eitaa logo
آه ...
67 دنبال‌کننده
637 عکس
73 ویدیو
1 فایل
کانال آه ... روزانه نویسی... #آھ اسمےست‌ازاسماءالله باورندارین‌؟سرچ‌کنین کپی ممنوع💯 . . . . . . . . . از شهدا می‌نویسیم... @Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 ظاهراً از ریا ابا دارم باطناً ادعا …. ادا … دارم کُفرِ من هست حُبِ دیده شدن شرم از روی انزوا دارم های و هوی مرا نگاه نکن پولِ خُردم سر و صدا دارم این نداری تمام دارایی ست راضی ام من كه فقر را دارم هر چه دارد كریم ، مال گداست هرچه دارم من از شما دارم پیش مردم مرا خراب مكن به همه گفته ام تو را دارم سیدامیرحسینی
🥀 ضحاک بن عبدالله مشرقی ضحاک به همراه مالک بن نضر ارحبی، در میانه راه کاروان حسینی به سوی کوفه، با امام حسین علیه السلام ملاقات کردند. امام حسین(ع) آن دو نفر را به یاری خود خواند. مالک بن نضر عذر خواست و گفت: من بدهی و نان‌خور دارم اما ضحاک دعوت امام را مشروط قبول کرد و گفت: اگر به من اجازه دهی، فقط تا آنجا برایت بجنگم که برایت سودمند باشد و بتوانم از تو دفاع کنم. امام(ع) پذیرفت. ضحاک در صبح روز عاشورا در حمله اول شرکت کرد و شجاعت‌های بسیاری از خود به نمایش گذاشت و نماز ظهر را همراه امام به جای آورد. او اسب خود را در خیمه‌ای پنهان کرد و خود پیاده به نبرد با دشمن پرداخت. ضحاک خود نقل کرده که در مقابل امام (ع)، دو نفر از دشمن را به قتل رسانده و حضرت هم در حق او دعا کردند ضحاک میگوید: وقتی دیدم یاران امام حسین(ع) کشته شده‌اند و نوبت به وی و خاندانش رسیده خدمت اباعبدالله آمدم و گفتم: یابن رسول الله! به خاطر دارید که بین من و شما چه شرطی بود؟ حضرت فرمود: آری، من بیعت خود را از تو برداشتم؛ ولی تو چگونه می‌توانی از بین سپاه دشمن فرار کنی؟ ضحاک گفت: من اسب خود را در خیمه‌ای پنهان کرده‌ام و به همین جهت بود که پیاده می‌جنگیدم . پس ضحاک سوار بر اسب شد و از صحنه نبرد گریخت. ~~~ هر سال عاشورا یکی از کسانی که خیلی فکرم را به خود مشغول می‌کند همین این ضحاک است... در کربلا پای رکاب ولیّ‌الله بود اما تا آخر نماند... چرا نماند؟ چرا نتوانست تا آخر پای رکاب امامش بماند؟ کدام گناه، پای رفتن او را به زنجیر کشیده بود؟؟؟ خدایا! مپسند که ضحاک‌وار، رفیق نیمه راه باشیم امام خود را تنها بگذاریم😔 کپی ممنوع @aah3noghte
🥀 در تاریخ اومده که "لیلا" مادر علی اکبر در واقعه‌ی کربلا حضور نداشته ولی در تعزیه‌ی علی اکبر، اشعار ناب و جگرسوزی به این مادر نسبت داده شده.... بچگی‌های من، پر بود از نوحه‌های جانسوز لیلا در فراق علی اکبرش که همیشه موقع تمرین تعزیه، با برادرم می‌خواندیم و از بر می‌کردیم... شاید این مادر در آن هنگامه، حاضر نبوده اما صدای تپنده‌ی قلبش، در گوش تاریخ پیچیده.... کپی ممنوع @aah3noghte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 قطعه جدید محسن چاووشی به مناسبت محرم اباعبدالله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بزرگی میگفت: اگه جایی راهت ندادن؛ برو درِ خونه‌؎ حسین.. اونجا همه رو راه میدن..:)🌱
🥀 ‏خدا کند که جوابی دهی به غرقِ مَلالی...
🥀 ‏آبِ کوثر را به قوری‌های هیئت ریختند ...
🥀 دیشب داشتم با مامان برنامه ریزی میکردیم روز تاسوعا کودوم هیئت بریم صبح اما تقدیر رقم خورد که نیمی از امروز بیمارستان باشم برگی از درخت، بی اذن او نمی افته...
🥀 رزق امروزم پرستاری از مادری که اینجا غریب بود تا رسیدم بیمارستان، پرستار گفت تو همراهِ... هستی؟ بدو داره گریه میکنه میگه من خیلی غریبم🥀🥀🥀 @aah3noghte کپی ممنوع
154.2K
🥀 از وقتی شنیدم این ضرباهنگ، دلهره‌ی عمه سادات در عصر عاشورا رو تداعی میکنه همین شده برام نوحه طبل:دلهره و اضطراب و اضطرار سنج: صدای سُمّ اسب شیپور: شیپور شروع جنگ
277.7K
🥀 این ضرباهنگ، با آن نوای نی آغازین و شروع سوزناک شیپورش و طبل شادمان پایانی فقط رد شدن اسرا از کنار اجساد را برایم تداعی میکند کاش اینکه از شنیدن طبل و دهل و سنج، قلبم از جا کنده می‌شود همیشه برایم تازه بماند مثل همین چند دهه هربار شنیده‌ام ، تازه تر و دلهره آورتر از قبل بوده... به یاد عمه سادات که قلبش برای امامش از جا کنده شد... کاش برای ارباب قلبم از جا کنده شود کپی ممنوع
🥀 بازسازی بعضی از صحنه های کربلا با هوش مصنوعی
🥀 آن عملم بخش که بےگفتنی پیش تو ارزد پذیرفتنی...
🥀 زهرای قیام کربلا زینب است... بعدِ تو زینب با کاروان نرفت. روی همـــان خاک‌ها ماند و بدنِ تو را برای همیشه بغل گرفت و برای هرکسی که از آنجا عبـــــور کرد، عریان‌ ترین روضــه را خواند. بعد از تو خواهرت زنده نماند، توی همان گودال جان داد. کسی اینجای واقعه را نگفته. بعد، تو خواهرت را تکثیر کردی. فـــــرمان دادی زینب‌هایی دوباره آفریده شدند. زینبی بـــــرای پرستاری، زینبی برای تند دویدن میان خارها، زینبی برای خـــــاک‌ریختن روی دامن‌های آتش‌ گرفته، زینبی برای شماردن کودکان. عــوضِ هر شهید، زینبی درست شد. بعدِ واقعه آب که آزاد شد، خـــــواستی زینبی در آن میان پیدا بشود که سقا باشد و خودش لب به آب نزند. بعد کــه کاروان به راه افتاد، دستور دادی زینبی بیافرینند که روی محمــل بنشیند که تا شام به آن چشم بدوزی و دلتنـــــگ نشوی. تو در آن مسیرطولانی از بلندترین ارتفاع، کودکانت را می‌دیدی که از بلندی اسب‌ها و شترها می‌افتند. این بود کـــــه گفتی زینبـــــی درست کنند برای دویدن‌ پشت کاروان. کسی اینجای واقعه را روایت نکرده، ولی شاید آن زمزمهٔ آخرِ تو در گوش خواهرت که آرامش کرد، همین بود: «آرام بـــــــاش همبازیِ کودکی‌هایم! همه می‌روند، ولـــی تو جایی نمی‌روی، تو تا آخر همین‌ جـــــا می‌مانی زینب! قرارمان یادم نرفته.» امیرحسین‌معتمد @aah3noghte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 شب جمعه است دلم شوق پریدن دارد....