🔸🔹🔸
🔹🔸
🔸
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_ابراهیم علیه السلام #قسمت_چهل_و_سوم
🔹مهمانی که صاحب خانه بود «۱»🔹
امّا ابراهیم علیه السّلام گرچه دور از فرزندش بود ولی ودیعه خود را در سرزمین مکه فراموش نمی کرد و پاره جگر خود را رها نساخت، بلکه گاه وبیگاه به این سرزمین تردد و خانواده و فرزندش را ملاقات می نمود، و از حال آنها جویا می شد. ابراهیم در یکی از سفرهایی که به مکه آمد به منزل اسماعیل درآمد و همسر وی را تنها یافت، سپس از او جویای حال اسماعیل شد.
زن پاسخ داد: او به طلب حاجتی بیرون رفته است، آنگاه به شکایت از وضع زندگی خود پرداخت و گفت: وضع ما نابسامان است و در تنگدستی به سر می بریم و زندگی ما به سختی سپری می شود. ابراهیم علیه السّلام از برخورد همسر اسماعیل متوجه شد که وی زنی ناسازگار است و در مقابل خواست خدا تسلیم نیست و به قضا و قدر الهی و آنچه نصیب شان ساخته قانع نمی باشد.
ابراهیم دریافت این زن شایسته همسری اسماعیل نیست، زیرا از زندگی با اسماعیل می نالد. از وضع خود با اسماعیل شکایت دارد، لذا از وی روی گرداند و هنگام بازگشت گفت: سلام مرا به شوهرت برسان و از قول من به او بگو که آستانه خانه اش را عوض کند و سپس سرزمین مکه را پشت سر گذاشت.
(ادامه دارد...)
#مهمانی_که_صاحب_خانه_بود
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه
----------------🌱🪴🌱-------------
با ارسال این پست در ثواب نشر معارف قرآن کریم شریک شوید... 👇👇👇
═✧❁🌸❁✧═
🌱 @Zendegiqurane
═✧❁🌸❁✧═
🔷🔸🔹🔸🔹🔶
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یوسف علیه السلام #قسمت_چهل_و_سوم
🔹 یوسف علیه السّلام فرصت را غنیمت شمرد «۲»🔹
یوسف علیه السّلام از صحت تعبیر خود آگاه بود و یقین داشت پیشگویی او واقع می گردد.
ازاین رو چون می دانست ساقی آزاد می شود به او گفت: چون از زندان خارج شدی و به کاخ سلطنتی و جایگاه خود بازگشتی، به پادشاه بگو که مظلومی بی گناه و متهمی بی تقصیر در زندان تو در غل و زنجیر بسر می برد.
بزودی صحت تعبیر یوسف علیه السّلام عیان شد، یکی از آن دو جوان نجات یافت و نفر دوم اعدام شد و چون ساقی سلطان به جایگاه خود بازگشت، پیغام یوسف را فراموش کرد و شیطان یاد یوسف را از خاطر ساقی پاک کرد و یوسف پس از این جریان نیز سالها در زندان بماند.
پس از مدتی پادشاه مصر در خواب رؤیایی دید که او را در غم و اندوه و پریشانی خاطر فروبرد، لذا اندیشمندان دولت و بزرگان ملت خود را احضار و خواب خود را برای آنان بیان کرد.
پادشاه مصر گفت: من در خواب، هفت گاو چاق را دیدم که هفت گاو لاغر را می خورند، هفت خوشه گندم سبز و هفت خوشه خشک، را در خواب مشاهده کردم. [3] سپس رو به بزرگان قوم کرد و تعبیر و تأویل خواب را از آنان جویا شد.
تمام دانشمندان مصر از تأویل و تعبیر آن عاجز ماندند و گفتند: ... (ادامه دارد)
#یوسف_علیه_السّلام_فرصت_را_غنیمت_شمرد
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
----------------🌱🪴🌱-------------
با ارسال این پست در ثواب نشر معارف قرآن شریک شوید... 👇👇👇
═✧❁🌸❁✧═
🌱 @Zendegiqurane
═✧❁🌸❁✧═