eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
30 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
یارِ عاشق را به روز سخت می‌باید شناخت ور‌ نه در  ایامِ دیگر مدعی بسیار  هست...
نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد چه خواهش‌ها درین خاموشیِ گویاست نشنیدی؟ تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم زبانبازی به حرف و صوت معنی را زیان دارد چو هم پرواز خورشیدی مکن از سوختن پروا که جفت جان ما در باغ آتش آشیان دارد الا ای آتشین پیکر! برآی از خاک و خاکستر خوشا آن مرغ بالاپر که بال کهکشان دارد زمان فرسود دیدم هرچه از عهد ازل دیدم زهی این عشق عاشق‌کش که عهد بی‌زمان دارد ببین داس بلا ای دل مشو زین داستان غافل که دست غارت باغ است و قصد ارغوان دارد درون‌ها شرحه‌شرحه است از دم و داغ جدایی‌ها بیا از بانگ نی بشنو که شرحی خون‌فشان دارد دهان (سایه) می‌بندند و باز از عشوهٔ عشقت خروش جان او آوازه در گوش جهان دارد
گیرم که با هر وعده خامم کرده باشی با دلبری مشتاق دامم کرده باشی گیرم که گاهی با همان شیرین زبانی زهر کلامت را به کامم کرده باشی گیرم که با تحقیر از خود رانده باشی در فکرِ قدری انتقامم کرده باشی بی رحمی‌ات گاهی تو را گم کرده باشد چشم انتظار یک پیامم کرده باشی اما حلالت می کنم حتی شبی که یک خوابِ راحت را حرامم کرده باشی شادم ز عطر خاطرات عاشقانه حتی اگر غم را به نامم کرده باشی
دلم را برده‌ام جایی که با خود کوه غم دارد بدون روضه چشم از غربتش همواره نم دارد تراوش می‌کند غم از سکوت حاکم اینجا نفس غم می‌کشد دل ،لاجرم غم بازدم دارد مزار پنج خورشید است اما خاکی و ساده کبوترها فراوانند زائر هرچه کم دارد همیشه بی حرم خواندند اینجا را ولی عمری است درون قلب ما این قطعه از جنت حرم دارد نه سقاخانه‌ای، ایوان طلایی، گنبدی، اما عجب دارالشفایی از دم اهل کرم دارد اگر ویرانه شد از کینه‌ی آل سعود اینجا به دست شیعه روزی بارگاهی محترم دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم كه خدا از تو خبر دارد و من بي‌خبرم رفتي و هيچ نگفتي كه چه در سر داري رفتي و هيچ نديدي كه چه آمد به سرم گرمي طبعم از آن است كه دل سوخته‌ام سرخي رويم از اين است كه خونين جگرم كار عشق است نماز من اگر كامل نيست آخر آنگاه كه در ياد توام در سفرم اين چه كرده است كه هرروز تو را مي‌بيند؟ من از آيينه به ديدار تو شايسته ترم عهد بستم كه تحمل كنم اين دوري را عهد بستم ولي از عهد خودم ميگذرم
آن قصر متروکم که سلطانم نمی‌آید یک پیکر بی‌روح  که جانم نمی‌آید یخ بسته‌ام، محبوس آغوش زمستانم می‌میرم آخر هم بهارانم نمی‌آید گم می‌کنم هرشب خودم را در کویر مهر می‌داند اما ماه تابانم نمی‌آید چشمم به سوی آسمان عشق وا مانده یک قطره باران روی گلدانم نمی‌آید دامان جانم را گلستان کرده‌ام اما پروانه‌ای بر روی دامانم نمی‌آید یک روز آمد آفتابش را نشانم داد خورشید بعد از آن به چشمانم نمی‌آید وقت تفأل گفت "جاء الحق"؛ ولی مرگم- نزدیک شد   تأویل قرآنم نمی‌آید با درد، آخر قلب خونینم کنار آمد دیگر ندارم غم که درمانم نمی‌آید
YEKNET.IR - shoor - hafteghi 1401 - hasan ataei.mp3
3.12M
🔳 🌴آخه تو این دنیا کدوم مادری مثل منه 🌴یه پسرم بی حرم و یه پسرم بی کفنه 🎙 حسن عطایی
هر صبح و شام رو به حرم می‌دهم سلام دورم ولی به شاه کرم می‌دهم سلام ماتم‌سرا شده است دل بی‌قرار من سلطان عشق با همه غم، می‌دهم سلام
لب‌تشنه‌ام از سپیده آبم بدهید جامی ز زلال آفتابم بدهید من پرسش سوزان حسینم، یاران! با حنجرهٔ عشق جوابم بدهید
شـعر چشمان تو مضـمون قشـنگی است ولی من پـریشانم و  دلتنـگ نگاهت چه کنم...؟
من با تو هر حرفی که می گفتم غزل می شد وقتی زبان رسمی این است
از هـرم نگاهـت دل یخ آب شده لبخنـد تو طـرح غـزل نـاب شده دیوار به کـوه تکیـه دارد وقتی تصویر تو روی سیـنه‌اش قاب شده
هرچند حیا می‌کند از بوسه‌ی ما دوست دلتنگی ما بیشتر از دلهره‌ی اوست الفت چه طلسمی است که باطل‌شدنی نیست اعجاز تو ای عشق نه سحر است نه جادو است ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم زهری که بنوشم ز لب سرخ تو دارو است یک‌بار دگر بار سفر بستی و رفتی تا یاد بگیرم که سفر خوی پرستو است از کوشش بیهوده خود دست کشیدم در بستر مرداب چه حاجت به تکاپو است
دوباره آرشِ ایران، کمان گرفت به دست چنانکه لرزه بر اندامِ صهیونیست نشست ببین که تیرِ دفاع از حریمِ قدس، چه کرد که تارِ گنبدِ آهن به یک اشاره گسست همان که چنگ به خون‌هایِ طفلکان آلود ببین که کبکبهٔ عنکبوتی‌اش شده پست امیدِ بودنش این‌بار ناامید شده‌است اگرچه روح و تنِ اهلِ آن مکان را خست برو پرندهٔ ایمان کنارِ قدسِ شریف بگو به آن ملخک که نمی‌توانی جست همیشه مردمی از نسلِ آدمی هستند که سدِّ راه بسازند پیشِ دیوپرست ببین که مردمی از پیروانِ پاکِ علی همیشه خاطرشان هست عهدِ روزِ الست به حول و قوّهٔ پروردگار می‌جنگند به دین و مذهبشان نیست گرد و خاکِ شکست همیشه منتظرِ امرِ آن ولی هستند همیشه گوش به فرمان، چو مخلصی دربست همیشه سر به ارادت، همیشه پا به رکاب همیشه دستِ ادب روی قلب بوده و هست اگر ولی بسپارد که دشمنان بکشند ستمگری نتواند که از سپاهش رست امید هست به زودی که این خبر برسد که خاکِ پاکِ فلسطین به مردمش پیوست دلم خوش‌است به زودی به قدس برگردد قرار و امنیتی را که دشمنش برده‌است خدا کند که ببینم در این دقایقِ عمر که قدس، از کفِ آن دشمنانِ خونی رست رسیده لشکرِ «صهیو» به «نیست» بودنِ خود چرا که آرشِ ایران، کمان گرفت به دست
یک گوشه‌‌ی اخمت فکند لرزه به دشمن لبخند تو آرامش ما
ای آن که تمنای دل اهل ولایی سر تا به قدم جلوه‌ای از نور خدایی از فتنه گران نیست مرا دلهره تا تو؛ بر مسند فرماندهی کل قوایی
🌸 گل لبخند تو چشم‌هایت شاعرم کرده، فدای چشم تو چشم بر هم می‌زنی و مصرعی گل می‌کند از گل لبخند تو آرایه‌ها بلبل شدند تا تو می‌خندی دلم میل تغزّل می‌کند
حالی نپرسیدی و دلشادم نکردی با چشم‌‌های مستت آبادم نکردی از ابتدای رفتنت تا این دم مرگ یک بار حتی بی‌وفا! یادم نکردی
می کنی آخر مرا درگیر بیماری قند جان هرکس دوست داری اینقدر شیرین نخند 🌸 صولت بی‌مثل تو لرزه به دشمن افکند چشم دشمن کور بادا دود کن عود و سپند تو امید و رهبر آزادگان عالمی در امان باشد الهی جان تو از هر گزند هم حکیمی، هم علیمی، هم فهیمی، هم حلیم شاعر فرزانه‌ای باشد تورا طبع بلند
از جام نگاه تو غزل می‌ریزد از شیوهٔ خنده‌ات عسل می‌ریزد این چشم و دهان به خشم اگر باز شود کرک و پر دشمن دغل می‌ریزد
🌸 گل لبخند تو چشم‌هایت شاعرم کرده، فدای چشم تو چشم بر هم می‌زنی و مصرعی گل می‌کند از گل لبخند تو آرایه‌ها بلبل شدند تا تو می‌خندی دلم میل تغزّل می‌کند