🔖 #بدون_شرح:
🔹باران بهاری در حرم پدری، نجف اشرف.
من سکوت میکنم
و تو لحظه ای زیر باران باش...
#ایران_قوی
#امام_زمان
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#هرروز_غروب_با_شهدا:
از خواهران می خواهم که:
حجابشان را مثل حجاب حضرت زهــرا(س) رعایت بکنند
نه مثل حجاب هاۍ روز...!
چون این حجاب ها بوی حضرت زهرا(س) را نمیدهد..
امام زمان(عج) را تنها نگذارید!
از برادرانم میخواهم که:
غیر حضرت آقا حـرف کـس دیگرۍ را گوش ندهند،
جهان در حال تحول است،
دنیا دیگر طبیعی نیست..
🔰برای شهید محمدهادی ذوالفقاری صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمائید.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#هرروزباشهدا
#صلوات
#شهیدانه
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#نهج_البلاغه:
🔰 وَ قَالَ (عليه السلام): مَاءُ وَجْهِكَ جَامِدٌ، يُقْطِرُهُ السُّؤَالُ؛ فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ.
و درود خدا بر او، فرمود:
آبروى تو، چون يخى جامد است كه درخواست آن را قطره قطره آب مى كند، پس بنگر كه آن را نزد چه كسى فرو مى ريزى.
📚 نهجالبلاغه _ حکمت ۳۴۶
#نهج_البلاغه
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#داستان_تقسیم
بسم الله الرحمن الرحیم
✍محمدرضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل دوم🔹🔹
««قسمت هشتادو سوم»»
عامل دوم دید داره موتوری دور میشه. فورا دست کرد تو جیبش و همین طور که داشت میدوید، میخواست ریموت رو بیاره بیرون که ریموت افتاد رو زمین و دوسه متر ازش دور شد. عامل دوم که مشخص بود از اون وحشیاست، خودشو فورا اندخت رو زمین و ریموت رو برداشت و شروع به دویدن کرد.
مدنی دقیقا رسیده بود به مدرسه دخترونه. مدرسه تعطیل شده بود و همه دخترا اومده بودن بیرون و فضای خیابونِ جلوی مدرسه خیلی شلوغ بود. مدنی فریادشو بیشتر کرد و گفت: خانم برووووو ... بروووو کنار .... برو گفتم ...
فقط دو سه متر از درِ مدرسه دورتر شده بود که یهو یه ماشین از سرویس مدارس، درِ سمتِ خیابونش باز شد و از شانس بدِ مدنی، جلوی راهِ اون سبز شد. مدنی و موتور و اون عامل بیهوش با شدت به در و ماشین برخورد کردند.
مدنی که دستش به شدت آسیب دیده بود به زور پاشد و دید عامل دوم داره فاصله خودشو با اونا کمتر از دویست متر میکنه. کجا؟ دقیقا شلوغترین نقطه به مدرسه و دخترا و والدین و ...
حالا تو همون لحظه، دخترا سرشون از سرویس درآورده بودند و داشتند به مدنی فحش میدادن و اهانت میکردند: مگه کوری؟ ترسوندیمون ... کثافت مگه رانندگی بلد نیستی؟
مدنی صبر نکرد. دید عامل دوم داره میاد. یه یاعلی دیگه گفت و عامل اول رو بلند کرد و انداخت رو کولِشو شروع به دویدن کرد.
دخترا که دیدن یه ریشی، یه بدون ریش انداخته رو شونه هاش و داره میدوه، یکیشون گفت: این لابد بسیجیه و داره یه بیچاره رو با خودش میبره. نگاه کن چقدر نامرده!
بعدش دخترا یک صدا شروع کردند: ولش کن ... ولش کن ... ولش کن ...
عامل دوم ریموتو درست تو دست گرفت. میخواست بزنه که دید کار نکرد.
مدنی با آخرین سرعت میدوید. کسی که رو کولِش بود وزن کمی نداشت و حتی هیکلش از مدنی بزرگتر بود. به خاطر همین مدنی زیرِ فشار اون نامرد داشت تحمل میکرد و به قلب و کمر و گردنش خیلی فشار میومد.
دخترا که دیدند مدنی ول کن نیست، از سرویس پیاده شدند و افتادند دنبال مدنی و اونی که با خودش میبرد. و شعار میدادند: بی شرف! بی شرف! بی شرف! ولش کن ... ولش کن ... ولش کن ...
محمد و بقیه دیدند جمعیت زیادی از دخترا دارن دنبال مدنی میدوند و شعارهای زشت و زننده میدن. عامل دوم هم که دیگه فاصله اش کمتر از دویست متر شده بود نفس نفس زنان به اونا نزدیکتر میشد.
در همون لحظات بود که محمد به سعید گفت: سعید نیرو انتظامی!
سعید فورا اقدام کرد. محمد به مدنی گفت: نرو طرفِ ماشینا ... صدامو میشنوی؟ ... مدنی صدامو داری؟
عامل دوم داشت میدوید و میخواست برای بارِ دوم و مطمئن تر از دفعه اول، دوباره ریموت رو فشار بده که ناگهان یه موتوری با سرعت از بغلش رد شد. عامل دوم دید در چشم به هم زدنی، بین زمین و هواست و چنان ضربه ای پشتِ زانوی سمت چپش خورده و از پشت زدنش، که فقط آسمون رو دید و بعدش اینقدر محکم از پشت سر با سر و گردن اومد زمین که تمام وزنِ بدنش اومد رو گردنش و دیگه نفهمید چی شد!
موتوری که زد بهش، دو نفر بودند. نفر دوم فورا پرید پایین و رفت سراغ عامل دوم: آقا ... آقا ... ای وای ... خدا به دادم برسه ... آقا با شمام ... حالتون خوبه؟
نفر اول که راننده موتور بود تا حواس همه به کسی بود که محکم به زمین خورده، رفت از توی جوب، ریموت رو پیدا کرد و خاموشش کرد و گذاشت تو جیبش. بعدش هم صورتشو به شونه راستش نزدیک کرد و گفت: ریموت انفجاری از کار افتاد. تمام.
محمد که از مانیتور و قاب دوربین داشت همه صحنه ها را میدید، نفس راحتی کشید. رو خط مدنی اومد و گفت: دمت گرم. آسوده باش. نفر دوم رو زدیم. وارد خیابون اصلی بشو. یه تاکسی آبی رنگ منتظرته.
مدنی که دیگه داشت چشماش سیاهی میرفت از بس دویده بود، با هزار زحمت، مسیرشو ادامه داد و وارد خیابون اصلی شد. دید یه تاکسی آبی ایستاده. رانندش پیاده شد و با سرش اشاره کرد و در ماشینشو باز کرد. مدنی متوجه شد که خودشه. جوری که کسی متوجه نشه، رفت به طرفش و عامل انتحاری رو تحویل داد. راننده هم به محض اینکه عامل رو تحویل گرفت، همون لحظه اول با دقت و حساسیت، محل اتصال چاشنی رو قطع کرد و سوار ماشینش شد و با عامل انتحاری رفتند.
نیرو انتظامی دخترا رو آروم کرد. جلوی دویدن اونا به طرف مدنی رو گرفت.
دخترا همینطور که بعضیاشون کشف حجاب کرده بودند و بعضیاشون هم شعارهای زننده میدادند، به طرف مدرسه و سرویساشون برگشتند.
#قسمت_هشتاد_و_سه
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔@mohamadrezahadadpour
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2
🔖 #مکالمات_عاشقانه
🔰 أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوٓءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَآءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللَّهِ ۚ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ
🔹یا آنكه وقتی درماندهای او را بخواند اجابت میكند و آسیب و گرفتاریاش را دفع مینماید، و شما را جانشینان زمین قرار میدهد؟ آیا با خدا معبودی دیگر هست اندكی متذكّر و هوشیار میشوند. (۶۲)
🔶نمل - 62
#هرروزباقرآن
#با_من_حرف_بزن
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#دعای_روز_ششم
بسم الله الرحمن الرحیم
💙 اللهمّ لا تَخْذِلْنی فیهِ لِتَعَرّضِ مَعْصِیتِکَ ولا تَضْرِبْنی بِسیاطِ نَقْمَتِکَ وزَحْزحْنی فیهِ من موجِباتِ سَخَطِکَ بِمَنّکَ وأیادیکَ یا مُنْتهى رَغْبـةَ الرّاغبینَ.
📸 عکاس خانم نسترن نظری
#رمضان
#ماه_رمضان
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
28.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙| صوت شهید آرمــٰان علـیوردی
📚 تاکید شهید بر داشتن طـرح مطالعاتـی از آغاز سال
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
#آرمان_عزیز
#شهید_آرمان_علی_وردی
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #طب_سنتی
ویزیت و مشاوره طب سنتی توسط یکی از برجسته ترین طبیب ها!
نامحدود کنارتان هستیم! کنارمان باشید 🤝
#طب_سنتی
#مشاوره
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔 https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
زینبیه گلشهر کرج🇵🇸
🔖 #طب_سنتی ویزیت و مشاوره طب سنتی توسط یکی از برجسته ترین طبیب ها! نامحدود کنارتان هستیم! کنارما
⛔️توجه⛔️
اولین ویزیت سال جدید، روز ۲۹ فروردین ماه است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ رهبر سیاه پوستان آمریکا: 90 میلیون ایرانی اعتقاد دارند مهدی می آید و حاضرند برایش جان دهند.
مردم جذابی هستند...
دلتان نمی خواهد مثل مردم ایران باشید؟
💢 این کلیپ پر بود از امید
ببین و بخودت #افتخار کن و محکم تر ادامه بده که مسیر همینه...
#انگیزشی
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
صحیفه ۱۵ اسفند ☆☆☆.mp3
2.02M
🔖#صحیفه_سجادیه:
💠 تاحالا از خدا مقام #عندیت خواستی؟
📍کلاس صحیفه سجادیه
🎙استاد سرکارخانم نظری
#پادکست
#حسادت
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖 #هرروز_غروب_با_شهدا :
🌿 معمولا ماه رمضان بعد از نماز عصر حاج ابومهدی در دفتر خود در تهران با صوتی بسیار عالی یک جزء از آیات قرآن را تلاوت میکرد.
زمانی که حاج ابومهدی و حاجقاسم سلیمانی برای انجام عملیات حرکت میکردند، در صندلیهای عقب خودرو مینشستند و معمولا قرآن به دست داشتند و گاهی هم آیات قرآن را قرائت میکردند.
حتی حاج ابومهدی هر زمان که از مسالهای ناراحت میشد، برای رسیدن به آرامش آیات قرآن را میخواند. در سالهای آخر حیات حاج ابومهدی با او ارتباط نزدیکتری داشتم و شاهد بودم که در ماههای رجب و شعبان روزه میگرفتند و معمولا غذای سبک میخوردند.
🔰برای شهید ابومهدی المهندس صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمایید.
#شهید_ابومهدی_المهندس
#شهیدانه
#صلوات
#هرروزباشهدا
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#داستان_تقسیم
بسم الله الرحمن الرحیم
✍محمدرضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل دوم🔹🔹
««قسمت هشتادو چهارم»»
تهران-پل طبیعت
دو تا نفر با لباس دخترونه در حالی که روبروی هم وسط پل طبیعت ایستاده بودند، داشتند با هم حرف میزدند. یکیشون که مشخص بود چند سال سنش بالاتر هست و اسمش گیتی بود به اون یکی گفت: این انتخاب تو هست. به کسی مربوط نیست. تو میتونی ... تو میتونی اینطوری باشی.
رز که لاغر اندام تر و کوتاه قدتر بود گفت: میدونم اما همه به خاطر روحیه و رفتارام مسخره ام میکنن!
گیتی: درست میشه. یه کم که بگذره عادی میشه.
رز گفت: ولی خیلی سخته. خیلی. راستی چرا میگی یکی دو روز نیستی؟ بدون تو چیکار کنم؟
گیتی جواب داد: بعدا بهت میگم ... الان نمیشه ... قول دادم چیزی نگم ...
رز: این چیه که منم نباید بدونم گیتی؟ چیکار داری میکنی؟
گیتی گفت: نگران نباش! به زودی اتفاقی میفته و کاری میکنیم که دنیا صدامونو میشنوه و حقوق بشر به فریادمون میرسه.
رز: راس میگی؟
گیتی: آره به جون خودم. یه کم بخند. بذار منم خوشحال برم.
رز: نگرانم. حداقل گوشیت پیشت باشه.
گیتی: نمیشه اما ... باشه ... یه کاری میکنم ...
رز که اشک تو چشماش حلقه زده بود گفت: گیتی ... گیتی ... من ...
گیتی انگشت اشارشو رو لبای رز گذاشت و هیس گفت و بعد از چند لحظه گفت: این کارو با من نکن ... بذار یه جای بهتر بهم بگو ... فقط یکی دو روز صبر کن ... آدرس و ساعتو بهت میگم ... با بچه ها بیا اونجا ...
رز: باشه ... منتظرتم
گیتی: منم منتظر اون روزم.
🔷🔶🔷🔶🔷🔶
ده دقیقه بعد از انتقال اون دو تا تروریست، صدرا و مسافرش از راه رسیدند. هنوز خیابون شلوغ پلوغ بود. صدرا با موتورش آهسته آهسته از لابه لای جمعیت و ماشینا رد میشد. حواسش به نگاه های پر حسرت شبنم به مدرسه دخترونه و زندگی و رفت و آمد پر جُنب و جوش مردم بود. ازش پرسید: خانم اینجا قرار داشتید؟ کجا وایسم؟
شبنم که داشت از حرص و عصبانیت میسوخت جواب داد: هر جا لازم باشه بهت میگم. تو حواست به رانندگیت باشه.
🔶🔷🔶🔷🔶🔷
همین طور که تصویر شبنم و صدرا از روی مانیتور بزرگ سالن پخش میشد که در حال گَز کردن خیابون بودند، محمد به سعید گفت: برو رو خط مجید.
مجید اومد پشت خط و گفت: بفرمایید قربان!
محمد پرسید: مجید سه چهار تا وَنی که داشتن میرفتن خیابون انقلاب کجا هستن؟ کی دنبالشونه؟
مجید گفت: 500 فرستادم دنبالشون. ارتباط بگیرم؟
محمد: نه. خودم ارتباط میگیرم. فقط ببین ... احتمالا دو تا مهمون ویژه داری.
مجید گفت: چشم. حواسم هست.
محمد رفت رو خط 500 و گفت: اعلام موقعیت!
500: چهار تا ون دارن از چهار مسیر متفاوت میرن. یکیشون از طرف صدر. یکی دیگه از طریق همت و ...
محمد: کدومشون مهمتره؟
500: مشخص نیست. ولی ونی که داره از همه تندتر میره، یه عجله خاصی داره.
محمد: بسیار خوب. حواستون باشه.
محمد به واحدهای مستقر اطراف میدون انقلاب گفت: مهمونا تو راهن. حواستون باشه.
500 فورا اومد پشت خط: قربان از ونِ شماره یک داره یه پیامک به بیرون ارسال میشه!
محمد: جالبه. مگه وقتی تو ویلا بودند، گوشی همراه اینا رو ازشون نگرفتند؟
500: تا جایی که من اطلاع دارم بله. ولی مثل اینکه این دختر خانم با خودش یه همراه داره.
محمد گفت: متن پیامک بفرست رو سیستمم.
متن پیامک این بود: های عشقم.
-های هانی. کجایی؟
-داریم میاییم.
-خیلی وقته منتظرتم. زود بیا.
-باشه. کیا باهاتن؟
-هستن بچه ها. تنها نیستم.
#قسمت_هشتاد_و_چهار
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔@mohamadrezahadadpour
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2
🔖 #مکالمات_عاشقانه
❣️الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
❣️[بازگشتگان به سوی خدا] كسانی [هستند] كه #ایمان آوردند و دلهایشان به یاد خدا آرام میگیرد، آگاه باشید! دلها فقط به #یادخدا آرام میگیرد
🔸سوره رعد/۲۹
#هرروزباقرآن
#با_من_حرف_بزن
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
🔖#دعای_روز_هفتم
بسم الله الرحمن الرحیم
❤️ اللهمّ اعنّی فیهِ على صِیامِهِ و قیامِهِ و جَنّبنی فیهِ من هَفَواتِهِ و آثامِهِ وارْزُقْنی فیهِ ذِکْرَکَ بِدوامِهِ بتوفیقِکَ یا هادیَ المُضِلّین.
📸 عکاس خانم نسترن نظری
#رمضان
#ماه_رمضان
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖#میخواهم_زن_باشم_دو
با آنیموس و آنیما آشنا شو😉
🔺#قسمت_اول
🌀 کلاس میخواهم زن باشم ۲
🎙استاد سرکار خانم نظری
#میخواهم_زن_باشم_دو
#اگر_اهل_دلی_بسم_الله
#اینان_جوانان_زینب_اند
🆔https://eitaa.com/joinchat/589168647Cd580981c2f