🔖 #هرروز_غروب_باشهدا:
بچــھ هـٰارو با شوخـے بیدار مےکرد
تا نمـٰاز شـب بخونـن..
مثلـا یکـے رو بیـدار مےکـرد و مےگفت :
بابا پـاشو من میخوام نماز شب بخونم ،
هیـچ کس نیست نگام کنـھ
یا مےگفت :
پاشـو جونِ مـن ؛
اسـم سـه چھـٰارتا مومـن رو بگو
تو قنوت نماز شب کـم آوردم😅!
🔰 برای شهید مسعود احمدیان صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید.
#شھـیدمسعـوداحمـدیـان
#شهیدانه
#صلوات
#هرروزباشهدا
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#داستان_تقسیم
بسم الله الرحمن الرحیم
✍محمدرضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل اول🔹🔹
«« قسمت دوازده »»
دکه دار: هر چی فیلم و عکس از کارایی که کردی جمع کن فرداشب ساعت 10 بیا همین جا.
بابک: من میگم نره تو میگی بدوش! من حتی گوشی ندارم چه برسه به اینکه بخوام عکس و فیلم از خودم پیدا کنم!
دکه دار: حالا فرداشب بیا ببینم چیکار میتونم بکنم؟ راستی اگه چی سرچ کنم فیلمای تو میاد؟
🔹🔸🔹🔸🔹
میدان تقسیم-رستوران اوتانتیک
هنوز چند دقیقه ای به ساعت ده شب مونده بود که بابک وارد رستورانی بسیار زیبا و سنتی اوتانتیک شد. رستورانی که در سه گوشه آن، آشپزخونه هایی با دیوار کوتاه وجود داشت و مشتری ها میتونستند ببینند که آشپزها در حال طبخ گزلمه(نوعی نان سنتی معروف) هستند.
بابک نگاهی به دور و اطرافش انداخت تا اینکه دید اون دکه دار با یه نفر نشسته. اونا دستی تکون دادند و بابک را دعوت کردند پیش خودشون.
بابک وقتی به اونا رسید، با استقبال گرم اونا روبرو شد.
بابک: سلام. سلام.
دکه دار: سلام. چطوری؟ راحت پیدا کردی؟
بابک: آره. سخت نبود.
دکه دار: معرفی میکنم؛ آقا بابک ... آقا آبتین ... خودمم که آذر
بابک: خوشبختم
آبتین که مرد حدودا 50 ساله و توپُر بود گفت: منم همینطور. من ایرانیم. راحت باش داداش. با من میتونی راحت صحبت کنی.
بابک: آذر هم ماشالله فارسیش خوبه. حتی ضرب المثل هم بلده.
اینو که گفت، سه نفری خندیدند.
آذر: من خیلی گشنمه. بذارین یه چیز خوب سفارش بدیم.
آبتین: از همین حالا بگم که شماها مهمون من هستید. پیشنهاد میدید یا خودم انتخاب کنم.
بابک: من هر چی آوردین میخورم. ضعف دارم.
آبتین: مشخصه. زیر چشمات گود افتاده پسر.
آذر: آقا خودت سفارش بده و قال قضیه رو بکن.
آبتین سفارش سه دست بره کباب مفصل با همه مخلفاتش داد. دو سه نوع نوشیدنی و شراب و ...
آبتین: من به معجزه شکمِ پُر اعتقاد دارم. ما ایرانی ها اگه شروع دوستیمون با یک غذای خوب باشه، میشه به آینده اون دوستی بیشتر امیدوار بود. حتی نظراتمون بعد از غذای مفصل و یکی دو تا نوشیدنی خنک، میتونه کل زندگیمونو عوض کنه.
آذر: این آقا آبتین ما از بهترین خیّرین هست که من میشناسم. دست خیلیا رو گرفته. حتی چند بار دست منم گرفته و خیلی شرمندشم.
آبتین: بس کن آذر. این صفت ما ایرانی هاست که نمیتونیم درد و بدبختی یکی دیگه رو ببینیم و ساکت بمونیم.
آذر رو به بابک گفت: راستی چه خبر از وسایلات؟ تونستی کاری کنی؟
بابک آهی کشید و گفت: ای بابا. خودت گفتی که دیگه دنبالش نباشم. کجا برم دنبالش؟ مگه بعد دو هفته دیگه پیدا میشه؟
آذر: حالا اشکال نداره. وقتی شرح حالت به آبتین گفتم، اصلا بذار خودش بگه چه حالی شد.
آبتین: ولش کن. حال من مهم نیست. مهم اینه که الان اینجا هستی و تا چند دقیقه دیگه یک دست بره کباب عالی میزنی و حالت عوض میشه. از خودت برام بگو. تو کجا و اینجا کجا؟
بابک: والا چی بگم؟ گفتیم بریم ترکیه کار کنیم و یه لقمه نون دربیاریم و زیر منت کسی نباشیم که یهو اینجوری شد.
آبتین: مگه ایران چش بود؟ ببین راحت باش. آذر همه چی برام گفته. فیلماتم دیدیم. راحت باش بابا. غریبه اینجا نیست. بریز بیرون داداش.
آذر: به من و آبتین اعتماد کن. اگه بعدا ضرر کردی، بیا و تف کن تو صورتم. حاشیه نرو. با خیال کیف و راحت حرفتو بزن.
بابک وقتی این اصرار آذر و آبتین رو دید دیگه همه چیزو گفت و حدود یک ساعت همه چی تعریف کرد. حتی وقتی غذا آورده بودند و گارسون ها با یه سلیقه خاص، غذا رو روی میز چیدند، بازم بابک داشت تعریف میکرد. بعدش هم با دهن پر حرف میزد و اونا هم در حالی که داشتند غذا میخوردند اما با دقت به حرفای بابک گوش دادند.
بابک: خلاصه اینطوری شد که الان اینجام و هیچ امیدی به فردا صبحم ندارم چه برسه امید به آینده. اینا همه آرزوهامو به باد دادند.
آبتین: با این حساب، تو هیچ خبری از خانوادت هم نداری. درسته؟
بابک تا اسم خانوادش شنید، هیچی نگفت. سرشو انداخت پایین. چند ثانیه ای بغض کرد و بعدش یهو دلش ترکید و اشک از گوشه چشماش جاری شد.
اونا که دلشون خیلی سوخته بود، دلداریش دادند و آذر دستمالی به بابک داد تا اشک و چشماشو پاک کنه.
آبتین: الان مهم ترین چیز اینه که بدونی خانوادت در چه حالی هستند.
دو سه تا گوشی روی میز داشت اما دست کرد در جیبش و یک گوشی دیگه درآورد و روشنش کرد و رمزش زد و گرفت جلوی بابک.
#قسمت_دوازدهم
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 @mohamadrezahadadpour
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647C
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖#میخواهم_زن_باشم_دو
💠 پِرسِفون
یکی از ویژگیهای پرسفون، نوجوان ابدی هستش...
📍کلاسمیخواهم زن باشم دو
🎙استاد سرکار خانم نظری
#میخواهم_زن_باشم_دو
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#مکالمات_عاشقانه:
فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِمْ بِعِلْمٍ وَمَا كُنَّا غَائِبِينَ.
بعد با آگاهی کامل گزارش یک عمر زندگی شان را به آنها می دهیم!
چون در هیچ صحنه ای غایب نبوده ایم...
اعراف_۷
#هرروزباقرآن
#با_من_حرف_بزن
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#جهاد_تبیین:
✅ دستاورد های دولت سیزدهم:
3⃣1⃣ #کشت فرا سرزمینی را در روسیه و ونزوئلا و... فعال کرد.
#جهاد_تبیین
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
سلام و احترام
خدمت همه همراهان همیشگی زینبیه گلشهر کرج 😊✋
بین خبرهای ملالآور روز،
خیلی از اتفاقات خوب،
آدمهای خوب،
کارهای خوب،
حرفهای خوب
و نگاههای خوب پنهان می مونه ☺️😍
بنابراین تصمیم گرفتیم هر روز، یک اتفاق خوب رو باهم به اشتراک بگذاریم 👌
پس هر روز با ما همراه باشید...
شاید یکی از اون اتفاق های خوب ماله شما باشه😉
#خبرهای_خوب
#مومن_شاد_زندگی_میکنه
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #خبرهای_خوب:
تابلو یک داروخانه در کرمان 😍
"کاش برگردی با منجی"
#خبرهای_خوب
#مومن_شاد_زندگی_میکنه
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #احمد_کاظمی:
برای تشیع پیکر سردار نتونستم برم،
قلبم داشت از جا کنده می شد!
خودم رو رسوندم به بهشت زهرا
کنار یادبود شما... کلی اشک ریختم!
شما ربط عجیبی به همه ستاره ها دارید...
ربط عجیبی که پشت چشمان نجیب تان پنهان کردید...
حاج احمد، خیلی التماس دعا ...
سالروز شهادت شهید احمد کاظمی. ۱۹ دی ماه
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #حس_خوب:
اگر امکان رسیدن رویایی فراهم نباشد هرگز آن رویا به فکر شما نمیرسد🤓📚💪
رویایِ تو چیه؟
حالا که اومده تو ذهنت چرا تلاش نکنی بیاد تو واقعیت؟🙂
#ناامیدی_ممنوع
#مومن_شاد_زندگی_میکند
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #هرروز_غروب_باشهدا:
همیشہ همسرداریش خاص بود ؛
وقتی میخواستیم با هم بیرون برویم ، لباس هایش را میچید و از من میخواست تا انتخاب ڪنم؛
از طرف دیگر توجہ خاصی بہ مادرش داشت .
هیچ وقت چیزی را بالاتر از مادرش نمیدید ،
تعادل را رعایت میڪرد ؛
بہ خاطر دل همسرش دل مادرش را
نمیشڪست ؛
و یا بہ خاطر مادرش بہ همسرش بیاحترامی نمیڪرد...
(بہ روایت همسر شهید)
🔰برای شهید مهدی نوروزی صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید.
#شهید_مدافع_حرم_مهدی_نوروزی
#شهیدانه
#صلوات
#هرروزباشهدا
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#داستان_تقسیم
بسم الله الرحمن الرحیم
✍محمدرضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل اول🔹🔹
«« قسمت سیزده »»
آبتین: تا من و آذر میریم دستامونو میشوریم و برمیگردیم با خانوادت حال و احوال کن. ببین. اصلا نگران نباش. این خط ماهواره ای هست و نه میتونن ردّت بگیرن و نه برای خانوادت داستان میشه. با خیال راحت باهاشون حرف بزن. کد ایران هم 0098 هست. اولش بزن 0098 و بعدش کد شهرتون بگیر و بعدشم شماره تلفن خونتون. تا ما برمیگردیم راحت باش و اصلا هم فکر خرج و طولانی شدنش و این چیزا هم نباش. پاشو آذر. پاشو بریم دستامونو بشوریم و برگردیم.
بابک که دهنش از این همه محبت و انسانیت باز مونده بود، دیگه نتونست تعارف و مخالفت کنه و گوشیو گرفت. اولش تردید داشت که تماس بگیره یا نه. یه کم با خودش کلنجار رفت. اما دیگه تصمیم گرفت تماس بگیره. تماس گرفت و حدود یک ربع مفصل با مادرش و خواهرش حرف زد.
از لابلای سیم ها و فرکانس ها که عبور کنیم، در نهاد امنیتی که چترشون رو سر بابک بود، سه نفر در یک اتاق نشسته بودند و در حال گوش دادن به مکالمه بابک و خانوادش بودند.
بابک: بد نیست. راحتم. ولی بهترم میشه.
مادرش: چیزی گیرت میاد؟ شام خوردی؟
بابک: آره بابا. چه جورم. بره کباب زدم. دلت نخواد. اصلا بره کبابش حرف اول میزنه.
مادرش: خب خدا رو شکر. جات چطوره؟
بابک: به نظرم داره بهتر میشه.
مادرش: ینی چی؟ مگه بد بوده؟
بابک: حالا ولش کن. هتل که نبودم. همین جوری یه جایی جور شد و اونجا تِلِپ شدیم. ولی به نظرم بهتر میشه.
مادرش: خدا کنه. مادر خیلی نگرانتم. مراقب خودت باش.
بابک: نگران من نباش. من جایی نمیرم که زیر پام آب بره.
مادرش: خدا کنه. کی برمیگردی؟
بابک: معلوم نیست. راستی اینجا شبها خیلی دیدنیه. برعکس روزا که خبری نیست. اونجا چطوریه؟
مادرش: نمیدونم چی میگی! باز کجا رفتی که میگی شبها دیدنیه؟ بابک شیرمو حلالت نمیکنم اگه جای بدی بریا.
وسط مکالمه اونا محمد رو کرد به مجید و گفت: لااقل سه چهار تا کد خوب داد. درسته؟
مجید گفت: کارش عالی بود. فکر نمیکردم اینقدر دقیق بتونه کد بده.
محمد: بره کباب کجای استامبول خیلی معروفه و حرف اول میزنه؟
سعید: قربان اینجا نوشته رستوران اوتانتیک.
محمد: جاش بهترم میشه. ینی چی مجید؟ اینو تو بگو!
مجید: ینی حداقل با یکی دو نفر ارتباط گرفته اما خیلی ازشون مطمئن نیست و اول راه هست.
محمد: آفرین. درسته. زیر پاش آب نمیره ینی چی؟
سعید با خنده گفت: ینی منطقه یک و دو و سه ساحلی نیست و جایی در عمق شهر ...
محمد: اینم درسته. شبهاش چرا دیدنیه؟
مجید با دقت در حال نگاه کردن به کامپیوترش بود که گفت: ینی تا الان همه قرارهایی که داشته شبها بوده و اگه لازم بشه میتونیم روز باهاش ارتباط بگیریم.
محمد: حالا تا ارتباط! کاش اینو نمیگفت. بگذریم. راستی واحد خواهران حواسشون به خواهر و مادر بابک هست؟
سعید: بله قربان. مشکلی نیست. دیروز هم چک کردند و خدا رو شکر مشکلی نداشتند.
محمد پاشد رفت سراغ مانیتور بزرگ و نقشه را زوم کرد روی منطقه هتل اوتانتیک.
محمد: مختصات دقیق اینجا را بدید بچه های اون ور. از حالا 24 ساعته میخوام این هتل و آدما و رفت و آمدش زیر بار باشه.
اما از یه طرف دیگه، در یک مکان نامعلوم، دو نفر، در یک اتاق با یک کامپیوتر و دو تا دستگاه شنود و ... در حال گوش دادن به صحبت های بابک با مادرش بودند.
نفراول: کدوم شهر؟
نفر دوم: بانه است! خودِ بانه.
نفر اول: مکان دقیق خونه مادر و خواهرش مشخصه؟
نفر دوم: آره. حوالی شهرک نور. بلوار عثمان آباد.
نفر اول: خوبه. بچه ها رو بفرست تحقیق. عکس مادر و خواهرش و کلا کوچه و محله اش را هم بفرستند.
#قسمت_سیزدهم
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 @mohamadrezahadadpour
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647C
🔖#مکالمات_عاشقانه
وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَآ أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِٓ ۗ إِنَّمَآ أَنْتَ مُنْذِرٌ ۖ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ
و كافران میگویند: چرا از سوی پروردگارش معجزهای [غیر قرآن] بر او نازل نشده؟ تو فقط بیمدهندهای [نه اعجاز كنندهای كه هر زمان هر كس و برای هر هدفی غیر منطقی بخواهد، دست به اعجاز بزنی] وبرای هر قومی هدایتكنندهای است. (۷)
رعد - 7
#هرروزباقرآن
#با_من_حرف_بزن
#مکالمات_عاشقانه
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔴جذب نیروی جهادی🔴
✅ ویژه کارگروه بنات الزینب، کارگروه جوانِ زینبیه گلشهر کرج:
سلام دخترا😍😍
اگر دغدغه کار فرهنگی دارید و دوست دارید مشغول کار فرهنگی بشید و شرایط زیر رو هم دارید به ما پیام بدید:
▶️ @Babaei_Banat
🔻شرایط:
1️⃣مجرد
2️⃣ساکن کرج
3️⃣حداقل ۱۸ سال
4️⃣دارای تفکر خلاق
5️⃣دارای روحیه کار گروهی
6️⃣دارای روحیه ودغدغه فرهنگی و تربیتی
7️⃣آشنایی با نرمافزارهای ویرایش فیلم و عکس
اینکه چه کاری قراره انجام بدیم رو بعد از پیام شما توضیح میدیم خدمتتون🌹
╔"═••⊰❤⊱••═''╗
@banatozeynab
╚-═••⊰❤⊱••═-╝
31.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖#جهاد_تبيين
🎥 روایتی از پانصد روز
ریاستجمهوری رئیسی
#جهاد_تبیین
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #خبرهای_خوب:
🔴 ذوقزدگی پزشکان هندی از یک دستگاه پیشرفته ساخت ایران!
🔸وقتی جراح تومور اصلی سرطانی رو از بافت پستان جدا میکنه، باید بررسی کنه که بافت حاشیه تومور در بدن سالمه یانه! یک قسمت از بافت حاشیه تومور رو از پستان جدا میکنن و میدن آزمایش. این آزمایش یک ساعت طول میکشه! تو این یک ساعت بیمار بیهوشه و تیم جراحی تقریباً بیکارند و منتظر جواب!
پروفسور عبدالاحد یکی از نخبههای ایران در زمینه تولید دستگاههای پزشکیه! همراه با تیمش یک دستگاه درست کردند که در کمتر از یک دقیقه تشخیص میده اون بافت حاشیه تومور در بدن دارای ضایعات تومور هست یانه. یعنی ۵۰دقیقه عمل کوتاه میشه. یعنی تیم جراحی میتونه چند عمل دیگه انجام بده و کلی مزایای دیگه که چون تخصصیه اینجا مجال توضیح دادنش نیست.
این دستگاه نزدیک دو ساله که در تهران کار میکنه و تیمهای متخصص جراحی سرطان ازش استفاده میکنن و بسیار راضیاند ازش.(ثبت اختراع آمریکا هم داره)
امروز یک تیم از هند اومده بود تهران که از این دستگاه بخرند
اول براشون در یک نشست علمی توضیح دادند که مبانی عملکرد این دستگاه چیه و بعد هم با حفظ پروتکلهای بهداشتی و درمانی چند جراح متخصص هندی به همراه تیم جراح ایرانی رفتند اتاق عمل تا عملکرد دستگاه رو در حین عمل جراحی از نزدیک ببینند. عکس العملشون بعد از عمل جراحی دیدنی بود!
با ذوق زدگی از دستگاه تعریف میکردند. میگفتند بینظیره و چقدر مشکل مارو حل میکنه و گویا قرار شده ده بیمارستان هند با این دستگاه تجهیز بشه. دم پروفسور عبدالاحد گرم که تو روزای سخت وظیفهاش رو عالی انجام میده. دمش گرم که واقعا به مردمش خدمت میکنه. مونده و آباد میکنه
#خبرهای_خوب
#مومن_شاد_زندگی_میکنه
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #هرروز_غروب_باشهدا :
شب اومد خونه چشماش از بیخوابی قرمز شده بود،
رفتم سفره بیارم نذاشت!
گفت: "امشب نوبت منه، تو استراحت کن"
گفتم: "تو بعد از این همه وقت خسته و کوفته اومدی.."
نذاشت حرفم تموم بشه بلند شد و غذا رو آورد..
بعد غذای مهدی رو با حوصله بهش داد و سفره رو جمع کرد.!
بعد چایی ریخت و گفت: «بفرما».
محبّت اگه محبّت واقعی باشه تو همه حالات هم محبت هست..!
(به روایت همسر شهید)
🔰 برای شهید محمدمهدی همت صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید.
#شهید_محمدمهدی_همت
#شهیدانه
#صلوات
#هرروزباشهدا
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f