eitaa logo
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
2.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
229 فایل
☎️ تلفن تماس: ۳۴۶۴۲۰۷۲- ۰۲۶ 👥 ارتباط با مدیریت کانال: @admin_zeynabiyeh غنچه های زینبی: @ghonchehayezeynabi ریحانه الزینب: @reyhanatozeynab بنات الزینب: @banatozeynab فروشگاه: @zendegi_salem_zeynabiyehgolshahr کتابخانه: @ketabkhaneh_zeynabiyeh
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ وقتی به آن‌ها می‌گویند: «در جامعه خرابکاری نکنید»، جواب می‌دهند: «ما مشغول اصلاح جامعه هستیم و بس!» بقره۱۱ 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 🔺 خاطره پدرونه (۱): رفته بودیم جیگرکی بابام گفت خوشم نمیاد تو بشینم نشستیم بیرون بعد نشست سر صندلی حواسش نبود پشتش جوبه! رفت رفت رفت یهو افتاد تو جوب😂🙈 🔺 آیدی دریافت آثار شما عزیزان: 🆔 @YaMahdi_Salam 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 🔺 خاطره پدرونه (۲): روز عروسی ام قرار شد بابام خودش منو ببره آرایشگاه... گفت داماد بیاد دنبالت. صبح خیلی زود بود، و آخرین باری بود که دوتایی صبح از خونه میرفتیم بیرون... بعد از اون من فقط مهمونِ خونه شون بودم... وقتی پیاده شدم، جلوی در آرایشگاه با بغض گفت: بابا خیلی زوده! کاش یک ساعت دیگه می موندی.... 🔺 آیدی دریافت آثار شما عزیزان: 🆔 @YaMahdi_Salam 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 🔺 خاطره پدرونه (۳): من می خواستم یه خاطره از پدرم که در قید حیات نیستن براتون ارسال کنم. یه روز پدرم با ماشین داشتن من رو می بردن مدرسه که وسط راه بنزین ماشین تمامم شد و ماشین خاموش شد. من هم دیرم شده بود... پدرم سریع از ماشین پیاده شد، در این هنگام یکی از هم محله ای ها با موتور از اون مسیر داشتن عبور می کردن که پدرم فورا موتور ایشان را گرفت و گفت من دخترم رو می رسونم مدرسه و زود موتور رو بهت بر می گردونم. من هم اولین بار بود که موتور سوار می شدم کلی ترسیده بودم و شکم پدرم رو کلی فشار می دادم و بالاخره رسیدیم به مدرسه... روح تمام پدر آسمانی قرین رحمت الهی🙏 🔺 آیدی دریافت آثار شما عزیزان: 🆔 @YaMahdi_Salam 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 🔺 خاطره پدرونه (۴): به نام خدای علی به نام نامی عشق به نام خدای زاده کعبه. پدر! می‏خواستم درباره ‏ات بنویسم؛ گفتم: یدللّهی؛ دیدم، علی است. گفتم نان‏ آور شبانه کوچه‏ های دلم هستی؛ دیدم علی است. خلوص تو در عشق ورزیدن را نوشتم و روح تو را از هر طرف پیمودم، به علی رسیدم. روز مولود تورا روزپدر نامیدند،ای پدر یتیمان کوفه،شکوه پدرانه را تمامی پدران سرزمینم از تو آموختند. اکنون به خود می بالم که در وصف تو قلم بر دست گرفته ام، بهترین ذکر هر شبم، تورا فریاد میزنم: (اشهد ان علی ولی الله) پدرم، درهمه خاطره هایم پیداست پدرم، یک غزل خسته ولی پرمعناست. 🔺 آیدی دریافت آثار شما عزیزان: 🆔 @YaMahdi_Salam 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : رکورد شکنی صادرات غیرنفتی در سال ۱۴۰۱ با وجود تحریمها رئیس کل گمرک ایران: صادرات قطعی کالا‌های غیرنفتی کشور به استثنای نفت خام، نفت کوره و نفت سفید و همچنین بدون احتساب صادرات از محل تجارت چمدانی و صادرات خدمات فنی و مهندسی و برق در ۱۰ ماهه سال جاری بیش از ۱۰۳ میلیون تن و به ارزش ۴۵ میلیارد و ۳۰۰ میلیون دلار بود. 💢 این خبرها رو جایی پخش نمی کنن! پس شما رسانه باشید.... 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 ⭕️ آموزش قرآن کریم 🔹قابل درک و فهم برای همه 🔹جلگوگیری از اتلاف زمان 🔹 مهندسی تلاوت 🌀 دوشنبه ها ساعت ۱۰:۳۰ آیدی ثبت نام: @zeynabiye_amuzesh 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 : شهید حاجی زاده بی­‌نهایت صبور بود.! وقتی بحثمان می‌شد، من نمی توانستم خودم را کنترل کنم، یکسره غر می زدم.. و با عصبانیت می‌گفتم: "تو مقصری، تو باعث این اتفاق شدی.!" او اصلا حرفی نمی زد؛ وقتی هم می‌دید من آرام نمی شوم؛ می­‌رفت سمت در چون می دانست طاقت دوری اش را ندارم.. آنقدر به همسرم وابسته بودم که واقعا دوست نداشتم لحظه ای از من دور باشد. حتی جلوی مسجد رفتنش را می‌­گرفتم. او هم نقطه ضعفم را می­‌دانست و از من دور می­‌شد تا آرام شوم.. روی پله جلوی در می­‌نشست و می­‌گفت هر وقت آرام شدی بگو من بیام داخل! اصلا داد زدن بلد نبود.. 🔰 برای شهید رضا حاجی زاده صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید. 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔖 بسم الله الرحمن الرحیم ✍محمدرضا حدادپور جهرمی 🔹🔹فصل دوم🔹🔹 «« قسمت سی و دو »» سه سال بعد_ ترکیه_ رستوران ساحلی بابک در قسمت ساحلی یک رستوران نشسته بود ساعت ۷ و ۵۹ دقیقه بود و فقط ۱ دقیقه تا برگزاری کلاس برخط زمان داشت. به محض اینکه در یک بازی نرم‌افزاری حاضر شد و تیک«خودم‌هستم» فعال و کلمه عبور را وارد کرد وارد صفحه ای شد که نمی دانست کسی دیگر به جز خودش حضور دارد یا خیر؟ فورا هندزفری گذاشت و به سخنان خانمی جوان و حدودا بیست و پنج ساله توجه کرد: «درود! به شما تبریک میگم که با موفقیت در مراحل قبلی تونستید به مرحله تکمیلی آموزش های موسسه ایرانیان بدون مرز، وابسته به وفاداران به شاهزاده پهلوی حاضر بشید. شما در این دوره ۲۰ ساعت آموزش خواهید دید که پس از آن یک کار عملیاتی به شما واگذار خواهد شد و در صورت موفقیت در آن وارد زندگی جدیدی خواهید شد. استاد این دوره آقای شوربخت هستند و به موضوع «شیوه های تقرّب و جمع آوری اطلاعات» خواهند پرداخت اما قبل از شروع شدن کلاس، لازم به یادآوری است که از هرگونه یادداشت برداری پرهیز کنید. ثانیاً هیچ اثری از این کلاس برجای نگذارید. ضمنا اگر وقتی استاد از شما سوال پرسید و شما تا ۱۰ ثانیه به این سوال جواب ندادید ارتباط شما باکلاس در آن ساعت قطع خواهد شد. آخرین نکته هم این که در طول دو ساعت مدت زمان کلاس، به هیچ وجه از جلوی دوربین گوشی همراهتان تکان نخورید. اگر سوالی نیست کلاس را شروع کنیم.» بابک همان لحظه کلمه خیر را نوشت و ارسال کرد. در مکانی دیگر که مشخص نبود کجاست، مردی حدودا شصت ساله با موهایی کم پشت و صورتی صاف و سیبیل بزرگ روبروی سیستم نشسته بود و دید که ۱۳ نفر کلمه خیر را برایش ارسال کردند. لحظاتی گذشت و وقتی چهره خود را به جای چهره آن خانم در صفحه دید کلاس را شروع کرد: «درود! درود در این صبح پاییزی به شما فرزندان عزیزم. شوربختم اما از آشنایی با شما احساس سپید بختی کامل دارم. از نازنین عزیز ممنونم. مدیریت عالی نازنین به آدم انرژی میده. چهره های شما را که نگاه می کردم ماشالله همه جوون و خوشگل و با انگیزه. شماره ۸ شما چند سالته دخترم؟» شماره هشت نوشت: ۲۶ سالمه شوربخت: ماشالله! خیلی خوشگلی. خیلی ظرفیت داری. تحصیلاتت چیه؟ شماره هشت نوشت: ارشدم تمام نشد. شوربخت گفت: دانشجوی اخراجی هستی عزیزم؟ شماره هشت نوشت: آره استاد. شوربخت گفت: تلافی میکنیم. نگران‌نباش. درود بر تو. شماره ۱۳ شما چند سالته؟ شماره ۱۳ نوشت: ۳۴ سالمه. شوربخت گفت: ماشالله یک مرد کامل و پخته به نظر می‌رسی. تحصیلات شما چیه؟ 🆔 @mohamadrezahadadpour 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
⚜ بسم الله الرحمن الرحیم ⚜
🔖 قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَىٰ جَهَنَّمَ ۚ وَبِئْسَ الْمِهَادُ به بی‌دین‌ها هشدار بده: «به‌همین زودی‌ها شکست سختی می‌خورید. روز قیامت هم، دسته‌جمعی به جهنم برده می‌شوید و آنجا بدجایگاهی است!» آل عمران ۱۲ 🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 🔺 خاطره پدرونه (۵): 🥀 چند سال پیش که بنده حدود هفت هشت ساله بودم با پدر جان رفتیم بازار خرید☺️ من از پشت ویترین یک مغازه کفش فروشی یک کتونی صورتی خوشگل که روش کش داشت توجه ام جلب کرد منم که عاشق رنگ صورتی🙃 خلاصه پدر مشغول تلفنی حرف زدن بودنو داشتیم از کنار مغازه رد میشدیم منم دست پدرو گرفته بودمو هی میگفتم بابا من اون کتونی کشی رو میخوام😅 پدر هم میگفت صبر کن تا حرفم تموم بشه تا اینکه رفتیم داخل مغازه و پدر که حسابی هول شده بود به فروشنده گفت: آقا کش کشی چنده؟😂😁 🔺 آیدی دریافت آثار شما عزیزان: 🆔 @YaMahdi_Salam 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 : 🔴خانم کناری‌دیل، ۱۷۵ دقیقه با دستای بسته شنا کردی اما برا هیچکدوم از مدعیان حقوق زن مهم نبودی و تو هیچ رسانه‌ای برات سوت و کف نزدن چون نیت کرده بودی به عشق شهدای غواص رکورد ثبت کنی!🇮🇷 💢 این خبرها رو جایی پخش نمی کنن! پس شما رسانه باشید.... 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
این مجموعه با محوریت شناخت فرمول‌های مهم انسان‌شناسی، برای تمامی گروه‌های سنی بالای ۱۸ سال، مناسب می‌باشد. علاوه بر این بصورت کاملاً مهندسی با سیرِ محتوایی به گونه‌ای هماهنگ شده است که والدین می‌توانند این فرمول‌ها را بطور کامل آموخته و برای جهت‌دهی به محتوای داستان کودک بسمت هدف مورد نظر ما را یاری نمایند. - شُروعِ شُدن ـ خانه‌ای برای شُدن - به سمت شُدن - معلمی برای شُدن سفارش کتابها بصورت تک‌جلد📗 یا بصورت پکِ چهارتایی📚 و مادران جوان چهار فرزندی👼 با تخفیف ۱۰ درصد ارائه می شود برای اطلاع از قیمت کتاب ها به آیدی زیر @Shahid218 مراجعه فرمایید 🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f