eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
18 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ از کوچـــــه زیبای تو امــــــــــروز گذشتم دیدم که همان  عاشق معشوقه پرستم دیدم که ز سر تا به قدم شوق و  امیدم هر چنـــــد گل از خرمن عشق تو نچیدم آن شور جـــــوانی نرود لحظه‌ای از یاد ای راحـــت جان و دل من خانه‌ات آباد هــرگز نشود مهر تو ای شوخ  فراموش کی آتش عشق تو شود یکسره خاموش با اشک جگر سوز، دل سخت تو سفتم خاک ره این کوچـــــه به خارد مژه رفتم دل می‌تپد از شوق که امروز کجائی شاید که دگرباره از این کوچه بیائی
: باب رحمتش گشوده شد؛ دامنم پر از ستاره شد؛ کوله‌بار ابر پاره شد.
آدم اگر عاشق باشد برای دوست داشتنش دلیل نمی‌آورد چرتکه نمی‌اندازد حدو مرز نمی‌گذارد ... آدم اگر عاشق باشد تمام قد دل میدهد ... ‎‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آیینه‌ای بهتر ز چشم من نخواهی یافت زیبایی‌ات را بعد من پیدا نخواهی کرد
پس از من یاد یک انسان همیشه با تو خواهد بود غمِ یک روحِ سرگردان همیشه با تو خواهد بود اتاق پاک قلبت مال من شاید نبود اما پس از من یاد یک مهمان همیشه با تو خواهد بود گل سرخ عزیز من! به هر گلخانه ای باشی بدان رؤیای یک گلدان همیشه با تو خواهد بود تو دستم را نوازش کرده بودی بعد از این حتماً تبِ یک عشق بی پایان همیشه با تو خواهد بود تو در آغوش من خورشید بودی بانوی دریا نگاه مرد کوهستان همیشه با تو خواهد بود سحر می آید این باور شبم را نور خواهد داد تو برمی گردی این ایمان همیشه با تو خواهد بود پس از من هم تو می مانی «زن کامل» ولی شاید غم یک نیمۀ پنهان همیشه با تو خواهد بود... نگو عادت کنم با دوری ات این خانه حتماً با- گل و آیینه و قرآن همیشه با تو خواهد بود به دستت می سپارم چشمهای اشکبارم را گل زیبای من! باران همیشه با تو خواهد بود...
امشب غزل! مرا به هوایی دگر ببر تا هر کجا که می‌بردت بال و پر ببر تا ناکجا ببر که هنوزم نبرده‌ای این بارم از زمین و زمان دورتر ببر اینجا برای گم شدن از خویش کوچک است جایی که گم شوم دگر از هر نظر ببر آرامشی دوباره مرا رنج می‌دهد مگذار در عذابم و سوی خطر ببر دارد دهان زخم دلم بسته می‌شود بازش به میهمانی آن نیشتر ببر خود را غزل، به بال تو دیگر سپرده‌ام هرجا که دوست داری‌ام امشب ببر ببر
♡ چگونه بگذرم از آن نگاه نورانی از آن دو چشم‌ پر از جذبه‌های عرفانی دلم چطور به خورشید فخر نفروشد؟ که از تشعشع نور تو شد چراغانی من از خدای خیالی گذشته‌ام با تو رسیده‌ام به در خانۀ مسلمانی به من دو هدیه رسیده از ابر احسانت دهان غرقۀ لبخند و چشم بارانی پر از شکوفۀ شوقم به لطف آمدنت بهار شد به خدا آن دل زمستانی مرا که با تو شدم غرق نور و آرامش مکن حواله به موج شب پریشانی چقدر خاطره‌های تو را ورق بزنم چطور بگذرم از صفحه‌های قرآنی ز ماه و مهر گذشتم به‌سادگی اما چگونه بگذرم از آن نگاه نورانی @eitaaparvanegi
عطر تو در هواست؛ می‌آیی یا رفته‌ای؟
کاش تو را قبل کنکور پیدا می‌کردم من تازه امروز وقتی که بغلت کردم معنی "محلول و حلال و حل شونده" را فهمیدم می‌دانی... یک تست هم یک تست بود!
درسخوان بودم ولی کنکورِ عشقت سخت بود تست‌هایش در کتاب گاج هم پیدا نشد🥴
خاموش لب به هجو جهان باز کرده است این زخم ناگهان که دهان باز کرده است چشمم بساط چشم فروبستن از جهان در این جهان چشم چران باز کرده است اشکم برآمد از پس گفتن چه خوب هم طفلک اگر چه دیر زبان باز کرده است این چاک پیرهن که از آن شمع داشتیم خود لب به پاک بودنمان باز کرده است من خود به چشم خویش شنیدم هزار بار هر غنچه ای لبی به اذان باز کرده است
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی شعر اگر می‌شد قریب پنج دیوان داشتم
هی وعده ی بی حساب بارانم داد همواره ولی به دست طوفانم داد گور پدر عشق که لبخند مرا یک عمر گرفت و چشم گریانم داد..
صد شکر غبار حرمت تاج سر ماست نامت همه شب ذکر قنوت سحر ماست گفتند بسوزید... سَمِعنا و اَطَعنا عمری‌ است که سرمایه‌ی ما، چشم تر ماست از نوکری توست به هر جا که رسیدیم یعنی که غلامیِّ تو تنها هنر ماست هر جا عَلَمی هست همان‌جا حرم توست پس کرب و بلایت همه‌جا در نظر ماست از دار جهان هیچ نداریم به جز اشک اشکی که خودش روز قیامت سپر ماست ای کشته‌ی بی غسل و کفن، تشنگی تو داغی‌ است که تا روز ابد بر جگر ماست
بسم الله الرحمن الرحیم آشنا گفتند؛ «بِالدُّعا، یُستَدفِعُ البَلا» پس نیست جز دعا، در کوله‌بار ما دنیای بی‌وفا، از ما تو را گرفت از ما تو را گرفت، دنیای بی‌وفا در شهر پر فریب، از عشق بی‌نصیب ماندیم ما غریب، ای یار آشنا گریان و روسیاه، با باری از گناه هی آه پشت آه...، اما پر از ریا آخر در این گذر، جان می‌رسد به‌سر بی‌یاد تو اگر، باشد قدر، قضا ما دل‌شکسته‌ایم، از بند رسته‌ایم بیمار و خسته‌ایم، آه ای شفا بیا ای کعبه‌ی امید، در هاله‌ای سپید آمد به ما نوید، از جانب خدا؛ یک‌روز می‌رسد، یک‌روز می‌رسی خورشید بی‌غروب، از پشت ابرها
آه اگر دوران شیرین وفا خواهد گذشت روزهای هم‌نشینی‌های ما خواهد گذشت بعد من تنها نخواهی ماند، اما بعد تو بر من تنها نمی‌دانی چه‌ها خواهد گذشت... عاشقانِ تازه‌ات اهل کدام آبادی‌اند؟ عطر گیسوی تو این بار از کجا خواهد گذشت؟ تاب دورافتادنم از تاب گیسوی تو نیست کی دل آشفته از موی رها خواهد گذشت؟ ای دعای عاشقان پشت و پناهت! بازگرد بی تو کار دوستداران از دعا خواهد گذشت... ‌ 
یا اهل خبر شهید گردد اینجا یا بندهٔ زرخرید گردد اینجا امّید سحر نیست مگر از پیری موی شب ما سپید گردد اینجا
24.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به استقبال غزل استاد دلتنگ انالمهدی فرزند حسینم...
صبحت بخیر سایه‌‌‌ی‌ تو نورِ آفتاب صبحت بخیر خاک‌ِ درت‌ چون‌ شراب ناب ما ریزه‌‌خوارِ سفره‌ی‌ نان‌ و محبّتیم صبحت بخیر شاه‌ِجهان یابن‌ بوتراب ‌
قسم به صبح، که شب طی نگشت بی تو دمی... ...
دنیا که جز بی مرامی، هرگز نبوده مرامش اندازه استخوانی حتی نیارزد تمامش از سفره پر فریبش، از گندمش یا که سیبش میسوزد آخر ز حسرت، هر کس که‌ گردیده خامش دلبستگی بر حلالش وقتی پشیمانی آرد ای وای بر من که عمری دل بسته ام بر حرامش با هر نفس رفتم از خود، با هر نفس کم شد عمرم از رفتنش مانعی نیست، وقتی نفس بوده گامش آلودگی کار من شد، جرمم ترازو شکن شد در حیرتم از گناهان، توبه کنم از کدامش؟! ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ ۱۵ شوال ۱۴۴۵
دل این دل تنگ زیر این چرخ کبود یک عمر دهان جز به شکایت نگشود آرامش تسبیح شما بر هم خورد شرمنده ام ای درخت! ای گل! ای رود!
. چشمان غزل‌نوش تو را می‌خواهم از حرف پرم، گوش تو را می‌خواهم نزدیک بیا، مرا بغل کن لطفاً آرامش آغوش تو را می‌خواهم
🌼
اگر در تیغ باشد آب، در دریاست جولانش جدایی عاشقان را مانع دیدار کی گردد؟