eitaa logo
˼ رف‍یق چادرۍ !' ˹
3.6هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
373 ویدیو
155 فایل
⸤ بسم‌رب‌الشھداء🌿'! ⸣ • . "هل‌من‌ناصرینصرنـے❔" 🌱|مـےشنوۍرفیـق؟! امام‌زمـ؏ـانمون‌یـٰارمۍطلبـد♥️!(: ــــــ ـ🌼. اِرتباط، @Katrin_a ˘˘ شروط: @Shartha ! • . - اللھم‌عجل‌لولیک‌الفرج(꧇︕
مشاهده در ایتا
دانلود
˼ رف‍یق چادرۍ !' ˹
از قاب هاۍ قشنگ سال‌های گذشته :))
بسم الله ...♥️ سلام رفیق ؛ روزت به قشنگی لبخندِ حضرت حجت :) این روزھا هرچقدر نزدیک‌تر به غدیر میشیم ، دغدغمون هم واسه رسوندنِ صدایِ این عید بزرگ ما بچه شیعه ها به مردم جھان بیشتر میشه🤍 هر چقدر به غدیر نزدیک میشیم هممون حالِ دلامون خوبتر میشه و میخوایم هرجوری شده خودمون رو عزیز دردونهٔ خدا کنیم اونم با تبلیغ غدیر 😌😍 چون هممون شنیدیم که تبلیغ این عید باعث آمرزش گناهان کوچیک و بزرگ میشه💜🤭 ما به رسمِ این سال هاو به حسب وظیفه تصمیم گرفتیم امسال هم یاعلی بگیم و به امید خدا استارت یه کار فرهنگی رو بزنیم به امید اینکه لبخند کوچیکی روی لب های حضرت مادر بیاد و دعای خیرشون رو بدرقه ی راهِ دخترانشون بکنن🥺... و توی این امرِ قشنگ و به‌یاد ماندنی نیازمندِ کمک های مالیِ شما هستیم🌸! 6063731113299151- عابدپور [ دست بوسِ شما : دخترانِ دیارِ اصفهان🥰 ]
هدایت شده از وَمَنْ‌يُؤْمِنْ‌بِاللَّهِ‌يَهْدِ‌قَلْبَهُ.🇵🇸
حق.
عَلـےُ؏مَعَ‌الحَق وَالحَقُ‌مَعَ‌عَلـے!
1_5549900541.mp3
979.6K
- در قبر چنان شعر بخوانم ز علی ؛ تا هر دو ملک ز شوق هو هو بزنند !♥️
هدایت شده از ⌗᎒𝙼𝚎𝚛𝚜𝚊𝙳¹³
ﺢُﺴﯿﻦْ𖽑💔ﻋ⃝⁾ ـــــــــــــــــــ هَوِیـِّتـْنـِ‌ه(: • 📃 𖽑
هدایت شده از ⌗᎒𝙼𝚎𝚛𝚜𝚊𝙳¹³
...ـجانۺ‌را ـگرفتـ (: ؛💔
هدایت شده از کانال حسین دارابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 این رو ببینید که چطور یک نیروی امنیتی خودش رو فدا می‌کنه تا تروریست مسلح رو سالم دستگیر کنه. راستی اگر آن تروریست بمب به خودش بسته بود، شهادت این نیرو هم قطعی بود ولی باز این کار رو کرد. این واقعی‌ترین تصویر نیروهای امنیتی است که روزاته تکرار می‌شود و هیج‌گاه دیده نمی‌شود. یا همین دو هفته پیش که ۴۳ بمب را در چند نقطه کشور کشف کردند و قرار بود محرم خونینی رو در کشور رقم بزنند و ده‌ها اقدام تروریستی دیگه که کشف شد و صداش در نیومد. اینها را نمی‌بینیم ولی اگر در یه کشور پنهاوری مثل ایران، تروریستی یه اسلحه تهیه کنه و مردم رو به رگبار ببنده، همه چیز رو فراموش می‌کنیم. دقیقا الان وقتشه که بگیم و چه مجاهدت‌هایی انجام میشه تا این امنیت برقرار بشه. شجاعت فدا‌کاری تربیت حسینی همه چیز را فداکردن و ... این هشت ثانیه را فراموش نکنید و نکنیم وگرنه تروریست‌ها همیشه هستند و زیرضربه هستند. | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
هدایت شده از ذوالجــــناح
برای چهارمین‌بار در جهان جراحی موفقیت‌آمیز پیوند سر در ایران انجام شد - در عمل بی‌سابقه‌ای در ایران و کم‌سابقه در جهان، ۲۵ مرداد امسال بیمار ۲۸ ساله با قطع کامل عروق گردن و نای تحت عمل جراحی قرار گرفت. این عمل کم‌نظیر بدون استفاده از پمپ قلبی و عروقی و فقط با استفاده از شانت‌های نگهدارنده(تولید بومی) انجام شد. - این جراحی در دنیا فقط ۳بار به صورت موفقیت‌آمیز انجام شده که بیمار پس از به هوش آمدن تکلم نداشته اما در ایران که برای نخستین‌بار این عمل انجام شده، بیمار پس از به هوش آمدن در سلامت کامل همراه با تکلم است. پ.ن: این خبر ارزش اینو داره که جهان رو باهاش منفجر کنیم🙂
هدایت شده از نو+جوان
🌺 شهریار شعر پارسی 😍 دوران مهم زندگی شهریار که او را ماندگار کرد... 🤔 شما چه شعرهایی از این شاعر بزرگ در خاطر دارین؟ 🌺 به‌مناسبت روز بزرگداشت سیدمحمدحسین بهجت تبریزی 🌺 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_khamenei
هدایت شده از ••کـآفـئـیـن"
مایل به همنشینی.. :)! https://eitaa.com/kafechi_112
هدایت شده از ‹ آیِ‌ھ ›
هر چیز معمولی، با شما قشنگ و خاطره‌انگیز می‌شه؛ هر چیز قشنگ، با شما فوق‌العاده... بارون قشنگه؛ ولی بارون تو حرم شما یعنی تماشای خود بهشت با کیفیت فول‌اچ‌دی (: آخه شما خود نوری حضرت‌رئوف... خود خود زیبایی... همه‌ی زیبایی. خورشیدی و نتابیدن تو کارت نیست؛ از تابش مهر شماست که زنده‌ایم و ادوست‌داشتن شماست تو قلب‌مون... اما تصدقت! محکم‌تر بغل بگیر ما رو... از بارون مهربونی‌ت خیس‌تر کن ما رو... ما همه‌ی وجودمون نیازه... ما هم دل‌مون قشنگ‌شدن می‌خواد مهربون... ‌ همه‌ی وجودمون فدای یه قطره بارونِ رو دستای خوشبختِ زائرهات...:)
نشر حداکثری الفراررررررررررر 🤩🇵🇸✊🏻 🔻 @seyyedoona
هدایت شده از نسکافه.
؛ ای غزه ، توکل کن و فریاد بکش زخمی شده ای ؟ بغض نکن ، داد بکش برخیز و به خونخواهیِ کودك هایت طوفان شو و خنجر به رخ باد بکش .
هدایت شده از 'حوض ِ ایلیـــاء-
•به نام حق• این روز ها ڪه تصاویر مختلفی از فلسطین میبینیم و آه می‌کشیم و بعد به کارهای روزمره مان رسیدگی میکنیم و دلخوشیم و خوشحال به کورسوی عذاب وجدانی که در قلب هامان روشن است و حق را ادا شده می‌دانیم ... در کنج خرابه های فلسطین ، کمی آنطرف تر از خرابه های شام ، دخترڪی از ترس به خود میلرزد و نمیتواند حتی اشڪ بریزد . خیلی منتظر پدرش بود ولی او نیامد ، هیچ کس دنبالش نیامد .. زیر آوار خانه‌ای ڪه قرار بود خانواده‌ای عمری در آن زندگی ڪنند ، مادری دل‌نگران بچه هایش جان میدهد و جان میدهد. ڪنار دیوار های غزه ، خواهر برادری نشسته اند که پدر و مادرشان جلوی چشم‌شان فروریختند و نیست شدند ! برادری که خواهرکوچکش را در آغوش گرفته و اشڪ هایش را پاڪ میڪند . حوالی همان دیوار، پدری، عروسک به‌دست به دنبال صاحب عروسڪ میگردد . آن پدر رفته بود تا زودبرگردد، چون دخترکوچولویش بھانه میگرفت. پدر رفت و برگشت ولی نه از خانه خبری بود ، نه دختری ... حالا اومانده و نوازش موهای عروسڪ.. کنار تخت بیماری ، مادر زجه میزند و پسرڪ‌ش را التماس میڪند تا نفس بِڪشد ، یڪبار دیگر اورا مادر صدا بزند ، برخیزد، بازی ڪند ، خانه نداشته را روی سرش بگذارد.. اما افسوس ڪه نه خانه‌ای مانده، نه پسری ؛ اوتنها مانده بین نداشته هایش که حالا تمام دارایی اش هستند! در همان بیمارستان، پزشڪی بالای سر مریضی ست‌ که نه سنی دارد نه ڪس و ڪاری . نوزادی سہ ماهه . . او باید با بیمارش چه ڪار ڪند ، نمی‌دانم . ڪجا برود و اورا به خانوادش برگرداند ، نمی‌دانم. فقط همین قدر بنویسم ڪه آن پزشڪ زخم های صورت نوزاد را با اشڪ هایش پاڪ می‌ڪند ... . تمام آنچه میگذرد بر اهل غزه ، خون دلی‌ست بر دل یڪ جھان و صاحب جھان ! روضه مجسم است آنچه میبینیم . غزه بھانه ای‌ست تا ما خود را بیابیم. ڪجای‌صحنه ایستاده‌ایم، همچنان تماشاچی این جوی‌‌خون هستیم و فاتحہ نثار میڪنیم ؟
هدایت شده از 'حوض ِ ایلیـــاء-
به قول شاعر که میفرماد: حسرت نخور ای دل که بهار دلم این بار است در سر طلبی ،در دل رمقی از وصل تو ای یار ، نگنجد کاین زخم پر از شور به درمان نیاید فردای ابد گر نرسد عشق تو بر سر بیچاره تر از مانده و رنجور منم ، من !
هدایت شده از 'حوض ِ ایلیـــاء-
روزت مبارڪ ڪوچولوی من ‌! عمر مادر امروز ڪه این نامه را برایت خون نوشت میڪنم ، قرار بود جشن مختصری در مھد ڪودڪ برگزار ڪنیم و برای همه بچه ها اسباب بازی بخریم . برای دختر ها عروسڪ موطلایی با دامن قرمز برای پسر ها هم ماشین و تفنگ . ڪیڪش را هم قرار بود خاله سلما تدارک ببیند و روی آن بزرگ بنویسد ، روز ڪودڪ مبارڪ ! هر ڪدام از شما هم یڪ دستوری میدادید ؛ میشود ڪیڪمان شڪلاتی باشد ؟ روی آن توت فرنگی هم میگذارید؟ عڪس روی ڪیڪ چیست؟ می‌شود یڪ دختر روی آن بڪشید؟ از دوماه قبل هر روز را لحظه شماری میڪردید و قند در دلهای ڪوچڪتان آب می‌شد . ڪوچولوی دوست داشتنی من ! امروز روز ڪودڪ بود و ڪل دنیا حواسش به دختر ها و پسر های مھد ڪودڪ خودش بود . جشن بزرگی برپا ڪردند و برای بچه ها اسباب بازی خریدند و ڪیڪ شڪلاتی ڪه چند تا توت فرنگی هم رویش بود.. ڪل جھان ، خصوصا یونیسف هم حواسش به ڪودڪان بود تا جشن حسابی به آنها خوش‌بگذرد. ! (خون در جگرم میجوشد و مینویسم گل یاسِ من!) اما انگار ڪسی حواسش به نوار کوتاه و باریک گوشه جهان نبود ڪه در خون ڪودڪان خود میغلتید ! یادشان رفته بود ڪه بچه های این سرزمین ، بچگی باید بڪنند ، هنوز زود است برای آنها ڪه بخواهند شاهد مرگ و تلقین و تدفین همه ڪس‌شان باشند. فراموش ڪرده اند ڪه امروز قرار بود دورهم بازی ڪنن و نترسند و نلرزند . دلبندڪم ! همین الان ڪه تو در ڪنار نیستی و نمیدانم از ڪجا نگاهم میڪنی ، روبروی در مھد ڪودڪ هستم . تقریبا فقط یڪ آجر از بازی خانه شما باقی مانده ... نه تو هستی نه خاله سلما نه ڪیڪ شڪلاتی نه اسباب بازی ها نه بچه ها ! من ِ از همه جا مانده با همان تڪه آجر ، جشنمان را دونفری برگزار ڪردیم. جای تڪ تڪ شماها خالی بود . عروسڪ ناز من ! تو از ڪجا مادر را تماشا میڪنی ڪه هر لحظه منتظرم از پشت سر من را در آغوش بگیری و دستان ڪوچڪ و عروسڪی ات را روی چشمانم بگذاری ، و من حدس بزنم ڪه دستان ڪدام فرشته ڪوچولو ڪف آسمان را به من نشان میدهد ؟ جان مادر ! این را یادم رفت بگویم ، چند روز پیش روی ساختمان های خرابه محله مان قدم میزدم ڪه به خانه خودمان رسیدم . چشمم به تڪه روسری گل گلی ات افتادڪه خاله زینب برایت خریده بود . از زیر آواره بیرونش کشیدم و فقط بوییدمش.. غرولند نڪنی ، این روز ها ڪه تو نیستی من اورا به جای تو نوازش میکنم و میبوسم . خیلی بوی تو را میدهد . درواقع اینجا همه چیز بوی تو و دوستانت را میدهد . پر حرفی ڪردم نازنینم ولی هنوز دلم پر است از حرف و بغض . روزت مبارڪ عمر مادر . گل پرپر من . ڪودڪ من .
هدایت شده از 'حوض ِ ایلیـــاء-
احوال پدری‌ست در ڪنج ِ گوشهٔ دنیا قول میدهم در آن عڪس دخترڪوچڪش را در لباس عروس هم دیده . لبخند میزد و چشمانش پر از گذشتن است برای ، ولی خب ، پدر است ؛ مگر می‌شود پاره وجودش را ، خون آغشته به تنش را در آغوش بگیرد ، رنگ به رو نداشته جانش را ببیند ، گردن بی ثبات شیرین زبانش روی شانه‌اش بند نشود و جگرش چاڪ نخورد ؟ ( چه روضه مجسمی . . . ) شاید باخودش زمزمه میڪند : جان پدر تو ڪه اینقدر ساڪت نبودی ! موهایت ڪه همیشه شانه ڪرده بود چرا این همه پژمرده شده ؟ روی ناخن هایت لاڪ قرمز ڪشیده بودی ، چرا نمیتوانم از رنگ پوستت تشخیص دهم ؟ چرا چشمانت بازیگوشی نمیڪنند ؟ گوشواره هایت ڪجا هستند ؟ ڪفش های صورتی بنددارت ، همان هایی ڪه از پشت ویترین مغازه نشانم دادی ، آنهارا ڪجا درآوردی ؟ حرف بزن شیرین من . گل پژمرده عمرم! برایت درد دل ڪنم .؟ امروز اولین روزی بود ڪه تعداد شھدا ڪم بود . خیلی عجیب تر از ۵۰ روز گذشته بود . اهالی شھر انگار ڪه تازه متوجه نبودن عزیزانشان شده بودند ، به فڪر عزاداری افتاده بودند . از همدیگر سراغ قبور شهید شان را میگرفتند . چند خواهر برادر ڪوچڪ ، ڪنار بیمارستان زیر سایه درخت ، تنگ هم نشسته بودند و دست هم را محڪم گرفته بودند . پسری ڪه انگار برادر بزرگترشان بود ، موهای خواهر ڪوچڪشان ڪه تقریبا همسن تو بود را میبوسید و سعی میڪرد سرگرمش ڪند . خواهر دیگرشان از ڪمی آنطرف تر یڪ قرص نان گرفته بود و می‌آورد تا باهم بخورند . داغ بود ، نان را این دست و آن دست میڪرد تا نسوزد ، لبخندش آنقدر حقیقی بود ڪه انگار دنیا را تحفه‌ای به‌دست گرفته بود و می‌آورد . همانطور ڪه می‌دوید و می‌آمد به زنی خورد ڪه حدودا سی ساله بود ، لبخند زد و بازهم دوید. آن زن حالش گرفته بود . انگار ڪه چیزی راه گلویش را گرفته باشد و خفه‌اش ڪند . ڪمی جلوتر رفت و نشست ڪنار همسرش ، اورا می‌شناختم. اوایل بمباران ها می‌گفت بچه هایش در خان یونس هستند و او و همسرش قبل از جنگ برای دیدن خانوادش به غزه آمدند . آن روز میگفت دو هفته است ڪه از آنها خبری نیست ، از حال و روز خودش و همسرش پیدا بود هنوزهم بی خبراند . در گوشی بگویم؟ در این شهر خیلی ها از آتش بس ، سینه شان آتش گرفته .. وقتی نبودن تڪه های وجودشان را حس میڪنند و زمان را ڪش دار تر از همیشه درڪ میڪنند ، قلبشان آتش میگیرد . شاید شمایلی به پاهای ڪوچڪ تو داشته باشد جانشان ! عروسڪ من ! گفتنی ها ڪم نیستند اما میدانم حوصله‌ات نمیڪشد تا تمامش را برایت بگویم . (گوش های تو طاقت این حرف ها را نداشت ، من در گوش تو تنھا لالایی خوانده بودم ، حالا چطور به خودم بقبولانم ... گوش هایت به صدای سوت بمب فسفری عادت نداشتند . ) این یڪی را بگویم دیگر تمام می‌شود ، امروز ڪه ڪنارت بودم ، به این فڪر میڪردم ڪه قرار بود در مسجد الأقصی چادر گلدار قرمزت را سر ڪنی و من از تو عڪس بگیرم ! ڪه نشد . . اما . . تمامش فدای فدای . پ‌ن: ما گر ز سر بریده میترسیدیم در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم !
هدایت شده از 'حوض ِ ایلیـــاء-
آتش،بس؟ نه این آتش هنوز ادامه دارد . اگر من حواسم جمع این جهنم ِبهشت صفت نیست ؛ حجتی نیست بر نبودنش . می‌دانی که هنوز هم غزه زیر آتش است؟ وقت استعاره و کنایه و تشبیه نیست. دنیا عجول تر از آن است که معطل رقص کلام من باشد . او کار دارد ، هنوز بمب مانده تا برسر غزه و اهلش فرود بیاورد . باید برود ! کسی که بی‌خیال و ساکت است و حتما پایش را می‌خورد ؛ من و شاید تو هستیم . صدر اخبارمان دستگیری یک دفتر نقاشی ست . اختلاس ِ نمی‌دانم چند میلیاردی چای دبش . چه خبر های مهمی !! دنیا برعکس شده . حقوق بشر سرگرمی اش هر چیزی جز حقوق بشر شده . -چقدر نامش تهوع آور است- انسان های اروپایی هر روز در خیابان هاهستند . فریاد می‌زنند . آزادی فلسطین ... برخی از مسلمانان .. نمی‌دانم چه غلطی می‌کنیم ! حتی دیگر هشتگ های داغ ایتاهم از فلسطین سرد شده . اما خب ، ما همیشه اخبار روز را دنبال می‌کنیم . فلسطین به یکی دو ماه قبل برمیگردد ! قدیمی شده . حالمان خوب نیست . اصلا حالی مان هم نیست. نمی‌دانم گینسی ها حواسشان هست ، بزرگترین قبرستان جهان در حال تشکیل است یا نه ؟
هدایت شده از کانال فعالیت های پرورشی دبیرستان فرهنگ دو
36.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹بدون تعارف با دبیران و دانش آموزان دبیرستان فرهنگ پیشنهاد دانلود👌