eitaa logo
آه ...
64 دنبال‌کننده
514 عکس
58 ویدیو
1 فایل
کانال آه ... روزانه نویسی... #آھ اسمےست‌ازاسماءالله باورندارین‌؟سرچ‌کنین کپی ممنوع💯 . . . . . . . . . از شهدا می‌نویسیم... @Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 چهارشنبه و پنجشنبه هام خیلی شلوغه اونقدر شلوغ که شبها معمولا سردرد دارم ولی... هم سردرد رو باید به روی خودم نیارم هم عاشق این شلوغی ام پ.ن سمت چپ: مسافتی که رفتم سمت راست: مسافتی که مونده بود و باید میرفتم 🤏مونده بود قله رو فتح کنم😎
🥀 همین داغ ترکش زمخت که از انسان رشیدی همچون سردار عزیز، تکه دستی باقی می گذارد برای اهلش، چنان خواستنی میشود که "احلی من العسل"ـش می نامند آه... ای خواسته‌ی از عسل شیرین‌تر، کاش که لایقت بودم... ...
🥀 رفتنمان از کنار شهدا بود برگشتنمان در کنار شهدا... خدایا تو شاهد باش در دنیا دویدیم با شهدا باشیم کمک کن شهیدانه زندگی کنیم و شهیدانه از دنیا برویم.. به وقت تشییع رئیس جمهور شهید ... بماند یادگار
🥀 من با تمام وجود، طعم دوری از امام را چشیده‌ام... آن روز که به خیمه ام آمدند، تنهای تنها مرا به اسم صدا زدند و فرمود: پسر فاطمه را یاری نمی‌کنی؟! هنوز طعم تلخ آن پیشنهاد احمقانه که به امام دادم ، کامم را زهر می‌کند اسب و شمشیرم را پیشکش کسی کردم که مرا می‌خواست نه مالم را حتی جسمم را نمی‌خواست بنا داشت روحم را به جایگاه ابدی‌اش برساند اما من چه کردم؟؟؟ هنوز هم شرمم می‌آید بگویم😔 صریح و بی‌پرده به او گفتم خودم را اگر بخواهی؟؟؟ نه! نمی‌توانم یاری‌ات کنم!!! چه کردم با خودم؟؟😔😔 کپی ممنوع
🥀 امام وقتی دیدند قصد کرده‌ام در گرداب تباهی فرو بروم باز هم به روشنی و سعادت، دعوتم کردند اما من... این منِ غافل چرا ندانستم امن‌تر از درگاه امام برحق جائی نیست؟؟ فرمودند: اسب و شمشیرت به چه کار من می‌آید؟؟ می‌خواهم راهی نشانت دهم که در دنیا و آخرت سعادتمند شوی... اما من گمراهی و بدعاقبتی را انتخاب کرده بودم😔 در آخر فرمودند: پس آنقدر دور شو که صدای مظلومیت مرا نشنوی... و من دور شدم تنهایش گذاشتم کپی ممنوع
🥀 بارها و بارها این صحنه‌ی زندگی‌ام برایم مرور میشود... عبیدالله بن حر جعفی سال ۶۱ هجری بودم در نمایشنامه‌ای که موقع تمرین پوست کارگردان را با خنده‌های گاه و بیگاه‌مان کندیم و جان نویسنده را به لب آوردیم با اضافه کردن الفاظِ من‌درآوردی به متن... اما روز اجرا... آن وقتی که زهیرِ نمایشنامه به دنبال امام راه افتاد حقیقتا خود را جامانده‌ای دیدم که سعادت یاری امامش را نداشت... آن دیالوگ‌ها را با هزار جان کندن همراه بغض ادا کردم و حسرت جاماندن، اشک شد و بارید... کپی ممنوع
🥀 چند سال از آن نمایش از آن بغضِ جاماندن از آن یاری نکردن، می‌گذرد اما... هنوز بعضی وقت‌ها می‌نشینم با خودم فکر می‌کنم آن عبیدالله که یاری نکرد، حالا تو... یاری می‌کنی امام زمانت را؟ امام زنده‌ای که هر روز ندای "هل من ناصر"ش در تمام جهان می‌پیچد و فقط اندکی، لبیک می‌گویند... کپی ممنوع
🥀 خدایا من یکبار در دنیا طعم تلخ یاری نکردن امام را با ذرات وجودم درک کردم رحم کن بر من نگذار بار دیگر تکرار شود... این بار میخواهم حر باشم، زهیر باشم که وقتی امام، یاری خواست آزاد و شیفته، لبیک بگویم... کپی ممنوع
🥀 محبوبم... امروز دلم بدجور بهونه شما رو میگیره😔
🥀 "من دلم را دار خواهم زد..." هر کسی یه نقطه شروع داره اما کاش نقطه شروع من اینقدر دیر نبود کاش همونجا تو تشییع شهید جواد محمدی دلم رو دار زده بودم
🥀 دیگه دیشب زمین خوردم و مجبور شدم امروز مثه بچه آدم بشینم یه گوشه😂😅