مامان:این‌پیانوروبابات‌برات‌خرید هیچ‌کسم‌به‌غیرازتوپیانوزدن‌بلدنیست،حالاکجامیخوای‌ببری؟ -یه‌کانونی‌هست،مخصوص‌بچه‌هایی‌ که‌یه‌کم‌مشکل‌دارن،میخوام‌ببرم‌واسشون‌ پیانوبزنم مامان:باشه‌میتونی‌ببری؟ -دستتون‌دردنکنه مامان:راستی،ماامشب‌داریم‌میریم‌ خونه‌همکاربابات،بهتره‌که‌تو،خونه‌باشی! _چشم صبح‌زودبیدارشدم‌ورفتم‌پیانوروجمع‌کرد مامان‌اومدسمتم:رهاجان‌باماشین‌من‌برو،سویچ‌رومیزناهارخوریه _قربونتون‌برم‌که‌اینقدرماهین ،دیشب‌ خوش‌گذشت؟ مامان:نه‌باباچه‌خوشی،زن‌عموت‌هرچی‌ تیکه‌بودبارمون‌کرد،میخواستم‌خفش‌کنم الان‌واقعاخوشحالم‌که‌بانویدازدواج‌نکردی،معلوم‌نبود،زن‌عموت‌توزندیگت‌چه‌ دخالتایی‌که‌نمیکرد _مامان‌قشنگم،به‌این‌چیزای‌بی‌اهمیت‌فکر نکن مامان:مگه‌میشه‌فکرنکرد،تابرسیم‌خونه، بابات‌صدتافوحش‌نثارم‌کردبااین‌بچه‌ تربیت‌کردنم (رفتم‌صورتشوبوسیدم):الهی‌قربونتون‌ برم،مگه‌ماچمونه یکی‌ازیکی‌خل‌تر
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ مامان:اره‌ولا،خل‌نبودی‌که‌الان‌سرخونه‌ زندگیت‌بودی‌که _من‌برم‌دیگه،میخوام‌بچه‌هاروسورپرایز کنم مامان:بروعزیزم سوارماشین‌شدم‌وسمت‌کانون‌حرکت‌کردم رسیدم‌به‌کانون،ازماشین‌پیاده‌شدم، نگهبانوصدازدم،ازش‌کمک‌گرفتم،پیانورو بردیم‌داخل سالن‌بزرگ‌همایش‌گذاشتیم‌وسط‌سکو رفتم‌سمت‌دفتر،دروبازکردم _سلاااام‌بربانویی‌گرامی نرگس:سلام،صبح‌بخیر -پاشوهمرام.بیا نرگس:کجا؟ _بیابهت‌میگم باهم‌رفتیم‌سمت‌سالن دستموگذاشتم‌روی‌چشمای‌نرگس نرگس:چیکارمیکنی‌دیونه _همینجوری‌بروجلو نرگس:خدانکشتت‌بااین‌کارات،الان‌یکی‌ ومنوباتوی‌خل‌ببینه،تمام‌ابهتموازدست‌ میدم _بریم‌بابا،بیخیال رسیدیم‌نزدیک‌سکو،دستاموبرداشتم نرگس:این‌چیه؟ -فک‌کنم‌زمان‌مابهش‌میگفتن‌پیانو نرگس:میدونم ،اینجاچیکارمیکنه؟ _دیروزکه‌بچه‌هاداشتن‌میخوندن،فک‌کردمیه‌چیزی‌کمه،اونم‌آهنگ‌بودکه‌بهشون‌انرژی‌ بده‌واسه‌خوندن نرگس:چه‌فکرخوبی‌کردی!آفرین
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ _خواهش‌میکنم حالا‌برو‌بچه‌ها‌رو‌بیار نرگس:باشه منم‌تارفتن‌نرگس،وسیله‌هاروآماده‌کردم، یه‌صندلی‌هم‌گذاشتم‌روبه‌روی‌پیانو،روش‌ نشستم بچه‌هاواردسالن‌شدن بادیدن‌پیانواومدن‌نزدیک‌تر _سلام‌عزیزای‌من‌خوبین؟ نرگس:بچه‌ها،رهاجون‌براتون.میخواد آهنگ‌بزنه،تاشمابخونین بچه‌هاباخوشحالی‌همههورااامیکشیدن نرگس:زهراخانم‌بچه‌هارومرتب‌کن زهراخانم:چشم _اول‌صبرکنین‌آهنگوبزنم،بعدکه‌خوب‌ شنیدین‌ازاول‌باهم‌میخونیم شروع‌کردم‌به‌پیانوزدن،ذوق‌وخوشحالی‌ روتوچشماشون‌میدیدم،اشک‌توچشمام‌ جمع‌شده‌بود بعدازتمام‌شدن‌آهنگ‌ازبچه‌خواستم‌بخونن منم‌باآهنگ‌همراهی‌شون‌میکردم بعدازتمام‌شدن‌آهنگ‌همه‌باخوشحالی‌ میپریدن‌هواودست‌میزدن نرگس:واااییی‌رها،فکرشونمیکردم‌اینقدر تاثیرداشته‌باشه ممنونم‌که‌کمک‌کردی _خواهش‌میکنم به‌همراه‌نرگس‌رفتم‌داخل‌دفترنشستیم نرگس:خوب‌خانم‌معلم،ازکی‌قراردادببندیم _یعنی‌چی؟ نرگس:خوب‌واسه‌آهنگکزدن‌واسه‌بچهها، بیاهمین‌جاکارکن،حقوق‌هم‌میدیم‌بهت
رمان آنلاین سرزمین عشق 🌹✨ _من‌بادلوجونم‌براشون‌آهنگ‌میزنم،دست‌ مزدی‌نمیخوام نرگس:پس‌میخوای‌باقی‌الصالحات‌‌باشه‌ برات _یعنی‌چی‌این‌حرف؟ نرگس:هیچی‌بابا،عربیت‌هم‌نم‌کشیده راستی‌یه‌چیزی‌میخواستم‌بهت‌بگم _جانم‌بگو نرگس:چندوقتیه،داداشمون‌توخودش‌ نیست،گلوش‌جایی‌گیرکرده،سرنخاشو پیداکردم،رسیدم‌به‌تو (شوکه‌شده‌بودم،اصلاباورم‌نمیشد،آقارضا،من،نه‌نه.امکان‌نداره‌حتمانرگس‌بدفهمیده) نرگس:الووووکجایی‌تو،توهم‌که‌مثل‌ داداشمونی _نرگس‌جون،حتمااشتباه‌فهمیدی‌تو،شایددلشون‌پیش‌یه‌نفره‌دیگه‌باشه! نرگس:یعنی‌میخوای‌بگی‌من‌خان‌داداشمونونمیشناسم ،نه‌خواهردلشوباخته‌به‌تو،البته‌ این‌حیاش‌نمیزاره‌حرف دلشوبزنه،ولی‌امشب‌حتماازش‌میپرسم، البته‌اول‌ازتوبپرسم‌ببینم‌توهم‌خوشت‌ میادازداداش‌مایانه _نمیدونم‌چی‌بگم نرگس:هیچی،پس‌مبارکه _وااایی‌ازدست‌تونرگس،هنوزکه‌چیزی‌ معلوم‌نیست نرگس:خیلی‌خوبم‌معلومه،پاشوبریم‌بگم‌یه‌ اتاق‌واسه‌زنداداشمون‌آماده‌کن رفتیم‌سمت‌راهرو،،یه‌صدای‌دادوبیداد شنیدیم بدورفتیم‌سمت‌حیاط باورم‌نمیشد،نویدبود،تعقیبم‌کرده‌بود بانگهبان‌یقه‌به‌یقه‌شده‌بود نرگس:چه‌خبرتونه،کانونوگذاشتین‌روسر تون نوید(یه‌نگاهی‌به‌من‌انداخت):پس‌بلاخره‌ برگشتی!خوبه!ظاهرجدیدت‌هم‌خوبه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرا عهدیست با جانان...❣ اول هر صبح قرار دعای ❤️ قرار عاشقی❣ ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
مرا عهدیست با جانان...❣ اول هر صبح قرار دعای ❤️ قرار عاشقی❣ ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‎‎‌‌‎‎‎‌‎‌‎‌‌‎‌ 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•
🌷🕊🍃 خوش بحال قلب‌هایی، که هر صبح؛ رو به یاد تـــو، باز می‌شوند... طراوت همه عالم... در گروی تکرار یاد تـــوست حضرت صاحب دلم! ✋🏻سلام‌تنہادليݪ‌طࢪاوت‌زمین❤️ 💚 🕊 『❥⇣•』___ @Youth_of_mahdi ✨⃟🌱⌋•