بسم الله الرحمن الرحیم
🔹 #علی_اصغر علیه السلام
🔹#باب_الحوائج
🔹 #الرضیع
🏴🏴🏴
#دعای_باران ...
نقل کرده (( #مجلسیّ )) خوش صفات
در بحارش ، از (( عیون المعجزات ))
در زمان حضرت مولا علی
کز ولایش ، قلب ها شد منجلی
خشکسالی ، کوفه را در بر گرفت
شهر را اندوه ، سرتاسر گرفت
کامِ مردم ، از عطش خشکیده بود
خاک کوفه ، تشنه و تفتیده بود
این گمان می رفت ، کز کمبودِ آب
کِشت و زرعِ کوفیان گردد خراب
کوفیان درمانده و مضطر شدند
پس به سوی ساقیِ کوثر شدند
شکوه ها بردند ، نزد بوتراب
از چنان وضعِ بد و قحطیّ آب
عرض کردند : ای امیر المؤمنین
نَفسِ احمد ، رحمهٌ للعالمین
تشنگی ، ما را ز پا افکنده است
ریشه ی اُمّیدواری ، کنده است
باغهامان را نمانده بار و برگ
می روند احشامِ ما ، در کامِ مرگ
بیم داریم از چنین قحطیّ آب
که نشانی نیست ، حتّی از سراب
نیستی ، گردد تمامِ هستِ ما
اهل و مال و جان ، روند از دستِ ما
ای که بر ما حجّتی بی گفتگو
نزد حق داری مقام آبرو
مُستجاب الدّعوه ای ، بنما دعا
بهر ما باران طلب کن از خدا
حضرتش فرمود با مولا حسین
کای مرا آرامِ جان و نورِ عین
کن دعا ، اندوهشان زایل شود
رحمت حق ، بر همه نازل شود
دست بگشا سوی درگاهِ اله
از خدایِ مهربان ، باران بخواه
ز امرِ مولا ، کرد فرزندش قیام
تا زداید غم ز قلبِ خاص و عام
دست حاجت ، سوی معبودش گشود
گفت : حق را حمد و احمد را درود
عرض کرد : ای کردگار مهربان
بهر ما رحمت فرست از آسمان
ای خداوندی که هر نعمت ز تو است
خیر و برکت ، عزّت و قوّت ز تو است
ابرِ لطفت را به شهرِ ما بیار
گو : ببارد ، کشت ها آرد به بار
شاد گردان ، مردم افسرده را
زندگی دِه ، این زمینِ مُرده را
رحم کن بر بندگانِ ناتوان
آبِ بسیاری در این جو ، کن روان
گفت چون : آمینَ ربّ العالمین
گشت نازل رحمتِ حق بر زمین
ز ابرِ رحمت ریخت بارانِ زیاد
خشکسالی رفت مردم را ز یاد
کرد با بارن به فصلِ قحط آب
حق دعایِ حجّتش را مستجاب
چشمه ها و چاه ها ، پُر آب کرد
آن زمینِ تشنه را سیراب کرد
با دعایِ خود ، شفیعِ سیّئات
کوفیان و کوفه را دادی نجات
بعدِ چندی رفت در نزدِ امام
مردی از اطرافِ کوفه ، با سلام
گفت حضرت را که بعد از چند روز
موج می زد آب در صحرا هنوز 1
الغرض بگرفت غمها خاتمه
از عنایاتِ عزیز فاطمه
کوفیان گشتند ممنونِ حسین
خویش را دیدند مدیونِ حسین
پس بگفتند : ائتلافی می کنیم
این عنایت را تلافی می کنیم
سال هایِ سال ، خیلِ کوفیان
بودشان این داستان ، وِردِ زبان
چند سالِ بعد ، شد آن مقتدا
میهمانِ کوفیان ، در کربلا
در جوابش ، زیرِ تیغِ آفتاب
بر حسین و عترتش بستند آب
روز عاشورا ، عزیز فاطمه
شد به میدان در برِ چشمِ همه
کودکِ شش ماهه اش را رویِ دست
برگرفت و گفت با آن قومِ پست
هان ! مگر زاریّ او نشنیده اید ؟!
یا (( تلظّی )) کردنش ، نادیده اید ؟!
گر که با من از جفا دارید جنگ
بهرِ مهمان ، عرصه را کردید تنگ
نیست اصغر را سرِ جنگ سپاه
نزد هر ملّت بُوَد او بی گناه
رحم بر حالِ پریشانش کنید
یک نظر بر کامِ عطشانش کنید
...
« #ایزدی» برگیر از آن بند قماط
تا شود راحت عبورت از صراط
1 ـ شیخ حسن بن عبد الوهّاب ؛ عیون المعجزات ؛ ص 87 ـ علامه مجلسی ؛ بحار الانوار ؛ ج 44 ؛ ص 178 ؛ ح 16 به نقل از عیون المعجزات .
👈 برای مشاهده نسخه کامل این شعر لینک زیر را لمس کنید 👉
http://amirizadihamedani.blogfa.com/post/32
🏴🏴🏴
🔹 برای مشاهده سایر سرودههای #حاج_امیر_ایزدی_همدانی میتوانید با لمس لینک زیر #وبلاگ شخصی ایشان را ببینید.
🆔http://amirizadihamedani.blogfa.com
🔹 یا با لمس لینک زیر به #کانال ما بپیوندید:
🆔http://eitaa.com/AmirIzadiHamedani14
🟤 برای #نشر_معارف_شیعی و #اشعار_آیینی این کانال را به دوستان خود معرفی کنید.
🤲 #التماس_دعای_فرج